فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داشتند میرفتند #اِدلب . بعد همان جا پشت تویوتا شروع کرد به خواندن:
ننم میگفت جبـهه نــرو
جبهه میری، جوریـن نرو
جورین مـیری، اِدلب نرو
اِدلب میری، رو مین نرو
و دوباره گلو صاف کرد که «ولی ما اومدیم... فقط رو مینش نرفتیم. رو مینشم بریم، تمومه! »
حوالی ظهر رسیدند #جورین و یک راست رفتند پای کار. قبضه ۱۰۷ را تحویل گرفتند. بعد از یکی دو شلیکِ اول فکر کردند، دستی به استتار قبضه و استحکامات دور و برش بکشند. هنوز گرد و خاک شلیکهایشان نخوابیده بود که قبضهشان رفت روی هوا. انگار که زمین از جا کنده شده باشد. حامد را موج انفجار پرت کرد روی تپهی کنار قبضه. در کمتر از چشم بر هم زدنی، سر تاپایش پر شد از ترکشهای داغ فولادی. رفیقش دید که حامد از زمین بلند شد، دست چپش را که از آرنج قطع شده بود آورد بالا و چند مرتبه تکبیر گفت و بعد دوباره نقش زمین شد.
📕کتاب مدافعان حرم، جلد سوم «شبیه خودش»
انتشارات #روایت_فتح
🆔️ @fadak44
#شهید_حامد_جوانی 🌷
#مدافع_حرم #سوریه
#خادمین_شهدا_فدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داشتند میرفتند #اِدلب. بعد همان جا پشت تویوتا شروع کرد به خواندن:
ننم میگفت جبـهه نــرو
جبهه میری، جوریـن نرو
جورین مـیری، اِدلب نرو
اِدلب میری، رو مین نرو
و دوباره گلو صاف کرد که «ولی ما اومدیم... فقط رو مینش نرفتیم. رو مینشم بریم، تمومه! »
حوالی ظهر رسیدند #جورین و یک راست رفتند پای کار. قبضه ۱۰۷ را تحویل گرفتند. بعد از یکی دو شلیکِ اول فکر کردند، دستی به استتار قبضه و استحکامات دور و برش بکشند. هنوز گرد و خاک شلیکهایشان نخوابیده بود که قبضهشان رفت روی هوا. انگار که زمین از جا کنده شده باشد. حامد را موج انفجار پرت کرد روی تپهی کنار قبضه. در کمتر از چشم بر هم زدنی، سر تاپایش پر شد از ترکشهای داغ فولادی. رفیقش دید که حامد از زمین بلند شد، دست چپش را که از آرنج قطع شده بود آورد بالا و چند مرتبه تکبیر گفت و بعد دوباره نقش زمین شد.
📕کتاب مدافعان حرم، جلد سوم «شبیه خودش»
انتشارات #روایت_فتح
#مدافع_حرم #شهید_حامد_جوانی 🌷
🏴 @fadak44_ir