اسم ما را هیچ مدرسه ای نمی نوشتند. می گفتند باید شناسنامه داشته باشند، ما همه مدارک هویتیمان را در زلزله رودبار از دست داده بودیم. وقتی مامان و نی نی کوچولوی تو شکمش زیر آوار موندن، کمر بابا شکست.
بابا من و خواهرکوچولو را برداشت و به تهران آمدیم. زمان برد تا دنیا بعد از پشت کردنش به ما، دوباره سمت ما بازگردد و وضع زندگیمان خوب شود.
توی یک زیر پله زندگی می کردیم، بابا که یک زمان صاحب ملک و املاک بود حالا دنیا عرصه را بر او تنگ کرده بود، اما بابا همیشه می گفت: الهی رضاً برضائک، تسلیماً لأمرِک (خدایا به آنچه تو خوشنود هستی منم راضی ام و در برابر امر تو تسلیمم)
تابستان بود و گرم، خواهرم دست بچه های همسایه قاچ هندونه دید. بوی خنکای هندونه در بعدازظهر تابستون و یک بچه کوچیک. بابا هنوز نتونسته بود کار ثابتی پیدا کنه و درآمدش کفاف روزمون رو می داد، اما بچه که اینا رو نمی فهمه. خواهرم گفت آبجی منم هندونه می خوام. چه کار باید می کردم؟ گفتم حالا تا چند وقت دیگه بابا برات میخره.
خواهرکوچولوم بغضش ترکید. آبجی یادته مامان که بود چقدر همه چی زندگیمون خوب بود. اصلا من میخوام برگردم شهرمون. راه رودبار از کدام طرفه؟ اصلا من از همه چی شاکی ام. از نبودن مامان. از دوری از شهرمون. از اینکه بابا همه اش دنبال کار می گرده.
بابا بلند شد.
گفتم کجا بابا جون؟
بابا که اشک تو چشاش حلقه زده بود، گفت: سکینه جان! میرم دنبال کار. امید به خدا درست میشه، اما باید امروز برای این بچه هندونه بیارم تا دلش خنک بشه، از رحمت خدا مایوس نشین.
بابا اون روز با حالت مضطر از خونه بیرون رفت. همون روز دوستش را دید که سالها قبل اومده بودن تهران و بلافاصله بابا رو تو شرکتش قائم مقام خودش گذاشت . . .
این هفته #قصه_چهارشنبه_خانواده_حافظان قصه خانواده ای است که مادرشون رو مظلوم از دست دادند. قصه بچه های یتیمی که همه فکر می کنند بی شناسنامه اند. قصه صاحبان ملک و املاکی که دنیا باید روزی به سمت آنان بازگردد که امیرالمؤمنین فرمود: «لتعطفنّ الدنیا الینا بعد شموسها عنّا» حتما دنیا بعد آنکه از ما فاصله گرفت روزی باز به سوی ما بازمی گردد. قصه این چهارشنبه، قصه خانواده ای است که زمین بر آنها تنگ شده «و ضاقت الارض» خانواده ای که از همه چیز شکایت دارند: «اللهم انّا نشکو الیک فقد نبینا و غیبة ولینا و قلة عددنا و کثرة عدونا و تظاهر الزمان علینا» خدایا ما از نبود پیامبرمان، از غیبت اماممان از زیادی دشمنانمان از کمی تعدادمان از اینکه دنیا به ما پشت کرده شکایت داریم خداااااا
اصلا خنکای میوه تابستانی هم بهانه است، ما دلمان تنگ شده. مثل همان دختر کوچولو. اصلا راه مدینه از کدام طرف است؟
#قصه_چهارشنبه_خانواده_حافظان این بار قصه پدر خانواده است که حقش قائم مقامی جهان است. پدری که مضطر شده، پدری که می گوید از رحمت خدا مایوس نشوید، پدر با غیرتی که وقتی ناله ما بچه هایش را ببیند، شب جمعه ای با چشمان پر از اشک این آیه را خواهد خواند: «أمّن یُجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السوء»
امّا یا صاحب الزمان! خانواده مان که دوباره صاحب زمین شدند، شمل و جمعیت صلاح و رضا که از هم گسیخته وقتی دوباره توسط شما دور هم به عنوان یک خانواده جمع شدند، یک چیز می ماند: خاطره مادر خانواده . . . وای مادرم، مادرم، مادرم
#خانواده_بزرگ_حافظان عید میلاد پدر خانواده مبارک
ما را در تلگرام دنبال کنید:
@hafezanfamily
هدایت شده از کتب دینی،دانلود کتاب
12788-fa-shadnameh.pdf
613.1K
شادمانه نيمه شعبان، در انتظار جانان
مشخصات كتاب:
سرشناسه:عليرضا مهرپرور،
عنوان و نام پديدآور:شادمانه نيمه شعبان، در انتظار جانان/ عليرضا مهرپرور.
مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان، ۱۳96.
مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و كتاب
موضوع: نيمه شعبان - شعر- صوتي
عناوين اصلي كتاب شامل:
سلام اي گل زهرا؛ گل نرگس؛ به نسيم زلف تو؛ يابن الحسن؛ مهدي مهدي يا مهدي؛ يا ابا صالح؛ يوسف زهرا؛ مصلح عالم
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
╭┅─────────┅╮
𖡨⃟ٖٖ𖠷͚̥̆̑⃟📚══✼🍃🌺🍃●═┅┄•
📲کتابخانه موبایلی
🔸
📚کتب دینی
🆔
✅ کانال کتب دینی
https://eitaa.com/joinchat/2490564857Ce9647e6437
@KotobeDini
https://eitaa.com/KotobeDini
#دانلود_کتاب
#کتاب
#کتب_دینی
>
╰┅──────
هدایت شده از شعر شیعه
#امام_زمان_عج
#دوبیتی ۱
برای ما نگاهت آفتاب است
چراغان کردن دنیا ثواب است
دعا کردم بیایی زیر باران
دعا در زیر باران مستجاب است
#دوبیتی ۲
بیا تا موج دریا را ببینیم
تماشا را تماشا را ببینیم
نگاهی کن به ما تا در نگاهت
شگفتیهای دنیا را ببینیم
#دوبیتی ۳
تو را حس کردهایم ای نور مستور
که میتابد به ما گرمایت از دور
اگر در نیمۀ شعبان بیایی
جهانم میشود نورٌ علی نور
#دوبیتی ۴
دل ما شد پریشان در هوایت
هواخواه نسیم سامرایت
به پا خیز ای شکوه آفرینش
که برخیزد همه عالم به پایت
#دوبیتی ۵
یقین دارم که باران خواهد آمد
به استقبال چشمت باید آمد
خوش آن روزی که از دیوار کعبه
ندا آید که مهدی آمد آمد
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
🔸️سلسله نشستهای تخصصی شهریار (ویژه شعر و ادبیات فارسی)
🔹️ اولین نشست: کارنامه شعر انقلاب اسلامی
🔸️زمان: شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۳۰ تا ۱۵
🔹️مکان: سالن علامه حسنزاده آملی
🌐 معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی
🔎 @srufarhang
🟢🔵🔴🟡
فهام: فرهنگ. هنر. ادبیات. مذهب
@fahhaam
من یک تصمیم خوب گرفتهام:
دو سال گذشته توفیق داشتم که در ماه مبارک، هر روز یکی دو آیۀ امیرالمؤمنینی از جزء متناسب با همان روز پیدا میکردم و با ترجمه و حدیث یا تفسیرش در فهام میگذاشتم.
امسال از صاحب الزمان توفیق میخواهم، امیدوارم و تلاش میکنم که بتوانم هر روز یک آیۀ امام زمانی را معرفی کنم.
به کمک شما هم نیاز دارم؛ تکتک شما.
حالا شما بگو: چه میکنی؟
🟡 الف) در پیدا کردن آیهها کمک میکنم و برایتان میفرستم.
🔴 ب) قدرت تولید ندارم؛ ولی میتوانم بازنشر کنم. این آیههای مهدوی را برای دوستانم میفرستم.
🔵 ج) میخوانم و یاد میگیرم. جوری که آن روز که قرآن میخوانم، چشمم دنبال آن آیه باشد و در قرآن امام زمانم را جستجو کنم.
🟢 د) هیچ! به قول شاعر: ما منتظر تو نیستیم آقا جان/ تنها همه انتظار داریم از تو!
لطفا در نظرسنجی شرکت کنید. این طوری قراری را که با خودتان گذاشتهاید امضا میکنید.
https://survey.porsline.ir/s/dhp0xtCW
https://survey.porsline.ir/s/dhp0xtCW
https://survey.porsline.ir/s/dhp0xtCW
🟢🔵🔴🟡
فهام: فرهنگ. هنر. ادبیات. مذهب
@fahhaam
.
🚩 کتاب «الغوث»
کتاب الغوث مجموعه اشعاری است با محوریت وجود مقدس ولی حی دوران امام زمان عجل الله فرجه که توسط شاعران محفل ادبی الغوث سروده شده است.
برشی از کتاب؛
باید استغاثه و گریههای آتشین و جگرسوز از جنس گریههای عاشورایی را هنگام یاد امام زمان عجل الله فرجه و دعا برای فرج ایشان از خدا تمنا کنیم.
