در ماشین🚙 را باز کرد. گفت: بفرما بالا. از بیمارستان برگشته بودم. با آن وضعم فقط جای #یک_نفر توی ماشین بود. من یا حاجی⁉️فکر کردم «حالا یه جوری تا اردوگاه تحمل می کنیم دیگه» سوار شدم. در را بست😟. به راننده گفت «ایشون رو ببر برسون» راننده فقط گفت چشم. راه افتادیم. برگشتم نگاه کردم. دور میشدیم ازش. زیر باران خیس میشد و می آمد.
#شهید_حسین_خرازی❤️
🍃🌺 @fadayiane_banoye_damshgh
#خاطرات_شهدا 💌
برای سرکشی به قسمت انبار رفته بود.
رئیس انبار که او را نمیشناخت، مورد خطاب قرار داده بودش، که با ایستادن و نگاه کردن کاری از پیش نمی رود.🍃
او هم دست به کار شده بود و حسابی کمک کرده بود. 😊
بعد از ظهر رئیس انبار از اطرافیان او پرسیده بود که سرباز کدام دسته است تا با فرمانده اش صحبت کند و او را به انبار منتقل کند.🍃
و او حاج حسین خرازی فرمانده لشکر امام حسین (ع) بود...✨
✍🏻به روایت همرزم
#شهید_حسین_خرازی🌷
#شهدا_را_یادکنید_باذکر_صلوات 💌
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