🍃🍁حکایت🍁🍃
(۱)
🌠به امام بگویید؛ #پای_سربازتان را بوسیدم!
🍁سال۱۳۶۴، جناب #صیاد» بعنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش، در معیت رییس جمهور وقت، عازم #لبنان شدند. من هم در خدمت ایشان بودم. … برای نماز صبح رسیدیم به منزل #پیرمردی از شیعیان اطراف #بعلبک. ۵نفر از اعضای خانواده این پیرمرد #شهید شده بودند. ایشان استقبال گرمی از ماکردند و بعدازنماز، سفره صبحانه ای مهیا نمودند. ... وقت خداحافظی، پیرمرد دستش را کشید روی #پوتین صیاد شیرازی و با خاک آن صورتش را مسح کرد و بعد کف دست خودش را بوسید.
🍁جناب صیاد بشدت منقلب شد و بالحنی لرزان گفت: چرا این کار را بامن میکنید؟! و دست پیرمرد را گرفت و با اصرار آن را بوسید. بعد هم ادامه داد: شما خودت پدر ۵شهید هستی. چرا اینکار را بامن کردی؟!
🍁پیرمرد گفت: « من نه میتوانم و نه #لایق هستم که بیایم دست و پای #امام را ببوسم. میخواهم وقتی رفتید ایران به امام بگویید که گرچه لایق نبودم و نتوانستم بیایم دستبوس شما، ولی #پای_سربازتان را بوسیدم»!
جناب صیاد هم باردیگر دست ایشان رابوسید و حرکت کردیم.
📚بنقل از امیرآراسته ، مجموعه خاطرات۸، علی صیاد شیرازی انتشارات یازهرا سلام الله علیها، ص۲۲و ۲۳
🌸🍃⛔🍃🌸
@fadak110_135 🔛 فدک
https://sapp.ir/fadak.ir 🔛سروش