فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبحتون بخیر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | #ذکر_روز
🗓 شنبه ۱۱ دی (۲۷ جمادی الاولی)
📿 صد مرتبه «یا رَبِّ الْعالَمِین»
.
⌈🌻↝ @fadak_velayat •°⌋
۱۱ دی ۱۴۰۰
فقط ۲ روز مانده
تا دومین سالگرد فرمانده
دلتنگیم #حاج_قاسم #قهرمان_من
#hero
⌈🌻↝ @fadak_velayat •°⌋
.
#مسجدی_در_قم😊
🔴اینکه آقای رئیسی با اون جایگاه علمی و اجتماعی، به طلبهی جوان اقتدا کردن و فضای مسجد رو امنیتی نکردن به کنار! شما تصور کن پناهنده بشی یه کشور دیگه بعد بری مسجد یهو ببینی رئیس جمهور اون کشور کنارت نشسته نماز بخونه! درمورد اون پیر مرد افغانستانی عزیز صحبت میکنم.
#تمدن_اسلامی
#رئیسجمهور
⌈🌻↝ @fadak_velayat •°⌋
♡قـرارگـاه فـرهـنگی فـاطـمة الـزهرا♡
🖤🥀🖤🥀 🖤🥀🖤 🖤🥀 🖤 بسم رب حضرت زهرا #یاس_کبود🍂 #قسمت_پنجم💔 علی... نمازش را با همان اخلاص همیشگی، با
🖤🥀🖤
#یاس_کبود🍂
#قسمت_ششم💔
صدا زد: زهرا جانم!
جوابی نیامد...آه...کسی علی را دریابد! او دیگر زنده نیست!
اینبار فاطمه را با ناز صدا کرد...: یابنت محمدالمصطفی!
اما جوابی نشنید... علی التماس کرد...
ای دختر کسیکه زکات را، با گوشههای عبایش به خانه فقرا میبرد و میبخشید!
باز پاسخی نیامد! فاطمه برخیز... علی دارد پر پر میزند!
حال عرشیان هر لحظه خرابتر میشد...: ای دختر کسیکه بر فرشتگان آسمانها دوگانه دوگانه نماز گزارد!
اما پاسخی نشنید...
ذیگر ضربان قلب علی... واقعا نمیزد... و این را زهرا حس کرد...
علی برای آخرین بار امتحان کرد!
یا فاطمه!... با من سخن بگو...منم! علی...مرا نمیشناسی؟
کلمینی...
یکمی حرف بزن علی نمیره!...
بانوی علی ناگهان چشم باز کرد!....چنگی به پیراهن شویش زد و خود را آرام در بغل علی جای داد! و گریست...
علی تمام وجودش زنده شد...
زهرا را محکم فشرد و چشمانش بیشتر از قبل باریدند...به مانند بارانهای طولانی زمستان...
گویی بعد از سالها به هم رسیده بودند!...مدتی به گریه سر شد...
زهرا زبان باز کرد...
پسر عموی من!
من خود را در بستر مرگ میبینم...و این بیماری را...واسطهی وصال خودم و پدرم می یابم! هرچه در دل دارم، به تو میگویم...
علی با حالی زار، نفسی آمیخته با آه کشید و زهرایش را نوازش کرد: هرچه میخواهی بگو...هرچه میخواهی بگو...من انجام میدهم...هر فرمانی بدهی...اطاعت میکنم...
زهرا گفت: خدا جزای خیر عطایت کند...
و عاشقانههایشان شروع شد...
هیچگاه...هیچگاه از من دروغ و خیانتی ندیده ای...و با تو...مخالفتی نکردهام!...
علی گفت: پناه برخدا... پناه برخدا! تو با خدا آشناتر...نیکوکارتر...پرهیزکارتر...گرامیتر...و خداترستر از آنی که...بخواهم... با مخالفت خود...تو را نکوهش کنم!
و هق هق کرد و ندا داد...
جدایی و فراقت...بر من بسی سخت است! والله...والله که مصیبت رسول خدا برایم تجدید شد! وفات و مرگت، بسیار بزرگ است! انا لله و انا الیه راجعون....
علی در بدترین مصیبتها هم ذوب در خدا بود...
از این مصیبت دردناک و تلخ و...اندوهناک...به خدا که تسلایی نیست! و برای این کمبود...جانشینی نیست...
و علی دوباره سر معشوقهاش را برسینه فشرد...و هردو ناله زند و ضجه!...
و زهرا وصیت کرد...
نگذار...نگذار یکی از اینها که برمن ستم کردند...برمن نمازگزارند...مرا شبانه دفن کن علی جان...و...
و شعری سرود در مدح اشکهای علیاش...
(ترجمه)
برای من گریه کن...ای بهترین راهنما! و اشک بریز...که روز جداییست...
ای هم نشین بتول!...
بر من و بر یتیمان گریه کن...و کشتهی دشت کربلای عراق را از یاد مبر...
(اینان) جداگشته و یتیم و سرگردان شده اند! و به خدا... که روز جداییست...
و بعد از اندکی سخن...جان علی رفت!...
و چشمان علی سیاهی رفت!...
ای وای که فضه و اسما چگونه این خانه را آرام کنند؟.....
#ادامه_دارد . . 🌱
⌈🌻↝ @fadak_velayat •°⌋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری_روزشمار_فاطمیه
📆 5 روز مانده تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به روایت ۹۵ روز
⌈🌻↝ @fadak_velayat •°⌋