eitaa logo
فائزون
2.6هزار دنبال‌کننده
711 عکس
506 ویدیو
43 فایل
علیٌّ و شیعته هم الفائزون
مشاهده در ایتا
دانلود
... ادامه ماجرای محضر عجل الله فرجه 🔹 ايشان پرسيد، چه قدر وقت براي صحبت كردن دارم؟ عرض كرديم: هر قدر طول بكشد، مانعي ندارد. سپس ايشان به تفصيل، ماجراي بيماري و شفا يافتن خود را بدين سان بيان كرد: 🔹بسم الله الرحمن الرحيم. اسم: عبد الرحيم. فاميل: مشهدي. اسم پدر: محمد تقي. ساكن خراسان رضوي. بنده [در سال ۱۳۵۵ شمسي] مبتلا شدم به ناراحتي دندان. به چند پزشك مراجعه كردم. همه محوّل كردند به دانشگاه علوم پزشكي مشهد. از شدّت ناراحتي مجبور شدم به دانشگاه علوم پزشكي مشهد _ كه در پارك ملت مشهد است _ مراجعه كردم. نشستم تا نوبتم شد. 🔹 مأموري آمد مرا برد و رسيدگي كردند. گفتند: بايد دو آمپول تزريق شود تا آماده گردد. دو آمپول تزريق كردند. پس از نيم ساعت آمدند و دست به صورتم زدند. گفت: حالا آماده است. لباس تنم كردند و بردند زير دست يك پزشك و او دندان را كشيد. 🔹 بنده زاده هم پزشك است به نام محمود بلورساز. ربع ساعت بعد، آقاي پزشك به پسرم گفت: كيستي در دهان ايشان پيدا شده است كه خطرناك است. با ايشان صحبت كنيد كه اگر صلاح مي‌دانيد، الآن كه در اتاق عمل است، آن كيست را هم برداريم. بنده اشاره كردم كه بلامانع است. آقاي دكتر دستور داد چيزهايي كه لازم بود، گرفتند و آوردند. مرا روي تخت خواباندند و [با جرّاحي، ] كيست را برداشتند. . . . 🆔 @faezoon110
ادامه ماجرای حاج عبدالرحیم محضر عجل الله فرجه قسمت پایانی: 🔹 سپس به مطلبي كه آقا شيخ عباس قمي در مفاتيح در مورد مسجد جمكران نقل كرده، اشاره كرد و به من گفت: عهد كن چهل شب چهارشنبه به جمكران مشرّف شويد. تو كه هركجا رفتي، خوب نشدي. يك كاري من گويم، انجام بده. اگر نتيجه نداد كه ثواب مي‌بَري و اگر نتيجه داد، خدا را شكر كن، و آن اين است كه چهل شب چهارشنبه برو مسجد جمكران و متوسل شو» [۱] اگر خداوند صلاح بداند، شفا عنايت مي‌فرمايد. 🔹 من راهنمايي ايشان را پذيرفتم و برنامه خود را طوري تنظيم كردم كه چهل هفته مرتب از مشهد به جمكران بروم. به همين جهت، هميشه بليط هواپيما و اتوبوس براي چند هفته داشتم، كه اگر از طريق هواپيما امكان پذير نبود، با اتوبوس مشرّف شوم و برنامه رفتنم تا چهل هفته ادامه داشته باشد، و اگر قطع شد، از نو شروع كنم. 🔹 در هفته سي و ششم، يا سي و هفتم، شب چهارشنبه مشغول اعمال مسجد جمكران بودم. سر به سجده گذاشتم براي صد صلوات. يك مرتبه ديدم هياهويي بلند شد كه «آقا [امام زمان عجل الله تعالي فرجه] مشرّف شدند». 🔹 من در حال سجده نمي دانستم وظيفه من چيست؟ نذر خود را رها كنم و درك فيض محضر آقا را بنمايم، يا برنامه خود را ادامه دهم؟ با خود گفتم: وظيفه من اين است كه به عهد و نذر خود عمل كنم كه آن، واجب تر است. صلوات من تمام شد. بلند شدم در نماز آقا شركت كردم و به تشهّد ايشان رسيدم. 🔹 وقتي كه خواستند تشريف ببرند، جمعيت هجوم آوردند. من توانايي نداشتم. بلند شدم و تكيه به ديوار دادم. وقتي به من رسيدند، حالم منقلب بود. وقتي چشمشان به من افتاد، با شدّتي عجيب و غريب فرمودند: «حاجت تو برآورده شد. بلند سلام كن!». سلام كردم و تمام شد. 🔹 اما آن هيبت و شدّتِ بيان، مرا از حال برد. به زمين افتادم. ديگر هيچ چيز متوجه نشدم. اطرافيان، خيال كردند حالت غشوه بر من مستولي شده و شروع كردند به آب پاشيدن. به حال آمدم. آن جا نشستم تا آرامش پيدا كردم. تا طلوع آفتاب، حدود يك ساعت طول كشيد. و بعد، از مسجد خارج شدم؛ ولي برنامه آمدن به مسجد جمكران را تا كامل شدن چهل شب چهارشنبه، ادامه دادم. 🔹 با عنايت و توجهات مولا، قدرت سخن گفتن به من بازگشت. به همين جهت، وقتي به مشهد بازگشتم، عهد كردم آنچه را دارم، تقديم كنم. محلّي داشتم در مقابل بازار رضا به نام پاساژ موسي (فعلي) كه داراي ده هزار متر بناي ساختمان و يكصد و هشتاد مهمانپذير بود. 🔹 اين بنا را كه در پنج طبقه و دو طبقه همكف آن تجاري با يكصد و هشتاد باب مغازه، به انضمام كليه نيازمندي‌هاي زائران و مستأجران احداث شده بود، به خيريه انصار الحجه به مديريت آقاي سميعي واگذار نمودم. خدا را سپاس گزارم كه هم نعمت «قدرت تكلم» به من بازگشت و هم اين رحمت و سعادت نصيب من شد» [كه به زيارت مولايم نايل شدم]. 🔹 سؤال: قيافه ايشان چگونه بود؟ آقاي بلورساز: قد بلند، موها گندمگون، شانه‌ها پهن، محاسن بلند و گندمگون، ابروها پيوسته، پيشاني بسيار باز و برافروخته، بدن تنومند و معمّم. سؤال: سنّ ايشان چه قدر بود؟ آقاي بلورساز: حدود ۴۵ _ ۵۰ سال، از نظر من. 🔸 قسمتي كه ميان گيومه است، از نقل آية الله صافي _ كه مورد تأييد آقاي بلورساز قرار گرفت _ افزوده شد. 📚کتاب خاطرات آموزنده، محمدی ری شهری، ص۲۰ 🆔 @faezoon110