آیة الله #سیدحسن_مدرس
🔹 آیت الله #شبیری_زنجانی: مدرس را خودم درک نکردم ولی با واسطه چیزهایی شنیده ام. یک مطلب از مرحوم والد شنیدم.
🔹 ایشان می فرمود: مرحوم مدرس مجلس رفته بود و صحبت می کرد. شعر معروفی راجع به مرده هاست که میگوید:
آنان که به صد زبان سخن می گفتند
آیا چه شنیدند که خاموش شدند؟
🔹 مدرس راجع به مخالفینش که خیلی نطاقی میکردند و قبلاً همراه مدرس بودند ولی بعداً برگشتند میگفت:
🔹 آنان که به صد زبان سخن میگفتند آیا چه شنیدند چه دیدند چه گرفتند چه خوردند که خاموش شدند؟!
درس فقه و اصول در اوج مبارزات سیاسی
🔹 مرحوم مدرس خیلی عجیب بود و فوق العادگی داشت در تمام مدتی که مملکت با حرفهای او میچرخید دو تا درس فقه و اصول میگفت و تعطیل نمی شد.
🔹 به نظرم از آقای داماد شنیدم او هم از آشیخ محمد رضا مسجد شاهی حالا او بی واسطه شنیده بود یا با واسطه نمی دانم.
🔹 میگفت ما در نجف که بودیم دو قبیله از قبایل عرب به نام «شمرت» و «زگرت» از زمان شیخ جعفر کاشف الغطاء تا این اواخر درگیری داشتند و گاهی در میانشان آدم کشی و بکش بکش در میگرفت.
🔹 یکی از همان ایام که در صحن حضرت امیر (سلام الله علیه) گلوله میریخت ما در پستوی حجرات مخفی شده بودیم؛ ولی مرحوم مدرس در ایوان حرم مشغول بود و تقریرات درس مرحوم آخوند را می نوشت.
🔹 یکی از آن گلوله ها هم روی کاغذهایش میافتد آن را می اندازد آن طرف و باز مشغول می شود. از این چیزها قلبش هیچ تکان نمیخورد و ترس و وحشتی نداشت.
🔹 ایشان ملا و عالم تراز اول بود. جزء مدرسین خارج در تهران بود که دو درس خارج می گفت.
📚 جرعه ای از دریا، ج۱، ص۵۴۶
🆔 @faezoon110
💠 تسبیح موجودات هم نوا با #آخوند_کاشی
🔹 عالم متقى، مرحوم حاج ملاحسین على صدیقین: شب جمعه ای در مدرسه صدر حوالى سحر از حجره خارج شدم. هوا خیلى صاف بود. در این شب ساکنین مدرسه خیلى کم بودند و در این موقع هیچکس بیدار نبود.
🔹 چون به وسط صحن مدرسه رسیدم. ناگهان شنیدم در و دیوار و زمین و درخت همگى یکصدا و با هم مىگویند «یا حىّ یا قیوم»؛ به خود لرزیدم و اندکى مکث کردم.
🔹 چون کمى قرار گرفتم نزدیک چاه وسط مدرسه رفتم و از چاه آب کشیده مشغول وضو شدم که مرتبه دوم شنیدم که همگى مىگفتند «یا حىّ یا قیوم» و برخى ذکر «یا سبّوح یا قدّوس» مىگفتند. گفتم سبحاناللّه، من خوابم یا بیدار!
🔹 کمى دست و پاى خود را حرکت دادم و گفتم خیر من بیدارم و اینجا وسط مدرسه است و این هم چاه، به آسمان نگاه کردم و گفتم این هم آسمان. خلاصه یقین حاصل کردم که بیدار مىباشم و خواب نیستم که سومین مرتبه، صداى «سبّوح قدّوس» شنیدم. حالتى در خود مشاهده کردم. مشغول زمزمه و راز و نیاز با خداوند شدم و دور مدرسه که خلوت بود شروع به قدم زدن کردم.
