eitaa logo
طهارت نفس
2.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  تبلیغات پر بازده هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️سلمان،مولوی وهابی،که شیعه شد‼️ 👌ویدیو کامل از داستان عجیب سلمان،مردی که مولوی وهابیت بود و به لطف حضرت زهرا شیعه مکتب مولای متقیان شد💚🌺 🥀💔السلام علیک یا صدیقة الشهیدة، السلام علیک یا محسن بن علی🥀💔
فاضل جلیل القدر آخوند ملا علی محمد طالقانی گفت: یکی از بزرگان سادات که مجاور حرم حسین علیه السلام بود می گوید: به عزم کربلا همراه عیال خود حرکت نمودیم. ولی مامورین به علت اینکه بیماری وبا در بعضی از بلاد ایران وجود داشت ما را در قرنطینه گذاشتند. اتفاقاً زوجه ام حامله بود و در همان جا وضع حمل نمود و متأسفانه بعد از مدتی فوت نمود و من ماندم و آن بچه شیرخوار. بعد از مراسم کفن و دفن دنبال زنی که بچه را شیر بدهد گشتم ولی نیافتم؛ چرا که در راه بودیم و غالب آنها سنی و متعصب و دشمن طایفه شیعیه بودند. از این جهت حاضر به شیر دادن به بچه نبودند. بچه هم چون تازه به دنیا آمده بود، به غیر از پستان چیزی دیگر از قبول نمی کرد و هر قدر او را می گردانیم بیشتر گریه می کرد. بالاخره به خود گفتم: بچه میان پستان پر و خالی فرقی نمی گذارد ؛ لذا پستان خود را در دهان او می گذارم شاید ساکت شود. سپس چنین کردم و بچه نیز گرفت و مکید و ساکت شد؛ ولی وقتی توجه نمودم دیدم هنگام مکیدن، چیزی از حلقوم طفل پایین می رود. تعجب کردم، سر او را از پستان خود برداشته و در نوک پستان خود قطره شیری مشاهده کردم. آری فهمیدم از قدرت کامله رازق و برکات حسین مظلوم پستان من نیز مانند زنان پر از شیر است. پس طفل را شیر کامل دادم و خوابانیدم و از هم و غصه نجات پیدا نمودم. این مسأله به همین منوال ادامه یافت تا وارد کاظمین و سامره شده و از آنجا به کربلا رفتیم. رد کربلا وقتی پستان در دهان طفل گذاشتم، او ساکت نشد. تعجب کردم، سر او را برداشته و پستان خود را مشاهد نمودم، اثری از شیر در آن نبود و مانند پستان مردان خشک و بی رطوبت بود. فهمیدم تا وقتی که در مسافرت بودیم به این شهر احتیاج بود و بعد از این چون قصد سکنی دارم و شهر هم از شهرهای شیعه است و دایه هم پیدا می شود، لذا قطع شد. از این جهت جستجو نمودم و دایه ای عفیفه پیدا کردم و او را برای طفل خود مادر و شیر دهنده قرار دارم و حمد خداوند را به جا آوردم. (24) چهل داستان از کرامات امام حسین علیه السلام مصطفی محمدی اهوازی‏ @faghatkhoda1397
یک شب در عالم خواب دیدم زنانی با چادر مشکی در یک صف ایستاده اند. به من هم گفتند: برو داخل این صف! پرسیدم: برای چی؟! گفتند: این ها مادران شهدا هستند و عازم کربلا می باشند. بعد از آن بیشتر احترام پسرم علی را داشتم. یک بار با تعجب گفت: مادر چرا اینقدر به من احترام می گذاری؟ من را شرمنده می کنی. گفتم: پسرم، من تو را شهید زنده می بینم. به من خیره شد و گفت: مادر، وقتی روح از بدن رفت آیا جسم به درد می خورد؟! با تعجب گفتم: نه! گفت: خدا وقتی کسی را دوست دارد جسم و روحش را باهم می برد تا دست افراد گنهکار به بدن او نخورد!! در عملیات والفجر ۸ با نیروهای گردان ابالفضل (ع) به سمت قرارگاه مهم عراقی ها رفت... تانک های دشمن جلو آمدند. یکباره گلوله ای شلیک شد. محلی که حاجی ایستاده بود حفره ای ایجاد شد!! گلوله درست به بدن حاجی اصابت کرد اثری از پیکرش باقی نماند... 📚برگرفته از کتاب شهید گمنام. اثر گروه شهید هادی @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 🔴کجا دیده بودمش؟ ✍ «چقدر آشناست! کجا دیده بودمش؟» بعد از ظهور، وقتی مردم چهرهٔ مبارک امام زمان رو می‌‌بینند اکثراً این سوال رو از خودشون می‌‌پرسند. اما واقعا ایشون رو کجا دیده بودی؟ شاید وقتی در کوچه‌ای قدم می‌زدی، ایشون هم در همون کوچه بوده و به تو نگاه کرده. شاید دوست داشته که تو رو پدرانه بغل کنه اما نتونسته. شاید وقتی که دستِ یه محتاج رو گرفتی، نگاهت کرده و به داشتنت افتخار کرده. قطعا اگه از نظرها غائب نبود، خوشحالیش رو می‌‌دیدی. مولای من! می‌‌دونم که سخته فرزند داشته باشی اما فقط از دور تماشایش کنی. این موضوع واسه یه پدرِ معمولی هم سخته چه برسه به پدرِ مهربونی مثل شما. 🔻 همیشه از خودم می‌‌پرسم چرا بچه‌هات برات کاری نمی‌‌کنن؟ حالِ شما رو نمی‌‌دونن یا نمی‌خوان کاری کنن؟ @faghatkhoda1397
🔴 ادبِ حضورِ درگاه او ! سبب عدم حضور قلب ما در عبادات و غفلت از آن چیست؟ اگر ما مناجات حق تعالی و ولی نعم خود را به قدر مکالمه با یک مخلوق ضعیف اهمیّت دهیم، هرگز این قدر غفلت و سهو و نسیان نمی کنیم. و پر معلوم است که این سهل انگاری و مسامحه ناشی از ضعف ایمان به خدای تعالی و رسول و اخبار اهل بیت عصمت است، بلکه این مساهله ناشی از سهل انگاری محضر ربوبیّت و مقام مقدّس حق است؛ ⚠️ ولی نعمتی که، ما را به لسان انبیا و اولیا بلکه با قرآن مقدّس خود، به مناجات و حضور خود دعوت فرموده و فتح ابواب مکالمه و مناجات با خود را به روی ما فرموده، با این وصف ما به قدر مذاکره با یک بنده ضعیف ، ادبِ حضورِ درگاه او ، می شویم، گوئی فرصتی به دست آوردیم و مشغول افکار متشتته و خواطر شیطانیه می گردیم، کانّه نماز کلید دکان یا چرتکه حساب یا اوراق کتاب است. این را نباید جز، ضعف ایمان به او، و ضعف یقین، چیز دیگر محسوب داشت، و انسان اگر عواقب و معایب این سهل انگاری را بداند و به قلب بفهماند، البته در صدد اصلاح بر می آید و خود را معالجه می کند. 🔵👈 انسان اگر امری را با اهمیت و عظمت تلقی نکند، کم کم منجر به ترک آن می شود، و ترک اعمال دینیّه به ترک دین، انسان را می رساند. [ حضرت امام خمینی (ره) ، سرالصلوة، ص 24 ] @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍تا حالا دقت کردید که بعضی ها تا یه گرفتاری ومشکلی براشون پیش میاد میگن خـدایا مگه مـا چه گناهی کرده بودیـم که باید این طوری بلا سرمون میومد؟ واقعیت اینه که کسی که سیر خورده باشه، خودش بوی سیر رو احساس نمیکنه. کسی این بو رو حس می کنه که خودشون سیر نخورده باشه. گناه هم همینطوره. بوی بدی داره که‌ خودِ گناهکارا، بوی اونو احساس نمی‌کنند بـوی بدِ گناهِ ماها رو فقط امـام زمان کاملا احساس میکنه چون امام زمان گناه نکرده. اگر ما بخواهیم که بوی گناه از بین بره ، باید استغفار کنیم. امیرالمومنین علیه السـلام ، از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله نقل می‌کند: تعطروا بالاستغفار لاتفضحنکم روائح الـذنوب . با استغفار ، خود را و خوشبو کنید، تا بوی متعفن گناهان شما را رسوا نسازد. 📚وسائل‌ الشیعه‌ ،ج ۱۶ ،صفحه ۷۰ @faghatkhoda1397
✍🏻داستانهایی از امام رضا (ع) 📚کوه و دیگ راوی: ابا صلت هروی همراه امام وارد «مرو» شدیم. نزدیک «دهِ سرخ» توقف کردیم. مؤذن کاروان، نگاهی به خورشید کرد و رو به امام گفت: «آقا! ظهر شده است». امام پیاده شدند و آب خواستند. نگاهی به صحرا کردیم. اثری از آب نبود. نگران برگشتیم. امّا از تعجّب زبانمان بند آمد. امام با دست شان مقداری از خاک را گود کرده بود و چشمه ای ظاهر شده بود. وارد «سناباد» شدیم. کوهی نزدیک سناباد بود که از سنگ آن، دیگ های سنگی می ساختند. امام به تخته سنگی از کوه تکیه دادند و رو به آسمان گفتند: «خدایا!... غذاهایی را که مردم با دیگ های این کوه می پزند، مورد لطفت قرار ده و به این غذاها برکت عطا کن!» فکر می کنم خدا به برکت دعای امام، به کوه، نظر خاصی کرد. چون امام خواستند که از آن روز به بعد، غذایشان را فقط در دیگ هایی بپزیم که از سنگ آن کوه ساخته شده باشد. روز بعد، پس