eitaa logo
خادمین شهدا_فدک
136 دنبال‌کننده
3هزار عکس
456 ویدیو
4 فایل
راه ارتباطی با گروه خادمین شهدا_فدک: @pelak44_ir آپارات: aparat.com/fadak44.ir کانال بله: https://ble.ir/fadak44_ir پنجمین صفحه‌ی اینستاگرام ما: pelak44.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️صلی الله علیک یا بنت الحسین علیه السلام یا رقیه . . 🔻 در شماره ۱۹۶ ماهنامه فکه میخوانیم: 💠پرواز؛ به وقت عید شهید حاج محمد پورهنگ به روایت برادرش حسین پورهنگ . سری دوم یا سومی که برمی‌گشت دخترهایش هفت هشت ماه داشتند و دیگر پدرشان را می‌شناختند. در فرودگاه به من گفت : "داداش حسین، خیلی سخته آدم تو این موقعیت و این سن و سالی که #بچه ها دارند، اونا رو رها کنه و بره. #بهانه گیری #دخترها رو این بار بوضوح حس کردم، اما در برابر #حضرت_زینب سلام الله و اهل بیت این #دلتنگیا مهم نیست، باید دل را کند و رفت..." . . 🔴با ارسال عدد یک به شماره ۰۲۱۷۷۹۸۲۸۰۸ به جمع خوانندگان #فکه بپیوندید. ✅ www.jannatefakkeh.com 🆔 @fadak44 #روایت_فدک #شهید_محمد_پورهنگ #شهید_طلبه #ماهنامه_فکه #خادمین_شهدا_فدک ⚘
🔺🔺🔺 سوم دی سال ۹۴ بود. ماموریت‌مان تمام شد. در الحاضر مستقر بودیم. صبح تلفنم زنگ زد. گفت: "برای ظهر حاجی میاد پیشتون". پرسیدم: "حاجی کیه!! ما حاجی زیاد داریم!" اسمی نبرد، گفت: "حاجی بزرگه..". ظن‌ام رفت به سمت حاج قاسم، اما مطمئن نبودم. با خودم گفتم نهایتا، یا خودش هست یا یک نفر رده پایین‌تر. هماهنگ کردم بچه‌ها بروند برای نگهبانی و کنترل. آن منطقه احتمال زیاد بود. نگران بودم که هر کسی که هست، سلامت بیاید و برگردد. نیم ساعت از اذان گذشت. کسی نیامد. را که خواندیم، از در وارد شد. سلام و علیک گرمی کرد. بچه ها آرزوی دیدنش را داشتند، دورش حلقه زدند. دوباره نماز خواندیم. این‌بار به حاج قاسم کردیم. نماز را که تمام کرد، همانجا چرخید به سمت جمعیت. اجازه خواستم به عنوان فرمانده گزارشی از حماسه بچه‌های و شهدای لشکر ۲۵ بدهم. از عملیات‌های اخیر گفتم و ۶ شهیدی که داده بودیم. فیلم معروفی که از سردار هست و چشمان زیبایشان که رو به بالا نگاه می‌کنند، آن فیلم برای همان لحظه هست که داشتم گزارش می‌دادم. بچه‌ها اجازه گرفتند برای خواندن متن در رسای سلام الله علیها. حاجی اشک می‌ریخت. او هر محوری که سر می‌زد بیست دقیقه بیشتر نمی‌ماند، اما شور و شوق بچه ها را که دید یک ساعتی پیش‌مان ماند. رزمنده‌ای دست بالا برد و گفت: "...". حاجی لبخندی زد و گفت: "خب بیاید، ". رزمنده گفت: "آخه اگه الان برگردیم میزارن‌مون تو نوبت. میگن سه ماه چهار ماه دیگه. ما میخوایم وقتی بریم استراحت. دوباره بدون تشریفات اداری برگردیم منطقه". حاج قاسم لبخندی زد و گفت: "مجوز شما دست بی بی زینب کبری و حضرت رقیه سلام الله علیها است، از خودشون اذن حضور بخواید"... 💠 به نقل از سردار حمیدرضا رستمیان، فرمانده وقت لشکر ۲۵ کربلای مازندران 🆔 @fadak44_ir