🔹 چون محاذى در اطاق علاّمه بزرگوار و حکیم عالیمقدار، مرحوم آخوند ملامحمد کاشانى رسیدم شنیدم که مرحوم آخوند در حال مناجات است و چون «یا حىّ یا قیوم» مىگوید تمام موجودات با او همآواز شده و همگى مىگویند «یا حىّ یا قیوم» و آنچه من شنیده بودم آثار انفاس قدسى ایشان بود که همه موجودات را به تسبیح و تهلیل خداوند جلیل واداشته است.
📚 دانشنامه تخت فولاد، جلد اول، مدخل "آخوند کاشانی"
🔸 آیت الله سید حسن مدرس هم از شاگردان #آخوند_کاشی بوده است.
🆔 @faezoon110
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 خاطرات و شرح حال #آخوند_کاشی
🔹 وقتی آخوند کاشی و حاج آقا رحیم ارباب خواستند بعد از مدتی غذای پخته بخورند ...
🆔 @faezoon110
💠 علت معروف شدن قبر آخوند کاشی
🔹 آیت الله شبیری زنجانی از پدرش از آیت الله بروجردی از شیخ حسنعلی #نخودکی: بعد از مدتی که در مشهد ساکن بودیم سفری به اصفهان رفتیم برای رفتن سر قبر اساتید تا احترام و ادای حق کنیم. (یکی از اساتید شیخ حسنعلی، #آخوند_کاشی بوده است.)
🔹 در تخت فولاد به زحمت قبر استاد دیگرمان را پیدا کردیم و کسی جایش را نمیدانست. در حالی که قبر آخوند کاشی را از هرکس میپرسیدیم فوری نشان می داد.
🔹 بعد معلوم می شود که آخوند کاشی که از دنیا میرود وارث یکی از افرادی که نزدیک آخوند دفن شده بود، او را در خواب میبیند که خیلی مرفه و شاداب است. می پرسد مسأله چیست؟ می گوید: وضع ما سخت بود. این شیخ را که اینجا دفن کردند برای ما گشایش حاصل شده است.
🔹 این خبر منتشر میشود و اشخاص ازدحام میکنند که مقابر را نزدیک او قرار بدهند و اموات را نزديك او دفن کنند و آنجا مشهور می شود.
📚 جرعه ای از دریا، آیت الله #شبیری_زنجانی، ج۱، ص۵۱۹
🆔 @faezoon110
💠 شرابخواری که
محبت امام صادق علیهالسلام،
خودش و مولایش را نجات داد
🔹 یزيد بن خليفه از افراد خاندان بنى حارث بن كعب گويد: من به مدينه رفتم. زياد بن عبيد اللّه حارثى حاكم آنجا بود. پس اجازه ورود بر #امام_صادق عليه السّلام گرفتم. نزد ايشان داخل شدم و سلام كردم. و در جاى خود قرار گرفتم.
🔹 به حضرت عليهالسّلام عرض كردم: من مردى از بنى حارث بن كعب هستم و خداوند مرا به محبت و دوستى شما اهل بيت عليهمالسّلام هدايت نموده است.
🔹 حضرت فرمودند: چگونه به دوستى ما #اهل_بيت هدايت شدى در حالی که به خدا سوگند محبت ما در بين بنى حارث بن كعب اندك است؟
🔹 عرض كردم: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ لِي غُلَاماً خُرَاسَانِيّاً وَ هُوَ يَعْمَلُ الْقِصَارَةَ؛ فدايت گردم! من بردهاى خراسانى دارم، او رختشويى مىكند و چهار نفر همشهرى دارد كه آنان هر جمعه دور هم جمع مىشوند و هر دفعه مهمانى بر عهده يكى از آنان است.
🔹 پس هر پنج جمعه، يك جمعه نوبت بردۀ من مىشود. بردهام براى آنان نبيذ (شراب خرما) و گوشت تهيه مىكند.
🔹 هنگامى كه از غذا و گوشت فارغ شدند، بردهام پيالهاى مىآورد و آن را از نبيذ پر مىكند. سپس آفتابهاى مىآورد.