از کمی استراحت، امام به طرف محلی که «هارون» پدر مأمون در آن دفن شده بود، حرکت کردند. مأموران حکومتی جار زدند که امام می خواهد قبر هارون را زیارت کند، امّا امام با یک حرکت ساده، نقشه های مأموران را نقش بر آب کرد. آن حرکت هم این بود که کنار قبر هارون ایستادند و با انگشت، خطی در کنار قبر، کشیدند. بعد رو به ما فرمودند: این جا قبر من خواهد شد... شیعیان ما به این جا خواهند آمد و مرا زیارت خواهند کرد... و هرکس به دیدار قبرم بیاید، خدا لطفش را شامل حال او خواهد کرد. بعد رو به قبله ایستادند و نماز خواندند و با سجده ای طولانی، چیزهایی را زیر لب زمزمه کردند. اشک در چشمم جمع شده بود. 📚گنجینه معارف پایگاه اطلاع رسانی حوزه @faghatkhoda1397
یک شب در عالم خواب دیدم زنانی با چادر مشکی در یک صف ایستاده اند. به من هم گفتند: برو داخل این صف! پرسیدم: برای چی؟! گفتند: این ها مادران شهدا هستند و عازم کربلا می باشند. بعد از آن بیشتر احترام پسرم علی را داشتم. یک بار با تعجب گفت: مادر چرا اینقدر به من احترام می گذاری؟ من را شرمنده می کنی. گفتم: پسرم، من تو را شهید زنده می بینم. به من خیره شد و گفت: مادر، وقتی روح از بدن رفت آیا جسم به درد می خورد؟! با تعجب گفتم: نه! گفت: خدا وقتی کسی را دوست دارد جسم و روحش را باهم می برد تا دست افراد گنهکار به بدن او نخورد!! در عملیات والفجر ۸ با نیروهای گردان ابالفضل (ع) به سمت قرارگاه مهم عراقی ها رفت... تانک های دشمن جلو آمدند. یکباره گلوله ای شلیک شد. محلی که حاجی ایستاده بود حفره ای ایجاد شد!! گلوله درست به بدن حاجی اصابت کرد اثری از پیکرش باقی نماند... 📚برگرفته از کتاب شهید گمنام. اثر گروه شهید هادی @faghatkhoda1397
فاضل جلیل القدر آخوند ملا علی محمد طالقانی گفت: یکی از بزرگان سادات که مجاور حرم حسین علیه السلام بود می گوید: به عزم کربلا همراه عیال خود حرکت نمودیم. ولی مامورین به علت اینکه بیماری وبا در بعضی از بلاد ایران وجود داشت ما را در قرنطینه گذاشتند. اتفاقاً زوجه ام حامله بود و در همان جا وضع حمل نمود و متأسفانه بعد از مدتی فوت نمود و من ماندم و آن بچه شیرخوار. بعد از مراسم کفن و دفن دنبال زنی که بچه را شیر بدهد گشتم ولی نیافتم؛ چرا که در راه بودیم و غالب آنها سنی و متعصب و دشمن طایفه شیعیه بودند. از این جهت حاضر به شیر دادن به بچه نبودند. بچه هم چون تازه به دنیا آمده بود، به غیر از پستان چیزی دیگر از قبول نمی کرد و هر قدر او را می گردانیم بیشتر گریه می کرد. بالاخره به خود گفتم: بچه میان پستان پر و خالی فرقی نمی گذارد ؛ لذا پستان خود را در دهان او می گذارم شاید ساکت شود. سپس چنین کردم و بچه نیز گرفت و مکید و ساکت شد؛ ولی وقتی توجه نمودم دیدم هنگام مکیدن، چیزی از حلقوم طفل پایین می رود. تعجب کردم، سر او را از پستان خود برداشته و در نوک پستان خود قطره شیری مشاهده کردم. آری فهمیدم از قدرت کامله رازق و برکات حسین مظلوم پستان من نیز مانند زنان پر از شیر است. پس طفل را شیر کامل دادم و خوابانیدم و از هم و غصه نجات پیدا نمودم. این مسأله به همین منوال ادامه یافت تا وارد کاظمین و سامره شده و از آنجا به کربلا رفتیم. رد کربلا وقتی پستان در دهان طفل گذاشتم، او ساکت نشد. تعجب کردم، سر او را برداشته و پستان خود را مشاهد نمودم، اثری از شیر در آن نبود و مانند پستان مردان خشک و بی رطوبت بود. فهمیدم تا وقتی که در مسافرت بودیم به این شهر احتیاج بود و بعد از این چون قصد سکنی دارم و شهر هم از شهرهای شیعه است و دایه هم پیدا می شود، لذا قطع شد. از این جهت جستجو نمودم و دایه ای عفیفه پیدا کردم و او را برای طفل خود مادر و شیر دهنده قرار دارم و حمد خداوند را به جا آوردم. (24) چهل داستان از کرامات امام حسین علیه السلام مصطفی محمدی اهوازی‏ ┏━✨🕊✨🕊✨┓ 🆔    @arefeen ┗━✨🕊✨🕊✨┛
