#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
ای آشنا به درد علی در وطن بمان
خانه شود بدون تو بیت الحزن بمان
هستی بهار و داخوشی این چمن به توست
ای توبهار من مرو از این چمن بمان
وقتی که میزنی مژه دلگرم میشوم
آرامش علی مرو از پیش من بمان
دیدی که من چقدر غریبم؛سپاه من
پس لااقل تو حرف جدایی مزن بمان
از دست تا نرفته؛تو بگشا دو چشم خویش
ترسم ز غصه ی تو بمیرد حسن بمان
بایک اشاره باز شود زخم سینه ات
آخر چگونه غسل دهم این بدن بمان
فکری به حال بی کفنی حسین کن
از بهر آن شهید بدون کفن بمان
ترسم تنش به هم بخورد زیر نعل ها
تاکه ضخیم تر شود آن پیرهن بمان
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
#حضرت_زینب_س_اربعین
این چهل روز عدو سنگ به ما زد، بد زد
هر که آمد غم من دید، مرا زد، بد زد
شد چهل روز نه، انگار چهل سال گذشت
غمت آتش به دل ارض و سما زد، بد زد
نرود از نظرم صحنهی گودال حسین
هر که دور از بدنت بود، جدا زد، بد زد
پیش چشمان ترم حلقه به دور تو زدند
پیرمردی به تنت آه عصا زد، بد زد
من خودم از روی تل دیدم و فریاد زدم
شمر بر پهلوی تو ضربهی پا زد، بد زد
تا درآورد عدو جسم علی را از خاک
سر او را به سر نیزه که جا زد، بد زد
یک شب از ناقه زمین خورد یتیم تو حسین
زجر آمد چقدر طفل تو را زد، بد زد
نشود قسمت کافر لگد زجر ای کاش
که از آن ضربه عزیز تو صدا زد: بد زد
سر بازار به ناموس تو میخندیدند
خصم دانی که چرا طعنه به ما زد؟ بد زد
دشمنی داشت عدو با علی از بدر و اُحد
که نوامیس تو را در همه جا زد، بد زد
✍ #محمود_اسدی