🔹 پس هرگاه كه آن را به يكى از آنان تعارف مىنمود، به او مىگفت: «لَا تَشْرَبْ حَتَّى تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ ننوش، تا اينكه بر محمّد و آل محمّد عليهمالسّلام صلوات بفرستى». پس من به وسيله اين برده به محبت و دوستى شما هدايت شدم.
🔹 امام عليهالسّلام به من فرمودند: اسْتَوْصِ بِهِ خَيْراً وَ أَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ؛ تو را در مورد او به نيكى سفارش مىكنم.
🔹 از جانب من به او سلام برسان و بگو: جعفر بن محمّد به تو مىگويد: دربارۀ اين شرابى كه مىنوشى دقّت كن؛ پس اگر مقدار فراوان آن مستىآور باشد نزدیک مقدار کم آن هم مشو.
🔹 چرا که پیامبر فرموده: "هر مسکری حرام است و آنچه فراوانش مستی آور باشد، اندک آن نیز حرام است."
🔹 يزيد بن خليفه می گوید: وقتی به کوفه آمدم سلام حضرت را به غلام رساندم؛ غلام گریست و گفت: این قدر حضرت به من توجه داشت که برای من سلام رساند؟ گفتم آری.
🔹 و آنچه حضرت توصیه کرده بود به او گفتم و گفتم که سفارش تو را به من کرد؛ از این رو تو در راه خدا آزادی.
🔹 غلام گفت: تا زنده ام به این نوشیدنی لب نمی زنم.
📚 کافی، ج۶، ص۴۱۱
🆔 @faezoon110
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 حدیثی تکاندهنده از امام صادق علیهالسلام
#شهید_صدر :
🔹 #امام_صادق عليهالسلام فرمود: «دنيا همچون آب دريا است؛ هر كه از آب دريا بيشتر بنوشد بيشتر تشنه مىشود» . انسان هر چقدر از آب دريا بيشتر بنوشد بيشتر تشنه مىشود.
🔹اينطور نگو: «من همين يك مشت از مال دنيا را بگيرم بعد از دنيا رو مىگردانم، همين مرتبه از جاه و مقام دنيا را به دست بياورم بعد به سوى خدا مىروم».
🔹 مسأله اينطور نيست؛ هر چقدر از مال دنيا، از جاه دنيا، از مقامات اين دنياى فانى، بيشتر پيدا كنى، تشنگى و حرصت به مقدار و مرتبه بعدى، بيشتر مىشود؛ [چراکه] «دنيا همچون آب دريا است»، «#حب_دنيا سرچشمه هر گناه است».
📚 بارقهها، صفحه ۴۴
🔹 متن روایت: عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: مَثَلُ اَلدُّنْيَا كَمَثَلِ مَاءِ اَلْبَحْرِ كُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ اَلْعَطْشَانُ اِزْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَهُ.
📚 کافی، ج۲، ص۱۳۶
🆔 @faezoon110
💠 از #مناقب و مکارم حضرت امام صادق علیهالسلام
🔻 عطای پنهانی
🔹 ابن شهر آشوب از ابوجعفر خثعمی نقل کرده که گفت: حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام همیانی زر بمن داد و فرمود: این را بده فلان مرد هاشمی و مگو کدام کس داده.
🔹 راوی گفت آن مال را چون به آن مرد دادم، گفت خدا جزای خیر دهد به آنکه این مال را برای من فرستاده که همیشه برای من میفرستد و من به آن زندگانی میکنم و لکن جعفر صادق (علیهالسلام) یک درهم برای من نمیدهد با آنکه مال بسیار دارد.
🔻 عفو و کرم
🔹 مردی خدمت حضرت #امام_صادق علیهالسلام رسید و عرض کرد پسر عمویت فلان اسم جناب تو را بُرد و نگذاشت چیزی از بدگویی و ناسزا مگر آنکه برای تو گفت. حضرت کنیز خود را فرمود که آب وضو برایش فراهم کند پس وضو گرفت و داخل نماز شد، راوی گفت من در دلم گفتم که حضرت نفرین خواهد کرد بر او.