✨﷽✨ 🔴داسـتان مـعـنوی ✍شخصی بود که چندان مقید به احکام شرعی نبود، ولی هر وقت در مسیرش به بیرق و پرچم مجالس عزاداری امام حسین علیه‌السّلام برمی‎خورد، به حضرت سلام می‎داد. آن شخص از دنیا رفت و در قیامت پرونده‎ی اعمالش را رسیدگی کردند و دیدند جهنّمی ‎تمام عیار است. لذا حکم صادر شد او را به جهنّم ببرند. ملائکه پرونده‎ی او را گرفتند و او را به سمت جهنّم بردند. در بین راه آن شخص بیرق امام حسین علیه‌السّلام را دید. محکم ایستاد و به ملائکه‎ای که او را می‎بردند گفت من در دنیا هیچ ‌‎وقت بدون سلام کردن از این بیرق‎ها رد نشدم و الآن هم باید بروم یک سلام بکنم، بعد با شما به جهنّم می‎آیم. ملائکه گفتند نمی‎شود، کار تو تمام است و باید به جهنّم بروی. تا این گفتگو بین آنها در گرفت، حضرت اباعبدالله علیه‌السّلام که پای آن بیرق ایستاده بودند یک نگاه به آنها کردند و با همین نگاه، آن شخص و ملائکه‎ی همراهش، خود را در حضور حضرت مشاهده کردند. حضرت فرمودند گفتگوی شما بر سر چه بود؟ ملائکه پرونده‎ی اعمال آن شخص را تقدیم حضرت کردند. حضرت نگاهی به آن کردند و به آن شخص فرمودند: این چیه؟ (یعنی چیز خوبی نیست) و پرونده را به ملائکه پس دادند. ملائکه هم راه افتادند تا آن شخص را به جهنّم ببرند امّا در بین راه متوجّه شدند که به سمت بهشت می‎روند خیلی تعجّب کردند! به پرونده‎ی آن شخص نگاه کردند، دیدند حضرت با همان نگاهشان زیر نامه‎ی اعمال آن شخص نوشته‎اند: یا مُبَدِّلَ السَّیِئاتِ الحَسَناتِ ای کسی که بدی‎ها را به خوبی تبدیل می‎کنی. ملائکه هم آن شخص را به بهشت بردند و تحویل دادند. 📚مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب ❤️برای امام حسین علیه السلام گریه میکنی خوبه ها ولی برای امام زمانت چیکار کردی، @faghatkhoda1397
👌 داستان کوتاه پند آموز 💭شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان می داد ، آنرا برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می کرد. 💭 روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست می داشت. شیخ همواره طوطی را محبت می کرد و او را در درسهایش حاضر می کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید: ✨لااله الا اللّه✨ 💭 طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت. اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه می کند. وقتی از او علت را پرسیدند گفت : طوطی به دست گربه کشته شد. گفتند برای این گریه می کنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم. شیخ پاسخ داد: من برای این گریه نمی کنم. ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد ، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد. 💭 با آن همه لااله الاالله که می گفت ، وقتی گربه به او حمله کرد ، آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش می گفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود. 💭 سپس شیخ گفت می ترسم من هم مثل این طوطی باشم ! تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم ، زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است! ✅ آیا ما لااله الااللّه را با دلهایمان آموخته ایم؟ @faghatkhoda1397
