eitaa logo
فدائیان رهبر
2هزار دنبال‌کننده
47.8هزار عکس
38.3هزار ویدیو
205 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🖌طرحی از احمد درخشنده/ به مناسبت سالروز واقعه خونین هفده شهریور، نقطه آغازین پویش های مردمی انقلاب اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ┄┅─✵💝✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام سجاد عليه السلام فرمودند: زمين كربلا در روز رستاخيز، چون ستاره مرواريدى مى‏‌درخشد و ندا مى‏‌دهد كه من زمين مقدس خدايم، زمين پاك و مباركى كه پيشواى شهيدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است.✨ ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💔✺✦۞✦┄
💖 درد فراق، ساده مداوا نمی شود باید به هم رسید، و الّا نمی شود ازشنبه بسته‌ایم به جمعه دخیل‌اشک تا تو نیایی این گره ها وا نمی شود ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﺯﻧﺪﮔﯽ؛ ﺍﻧﺸﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ که ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﯾﺪﺧﻮﺩبنویسیم ﺑﺎﺷﺪکه ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﻧﺸﺎﯼ ﺯﻧﺪگیمان ﺧﺪﺍ و ﻣﻘﺪﻣﻪ ﺍﺵ ﻋﺸﻖ ﺍﻭ ﻭﺍﻧﺘﻬﺎﯾﺶ"ﻧﮕﺎﻩ ﺍﻭ"ﺑﺎﺷﺪ. سلام دوستان خوبم✋ صبحتون به شادی🌸
🌷خدا به پیامبر فرموده 7چیز را از من بخواه: 🌷1.علم زیاد: قل رب زدنی علما...114طه 🌷2.آمرزش گناهان: قل رب اغفر وارحم وانت خیرالراحمین..118مومنون 🌷3.از شر شیطان به من پناه ببر: قل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین.97 مومنون 🌷4.منزل بابرکت: قل رب انزلنی منزلا مبارکا...29 مومنون 🌷5.توفیق صداقت: قل رب ادخلنی مدخل صدق واخرجنی مخرج صدق واجعلنی من لدنک سلطانانصیرا..80اسرا 🌷6.آمرزش برای والدین: قل رب اغفرلی ولوالدی وارحمهما کماربیانی صغیرا...24اسرا 🌷7.اگرعذاب گنهکاران را نشانم دادی، من از آنان نباشم: قل رب اما ترینی مایوعدون فلاتجعلنی فی القوم الظالمین.93 و94 مومنون 💕💕💕
هميشه بگرد ببين پيش كی ميتونی بلند فكر كنی! اين يعنی "حس خوب"😍🌱 حس خوب زندگی میشه یه رفیق قدیمی باشه یا یه دوست ... میشه خواهرت باشه یا مادرت ... میشه داداش کوچکترت باشه یا پدرت ... مهم اینه که اون حس خوبتو پیدا کنی .. 💕💕💕
خوابی که پس از شهادت شهید دید هیجان‌زده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو نشدی؟همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ی سردشت...» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی .» عجله داشت. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم.» گفت: هرچی می‌گم زود بنویس. هول‌هولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگه‌‌ی كوچك پیدا كردم. گفت بنویس: «» همین چند كلمه را بیشتر نگفت . موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ «بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: «سیدمهدی زین‌الدین» نگاهی بهت‌زده به امضا و نوشته‌ی زیرش كردم. باتعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه نبودی!» اینجا بهم دادن. از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم» 🚩 💕💕💕