🔹 پس حضرت دو رکعت نماز گذاشت و گفت: ای پروردگار من، این حقّ من بود من بخشیدم برای او، و تو جود و کرمت از من بیشتر است پس ببخش او را و مگیر او را به کردارش و جزا مده او را به عملش. پس رقّت کرد آن حضرت و پیوسته برای او دعا کرد و من تعجّب کردم از حال آن جناب.
🔻 حلم
🔹 حضرت امام صادق علیهالسلام فرستاد غلام خود را پی حاجتی، پس طول کشید آمدن او. حضرت به دنبال او شد تا ببیند او را که در چه کار است، یافت او را که خوابیده. حضرت نزد سر او نشست و او را باد زد تا از خواب خود بیدار شد، آن وقت حضرت به او فرمود: ای فلان والله نیست برای تو اینکه شب و روز بخوابی، از برای تو باشد شب، و از برای ما باشد روز.
📚 شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج۲، ص۱۲۷-۱۳۰
🆔 @faezoon110
💠 تشرّف آقای عبد الرحيم بلورساز
📚کتاب خاطرات آموزنده، محمدی ری شهری، ص۲۰:
🔹 در تاريخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۱ توفيق يافتم با فقيه عالي قدر حضرت آية الله لطف الله صافی گلپايگانی ديداري داشته باشم. ضمن گفتگو با اشاره به دانش نامه اي كه درباره #حضرت_مهدي عجل الله تعالي فرجه در دست تأليف داريم، عرض كردم: در مورد #تشرّف به محضر امام عصر _ ارواحنا فداه _ در عصر حاضر، اگر خبري داريد كه صحت آن براي جناب عالي قطعي است، بفرماييد تا در اين دانش نامه مورد استفاده قرار گيرد.
🔹 ايشان فرمودند: ادعاها زياد است كه بسياري از آنها را نمي توان باور كرد؛ ولي يك مورد هست كه براي من قطعي است و ترديدي در آن نيست، و آن ديدار آقاي بلورساز مشهدي است كه هنوز هم زنده است و جريان ديدارش با آن حضرت را يك بار در حرم حضرت رضا عليه السلام براي من بيان كرد و يك بار هم به پيشنهاد من آمد منزل [محلّ اقامت مرحوم آية الله] آقاي #گلپايگانی [در مشهد] و اين جريان را مفصّل گفت و من شكي در آن ندارم.
🔹 در اين ديدار، آية الله #صافی خلاصه ماجراي تشرف آقاي بلورساز را مطرح فرمود؛ اما من درصدد برآمدم آقاي بلورساز را پيدا كنم و بدون واسطه، اين موضوع را از خود ايشان بشنوم، تا اين كه در تاريخ ۱۳۹۱/۸/۱، در مشهد، ديداري داشتم با آية الله سيد جعفر سيّدان و سراغ آقاي بلورساز را گرفتم. ايشان تصور ميكرد آقاي بلورساز از دنيا رفته؛ ولي داستان تشرف وي را كه از خودش شنيده بود، بازگو كرد كه با آنچه از آية الله صافي شنيده بودم، اندكي تفاوت داشت.
🆔 @faezoon110
... ادامه از قبل:
🔹 باري، پس از پي گيريهاي زياد، از طريق آقاي حكيم باشي توانستيم شماره تلفن آقاي بلورساز را پيدا كنيم و حجة الاسلام و المسلمين جناب آقاي #الهی_خراسانی ملاقاتي را ترتيب داد كه در حرم مطهر رضوي، در شبستان شيخ بهايي، به همراه ايشان، ديداري با جناب آقاي بلورساز داشته باشيم.