🍀خاطره ای از همسر شهید نواب صفوی 🔹در یکی از روزهای ماه رمضان بعداز افطار مختصر؛ به آقا گفتم دیگر هیچ چیز امشب برای سحر و افطار فردا نداریم. حتی نان خشک. ️فقط لبخندی زد. این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم. وقت سحر هم آقا برخاست آبی نوشید و گفتم دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم. باز آقا لبخندی زد. بعد نماز صبح گفتم. بعد از نماز ظهر هم گفتم. تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریمااااا اذان مغرب را گفتند. آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمودند: امشب سفره افطار نداریم؟ گفتم پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم. نیست. آقا لبخند تلخی زد و فرمود یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟ خندیدم و گفتم : صد البته که هست. رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم و بشقاب و قاشق آوردم. پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا. هنوز لیوان پر نکرده بود. صدای در آمد. طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در . آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود تعارف کن بیایند بالا. همه آمدند. سلام و تحیت و نشستند. آقا فرمود : خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند. من هم گفتم بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم. آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند. در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم: برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهدند. الحمدلله آب در لوله ها هست. فراوان. مرحوم نواب چیزی نگفت. یوسف رفت در را باز کند. وقتی برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد. گفتم اینا چیه؟ گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده. گفت بگویم هر چی فکر کردند این همه غذای پخته را چه کنند؛ خانمش گفته چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه سلام الله علیها. گفته بدهند خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارد. آقا یک نگاه به من کرد. خندید و رفت. من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. کارشان که تمام شد، رفتند. آقا به من فرمود، دو نکته: اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی تاخیر شد چقدر سر و صدا کردی؟ دوم وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؛ از آن سر و صدا خبری نیست؟ بعد فرمود : مشکل خیلی‌ها همینه. نه سکوتشون از سر انصافه، نه سر و صداشون. 🔴وقتِ نداشتن، جیغ می زنند. ♦️وقتِ داشتن، بخل و غفلت 🍃🌸🌺🍃🌹 @faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 دجال ظهور کرده است!! 🔺توضیحات جالب حجت الاسلام عالی در مورد «دجال»، از قول شهید سید محمد صدر ☑️ دجال همان فرهنگ و محتوای فاسد غرب است که یهود و صهیونیسم جهانی بواسطه انواع رسانه‌ها، فضای مجازی و... در قالب فیلم‌ها و سریال ها، موسیقی، بازی کامپیوتری ، شبکه‌های اجتماعی و... در سطح جهان منتشر و ترویج می‌کند و در حال دور کردن مردم از سبک زندگی سالم و الهی است.  @faghatkhoda1397
❓دختری در بیرون از منزل چادری است و حجاب کامل دارد اما در داخل منزل و در مقابل نامحرم­‌های فامیل لباس‌هایی می­‌پوشد که حجابش کامل نیست یا حجم بدنش مشخص است. حکم این کار چیست و آیا تفاوتی بین نامحرم­‌های فامیل و غریبه وجود دارد؟ ✅ تفاوتی بین نامحرم­‌ها وجود ندارد و نامحرم نامحرم است؛ ممکن است در معاشرت مسائلی وجود داشته باشد؛ مثلاً اینکه یک خانم وقتی شوهر خواهرش به منزلشان می‌آید، با حفظ حجاب کامل، با او سر یک سفره می­‌نشیند و غذا می­‌خورد، اما با نامحرم غریبه سر یک سفره نمی‌نشیند. اما اینکه آیا محرم و نامحرم درجه­‌بندی دارد و یکی بیشتر نامحرم است آن یکی کمتر، خیر. استفتاءات رهبر معظم انقلاب @faghatkhoda1397