🍂✨سالروز شهادت شهید محمد اتابه 💌 فرازی از وصیت‌نامه در قاموس کاری‌ترین ضربات را بر پیکر و و می‌زند و خواهد زد و تاریخ اسلام این را ثابت کرده است. • پسرم، عزیز دلم امیرحسین جانم: خیلی دوستت دارم، زیبایی نگاهت و چشمانت هیچ گاه فراموشم نمی شود. پسرم بابا رفت که (س) تنها نماند. خانم زینب (س) در تنها ماند و در کربلا ماها نبودیم ولی حالا چی!... اکنون کربلای دیگر آغاز شده اگر من بازم جا بمانم در آن روز حساب در برابر مولایم و پروردگارم و معبودم چگونه سر را بالا بگیرم، آن هم با دستی خالی و بدون توشه … • فرزندم امیر حسین بابا، آنگونه رفتار کن که خداوند دوست دارد و می‌پذیرد و تابع ولایت باش که انسان بی ولایت، پوچ است و توشه‌ای به همراه ندارد. • بر همه واجب است مطیع فرمایشات مقام معظم رهبری که همان می‌باشد، باشند. چون کمر همت بستند تا را از ما بگیرند و شما همت کنید متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان را بشکنید و ولایت باقی بماند. ▫️ولادت: ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ | شهرستان گوراب زرمیخ، گیلان ▫️شهادت: ۹ آبان ۱۳۹۵ | حلب سوریه 🌱 @fadak44_ir
وقتی الگو زینب است اگر الگوی زن، زینب و فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله علیها باشند، کارش عبارت است از فهم درست، هوشیاری در درک موقعیت‌ها و انتخاب بهترین کارها؛ ولو با فداکاری و ایستادن پای همه چیز. ▫️ | ۷۰/۰۸/۲۲ 🌻💛 ولادت (س) و مبارک باد 🌱 @fadak44_ir
‏دو رکعت نماز به روح (س) هدیه کنید و در مشکلات و گرفتاری ها به این بانو توسل کنید. ✨ ‎ 🌱 @fadak44_ir
لحظات آخر عمر صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها بود که سلام‌الله‌علیها را به خود فراخواند و وصایایی را به او نمود که در ضمن آن وصایا فرمود: «وقتی که دیدی برادرت علیه‌السلام در کربلا تنها مانده و یار و یاوری ندارد، پس در آن موقع به نیابت از من زیرِ گلویش را ببوس...» «... روز نیز به وقت وداع سیدالشهداء علیه‌السلام، زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها پیش آمد و عرضه داشت: ای برادر! به من اجازه بفرما سینه و زیر گلویت را ببوسم، آن حضرت سینه و زیر گلویش را نمایان کرد و زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها پیش آمد و آنجا را بوسید،» سپس رو به سمت مدینه کرد و صدا زد: یا أُمّاه، هذه الأمانةُ قد أدَّیتُها! «ای مادرجان! این امانت‌‌ شما را من به جا آوردم.» سیدالشهداء علیه‌السلام فرمود: «آن امانت چه بود؟ زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها عرضه داشت: ای برادرم! همانا وقتی که شهادت مادرمان فاطمه‌الزهراء سلام‌الله‌علیها نزدیک شد به من فرمود: ای زینب! سینه و حفره گلویت را برایم نمایان کن. پس من نمایان نمودم سینه و حفره گلویم را و مادرمان آنجا را بوسید.» سپس به من فرمود: «این بوسه امانتی است از سوی من به جانب برادرت حسین علیه‌السلام، پس هنگامی که برادرت حسین را در کربلا تنها و بی‌کس دیدی،» «دیدی که طلب یاری می‌کند ولی کسی به او یاری نمی‌رساند، دیدی که پناه می‌خواهد ولی کسی‌ به او پناه نمی‌د‌هد، دیدی‌که آب طلب می‌کند ولی کسی به او آبی نمی‌رساند، دیدی که که هیچ یاور و رفیقِ دل‌رحمی ندارد، پس به نیابت از من سینه و زیر گلوی او را ببوی و سپس ببوس...» 📖 / ج۵، ص۷۴ ▪️@fadak44_ir