🔹 روز پنج شنبه ۱۳۹۱/۱/۱۰ ساعت ۹/۳۰ صبح پس از زيارت ثامن الحجج عليه السلام و دعا، وارد شبستان شيخ بهايي شدم. آقاي بلورساز به دليل اين كه توان راه رفتن نداشت، [ظاهراً به علت كهولت سن و سكته يك دست و يك پاي او از كار افتاده بود.] روي صندلي چرخدار، در كنار پسرش منتظر ما بود كه به محض ورود به شبستان، مرا شناخت. پس از سلام و حال و احوال، چشم هايش را بوسيدم.
🔹 اندكي بعد، آقاي الهي خراساني هم رسيد، و پس از مشورت، براي گفتگو با آقاي بلورساز، راهيِ دفتر آقاي الهي در پژوهشگاه آستان قدس رضوي شديم. ما جلو رفتيم و آقاي بلورساز هم با كمك فرزندش به دنبال ما آمدند. در دفتر آقاي الهي، قبل از اين كه ايشان ماجراي #تشرّف خود را بيان كند، اين جانب به نقل اين ماجرا توسط آقايان صافي و #سيدان اشاره كردم و اظهار تمايل كردم كه داستان را از زبان خود ايشان بشنويم.
ادامه دارد ...
🆔 @faezoon110
... ادامه ماجرای #تشرف
محضر #امام_زمان عجل الله فرجه
🔹 ايشان پرسيد، چه قدر وقت براي صحبت كردن دارم؟ عرض كرديم: هر قدر طول بكشد، مانعي ندارد. سپس ايشان به تفصيل، ماجراي بيماري و شفا يافتن خود را بدين سان بيان كرد:
🔹بسم الله الرحمن الرحيم. اسم: عبد الرحيم. فاميل: #بلورساز مشهدي. اسم پدر: محمد تقي. ساكن خراسان رضوي. بنده [در سال ۱۳۵۵ شمسي] مبتلا شدم به ناراحتي دندان. به چند پزشك مراجعه كردم. همه محوّل كردند به دانشگاه علوم پزشكي مشهد. از شدّت ناراحتي مجبور شدم به دانشگاه علوم پزشكي مشهد _ كه در پارك ملت مشهد است _ مراجعه كردم. نشستم تا نوبتم شد.
🔹 مأموري آمد مرا برد و رسيدگي كردند. گفتند: بايد دو آمپول تزريق شود تا آماده گردد. دو آمپول تزريق كردند. پس از نيم ساعت آمدند و دست به صورتم زدند. گفت: حالا آماده است. لباس تنم كردند و بردند زير دست يك پزشك و او دندان را كشيد.
🔹 بنده زاده هم پزشك است به نام محمود بلورساز. ربع ساعت بعد، آقاي پزشك به پسرم گفت: كيستي در دهان ايشان پيدا شده است كه خطرناك است. با ايشان صحبت كنيد كه اگر صلاح ميدانيد، الآن كه در اتاق عمل است، آن كيست را هم برداريم. بنده اشاره كردم كه بلامانع است. آقاي دكتر دستور داد چيزهايي كه لازم بود، گرفتند و آوردند. مرا روي تخت خواباندند و [با جرّاحي، ] كيست را برداشتند.
.
.
.
🆔 @faezoon110
.
.
.
🔹 من از هوش رفتم، به گونه اي كه متوجه نشدم چه زماني مرا به اتاق بردند. پس از يك ساعت، مرا به منزل منتقل كردند. خيلي ناراحت بودم [و درد داشتم]. قبل از اين عمل [جرّاحي]، آرامش بيشتري داشتم. [خانواده ام] به پزشك مراجعه كردند كه ايشان خيلي درد ميكشد. وي گفته بود كه عمل او سنگين بود. درد او برطرف ميشود.
🔹 چند روز گذشت؛ اما من قدرت گويايي نداشتم. حدود دو سه ماه، اين وضع ادامه داشت. به پزشك مراجعه كردم. گفت: چيزي نيست. شوكه شده ايد و تا دفع نشود، قدرت گويايي شما به صورت اول بر نمي گردد. به همين منوال ماندم. قدرت تكلم نداشتم. اگر كسي چيزي ميپرسيد، پاسخ او را با نوشته ميدادم. مدتي گذشت.