‼️نماز در تمام اديان بوده است‏ قبل از حضرت محمد صلى الله عليه و آله در آئين حضرت عيسى‏ هم نماز بوده كه قرآن از زبان او نقل مى‏ كند كه خداوند مرا به نماز سفارش كرده است: « وَ أَوْصاني‏ بِالصَّلاةِ ؛ مريم، 31» و قبل از او موسى‏ بوده كه خداوند به او خطاب مى‏ كند: « أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري‏ ؛ طه، 14» و قبل از موسى پدر زن او حضرت شعيب بوده كه نماز داشته است: «يا شعيب اصلاتك تأمرك ؛ هود، 87» و قبل از همه آنها ابراهيم بوده كه از خداوند براى خود و ذريّه ‏اش توفيق اقامه نماز را مى ‏خواند: « رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ‏ ذُرِّيَّتِي‏ ؛ ابراهيم، 40» و اين لقمان است كه به فرزندش مى ‏گويد: « يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ ؛ لقمان، 17» پسر من نماز را بپا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن. 📚حجت الاسلام قرائتى ؛ یکصد و چهارده نکته درباره نماز ؛ ‌‌‌‌‌‌‌ @faghatkhoda1397
بخشی از وصیت نامه شهید مجتبی ذوالفقار نسب : اکنون که از جمع شما در دنیا به سرای باقی رفتم ، بدانید که باقلبی مطمئن و آرام به هدفی که سالها منتظرش بودم رسیدم . مراسم هایم را ساده برگزار کنید و فقط برای امام حسین(ع) و عقیله بنی هاشم گریه کنید . پرهیزگار باشید و تقوا پیشه کنید و بدانید که کلید اسرار نماز اول وقت است .برادرانم را به حفظ حیا و خواهرانم را حفظ حجاب اسلامی و همه را به خوردن لقمه حلال وصیت می کنم .همه شما عزیزان را به سبقت در کارهای خیر و صله رحم سفارش می کنم . ┏━✨🕊✨🕊✨┓ @faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نشانه های دجال:🌪 ۱_موجودی تک چشم ۲_از مادری یهودی زاده شده ۳_غذاش اندازه یه کوه...... ظهور حضرت مهدی عجل الله سخنرانی حجت الاسلام عالی ┏━✨🕊✨🕊✨┓ @faghatkhoda1397
امان از حق الناس شخصی از حضرت آیت الله العظمی بهجت درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند: «تا می‌توانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند. بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّ‌الناس است نباشد». باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند. و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّ‌الناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.» 📚برگرفته از کتاب فریادگر توحید، ص 218 ┏━✨🕊✨🕊✨┓ @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 🔴علائم آخر الزمان ✍آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) ‏❶ شکم ، خدا می شود 💠 روزگاری می آید که مردم شکم هایشان ، خدایشان است و حواس آنها به شکم هایشان است همین الان که شما در حال نماز خواندن بودید، عده ای دم در نانوایی بربری و سنگکی ایستاده اند ... اینها شکم هایشان ، خدایشان است ‏❷ زنان قبله می شوند 💠 روزگاری می آید که زن قبله می شود. هر چه حاج خانم بگوید. فقط حرف حاج خانم !! ولو امر به خلاف شرع هم بکند یا کار خلاف شرع بگوید چون محو اوست، نمی فهمد چه می گوید:《 دختر باید چنین باشد ، کت و دامن تنگ بپوشد ، با این وضع به کوچه و خیابان برود》پدر مخالفت می کند ، مادر با پدر درگیر می شود می گوید《تو قدیمی هستی! تو قدیمی فکر می کنی! چیه مقدس شده ای؟! بگذار دخترم آزاد باشد. می خواهد با رفیقش برود کوهنوردی. 》 زنی که به فرمان شوهر باشد و از چیزهایی که شوهر متدینش می گوید اطاعت کند، او خیلی عالی است. ‏❸ پول دینشان است 💠 این حرف گریه دارد ... کار به این جا می رسد که دین آدم ، پولش می شود و دیگر به فکر حلال و حرام و خمس نیست، ربا می خورد و رشوه می گیرد و دزدی می کند. ‏❹ شرافتشان به متاعشان است 💠مبل و صندلی و ماشین و خانه گچ گیری شده و استخر و ... اگر اینها را نداشته باشد ، کسی محلش نمی گذارد. قدیم اینطور نبود ، قدیم هر کس متدین تر بود مورد احترام بود، اما الان هرکسی پول دارد و ماشین دارد و خانه شمران و امثال آن مورد احترام است. 🔴این ها از علائم آخرالزمان است @faghatkhoda1397