🔹 خانمم به ناراحتي دندان مبتلا شد. به دكتر شمس مراجعه كرد. موقع كشيدن دندان، بدنش به لرزه درآمده بود دكتر به او ميگويد: خانم! كشيدن دندان، ناراحتي ندارد. چرا ناراحتي؟! وي پاسخ ميدهد كه براي همسرم چنين اتفاقي افتاده و او نزديك سه ماه است نمي تواند صحبت كند. پزشك به همسرم ميگويد: من دندان شما را نمي كشم.
🔹 خانمم پس از اين ماجرا رفتارش با من عوض شد. خيلي به من اظهار محبت ميكرد. #اربعين #سيدالشهدا پيش آمد. ايشان مشغول زيارت شد. من او را قسم دادم كه بگويد چه اتفاقي افتاده كه اين گونه نسبت به من اظهار محبت مينمايد؟ او در پاسخ، شروع كرد به گريه كردن و گفت كه دكتر شمس به او گفته كه عَصَب گويايي شما قطع شده و ديگر به هيچ وجه، خوب نخواهي شد.
.
.
.
🆔 @faezoon110
🔹 به پزشكهاي ديگري در تهران، اصفهان و شيراز مراجعه كردم كه نتيجه اي نداشت، تا اين كه روزي به تهران آمده بودم. در مسجد امام، نمازم را فُرادا [با حديث نفس] خواندم. پس از نماز، انقلابي در من پيدا شد.
🔹 مشغول اعمال خود بودم كه ديدم سيّدي [با لباس روحاني] دستهاي خود را روي پشت من گذاشت و صورت مرا بوسيد و گفت: «چه شده؟ چه مشكلي داري؟ بگو! من مشكلت را حل ميكنم». من كه قدرت سخن گفتن نداشتم، دو سه بار اشاره كردم كه نمي توانم صحبت كنم. آخر، ناچار شدم كاغذ و قلم درآوردم و نوشتم: بنده مطلقاً قدرت گويايي ندارم. مشكل من اين است كه نمي توانم صحبت كنم. چه فرمايشي داريد؟
🔹 وي گفت: من سيد جلال #علوی_تهرانی هستم. آيا شما اين جا، منتظر كسي هستيد؟ عرض كردم: بله. قرار است ساعت ۲ برادرم بيايد دنبالم، هنوز ساعتِ ۲ نشده. ساعت ۲ شد. برادرم آمد مرا ببرد. آقاي علوي هم حضور داشت. وي گفت: آقاي بلورساز! من نمي گذارم ايشان تنها باشد. بايد حتماً بيايد منزل ما.
🔹 منزل آقاي علوي در قلهك بود. بالأخره آقاي علوي ما را براي صرف نهار به منزل خود برد. پاسخهاي من به سؤالهاي ايشان، همه كتبي بود. پس از صرف ناهار، آقاي علوي به برادرم گفت: اگر شما ميخواهيد تشريف ببريد، برويد. ايشان امشب مهمان ماست. منتظر نباشيد. آدرس منزل و شماره تلفن خودش را هم به او داد. من نوشتم: اجازه رفع زحمت بدهيد. ولي ايشان موافقت نكرد.
🔹 شب منزل ايشان بودم. پس از تهجّد، به من فرمودند: من تا طلوع آفتاب، بيدار هستم و بعد از نماز صبح، به خواندن قرآن و اعمال مستحبّي ميپردازم. شما اگر مايل هستيد، استراحت كنيد. نوشتم: خير! تا اول آفتاب، در خدمت شما هستم. پس از صرف صبحانه، ايشان فرمود: با قرآن استخاره كردم كه اگر خوب آمد، شما را براي درمان، راهنمايي كنم. اين آيه آمد: (ما هُوَ شِفاءٌ و رَحمَة).
ادامه دارد...
🆔 @faezoon110