سعی شاعران محفل ادبی الغوث آن است که مضمونی را بسرایند که ضمن تقویت محبت و معرفت مخاطبان نسبت به امام زمان عجل الله فرجه اهمیت دعا برای آن حضرت در مجالس را بیش از پیش مورد توجه قرار دهند و افزون بر آن در خود سرودهها، دعا و تمنای فرج امام عصر علیهالسلام را رقم بزنند.
به اهتمام: محمد خرمفر
و موسسه علمی فرهنگی موعود ثقلین
#معرفی #کتابخانه_منتظران
⭐️ مؤسسه علمی فرهنگی موعود ثقلین
تلگرام | ایتا
.
🔸 *آرامِ دلِ ما کجاست؟*
✍️سید احمد میرزاده
🔹شب را به کبریتِ صاعقه حاجت نیست. ستارهای درخشانتر از خورشید در کارِ آمدن است. این را آن هشتمین ستارهی دنبالهدار آنگاه که از تیرگی آسمان میگذشت بشارت داد: «آنک چهارمین از فرزندان من! آنکه زمین را از ستم پیراسته میسازد. »
🔹زمستان، جاودانه نیست. تقدیر تمامی سالها رسیدن به تقویم نوروز است. هرگز زمین خدا پژمرده و بیبرگ نخواهد شد؛ این را بهاری سبز که از خاکِ خراسان میگذشت بشارت داد: « لو خلت الأرض طرفه عین من حجت لساخت بأهلها »
🔹شگفتمردی از دیدهها نهان شده تا به گاه ظهور پیمانی برگردن نداشته باشد . بی او اینک ما آن رمهایم که در پی شبان سر به بیابان سرگردانی نهادهایم...آشفته و بیقرار در فرار از گرگانی که در این دشت زمستانزده، پیوسته زوزه میکشند.در این شب دیجور آنچه سوسو میزند چراغ چشم گرگ است! پس روشنای منزل ما کجاست؟ آرام دل ما کجاست؟
🔹کجایی ای آیت آسمانی که جانهای سرکش در پیشگاه تو فروتن شوند؟ برفهای زمستانی را پارو کردهایم؛ کوچههای خاکی را آب و جارو کردهایم؛ تو از کدام مسیر میرسی؟ ای که هیچ نوروزی چون روز آمدنت عید نیست؛ ای که در آمدنت تردید نیست...
تو میرسی. دلم روشن است؛ چون روز روشن است روزی زمین برای مردی در هم خواهد پیچید که برای او سایهای نیست. این را آن آفتابِ هشتمین بشارت داده است.
*منابع:*
صدوق، محمد بن علی(ابن بابویه)، کمال الدین و تمام النعمه ، ج 2، ص 372، ح5.
صفار، محمد بن حسن ، بصائر الدرجات ، قم ، کتابخانه مرعشی ، 1404ق. ص 489
صدوق،همان، ص376، ح 4.
سوره شعرا.آیه4
صدوق،همان، ص 376، ح 5.
@khorasanonlinenews
May 11
هدایت شده از شعر شیعه
#ولادت_امام_زمان_عج
#امام_زمان_عج
#حضرت_نرجس_سلام_الله_علیها
فرازی از یک #ترجیع_بند
..بشنو از راویان روایت نور
که به وجد آیی از ترنّم و شور
روزی از روزها امام نقی
گفت با خادم سرا «مسرور»:
که برو «بُشرِ بِن سلیمان» را
به سراپردهام بخوان به حضور
این بشارت به بُشر بَردهفروش
چون که ابلاغ شد، به شوق و به شور
به سر آمد، به پایبوسِ امام
هادی دین و معنی «والطّور»
چشم در چشم و لب پر از لبیک
تا چه فرماید آن سلالهٔ نور
گفت مولا: بدان به خاطر من
کرده اندیشهای خطیر، خطور
بنشین در برم که ره یابی
به امید خدا بدان منظور
پس از آن، آن یگانه آیتِ نصر
که به کف داشت رایتِ منصور
نامهای با خط فرنگ نوشت
ساخت آن را به مُهر خود ممهور
گفت: ای پیک! این تو این پیغام
گفت: ای دوست! این تو، این دستور
«بَدرهای زر» به او سپرد امام
گفت این زر، ضمیمهٔ منشور
راهِ بغداد پیش گیر و برو
با توکّل به ذات حیّ غفور
منتظر باش، بر لبِ ساحل
تا رسد کشتی مراد از دور
کشتی حامل اسیران است
از ایالات دور و خطّهٔ تور
همه را عرضه میکنند و تو هم
در همه حال باش سنگ صبور
تا کنیزی بدین صفات و کمال
کند از آن میان چو ماه ظهور
در حجابِ عفاف و عصمت و قدس
باشد آن گلبن ادب مستور
چون از این نامه مُهر برگیرد
دیدهاش روشنی بیابد و نور
به خریداریاش قدم بگذار
بگذرم... «اِنَّ سَعْیُکُم مَشکور»
او عروس من است، فرزندم
«عسکری» میپذیردش به حضور
آرزویم طلوع خورشیدیست
روشنیبخشتر ز جلوهٔ طور
نه همین دارم انتظارش من
که جهان دارد انتظارِ ظهور...
وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»
::
پرده تا از رخ پگاه افتاد
در فضا برق یک نگاه افتاد
بود این برقِ شادی، از دل «بُشر»
که نگاهش به دخت شاه افتاد
سجدهٔ شکر حق به جای آورد
از غم آسود و در رفاه افتاد
سوی «سامرّه» همسفر با او
دخت قیصر «ملیکه» راه افتاد
گفت ای بُشر! در ولایت روم
به هوای گلی، گیاه افتاد
بزم عقد من و پسر عمّم
پا گرفت و طرب به راه افتاد
خطبهٔ عقد را نخوانده عجیب
اتفاقی به بزم شاه افتاد
تخت در هم شکست و غوغا شد
لرزه بر کاخ و بارگاه افتاد
دستِ افسوس زد به هم داماد
گویی از آسمان به چاه افتاد
بزم عیش از قضا، عزا گردید
اُسقُف از روی جایگاه افتاد...
یا قیامت به پای شد، یا نه
«پاپ اعظم» به اشتباه افتاد
پس از آن حادثات، بر سَرِ من
سایهٔ رحمتِ اله افتاد
دل و جان در هوای حضرت دوست
سر و کارم به اشک و آه افتاد
تا شبی، در عوالم رؤیا
چشمِ مشتاقِ من، به ماه افتاد
دل من سر نهاد بر قدمش
اشک شوقم به خاک راه افتاد
شعلهٔ اشتیاق و آتش مهر
در نهادم به یک نگاه افتاد
در شگفتم! کنون که بر سرِ من
سایهٔ آن جهانپناه افتاد
وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»
::
«نرگس» آن عشق مانده در جانش
در دل و دیدهٔ گلافشانش
گل سرخ محمّدی، «مهدی»
تا شکوفا شود به دامانش
آوَرَد گلبنی همیشه بهار
چشم بد دور از گلستانش
ماهِ شعبان، دو نیمه شد وانگاه
عظمت یافت رتبه و شانش...
زادروزِ «بقية الله» است
آفرین خدای بر جانش
دفتر مدح اوست «جاءَ الحق»
«زَهَقَ الباطل» است عنوانش
سورهٔ «هَل اَتی عَلَی الاِنسان»
صورتی از کمال و احسانش...
میهمان شد به جلوهگاهِ شهود
دست غیبِ خدا نگهبانش
خواند او را «خلیفة الرّحمان»
کردگار رحیم و رحمانش
بشریّت نداشت تاب ظهور
پردهٔ غیب کرد پنهانش
سیصد و سیزده خداجویند
جمع یاران و جاننثارانش
طالعِ سعد بین! که در همه حال
حافظِ جان اوست جانانش
به امیدی که صبح وصل رسد،
دست کوتاه ما به دامانش
جانم ارزانیِ نگاهش باد
پدر و مادرم به قربانش
طوطی طبع من اگرچه شدهست
در پس آینه غزلخوانش
وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»..
::
از تو گلزار وحی، خرّم شد
لبِ گل وا به خیر مقدم شد...
به امید نجات «نوح نبی»
دست بر دامن تو در یم شد
از تو آتش صفای گلشن یافت
به «خلیل خدا» مسلّم شد...
قطرهای از سحاب رحمت تو
در بیابان چکید و «زمزم» شد
نه همین از صفای «ابراهیم»
که ز سعی تو کعبه محکم شد
دست بر دامن تو زد «یعقوب»
که به «یوسف» رسید و بیغم شد
شد «کلیم» از تو «موسی عمران»
که به وادی قُدس، مَحرَم شد...
تا گرفت از تو درسِ صبر «ایّوب»
به صبوری عَلَم به عالم شد
فیض عام تو در دل دریا
مونِس «یونس نبی» هم شد
باز کردی تو نطق «عیسی» را
که به عصمت، گواهِ «مریم» شد
ای مرام تو التفات و کرم
بیتو دلها، صراحی غم شد
سر و سامان عشق، بر هم خورد
چهرهٔ روزگار درهم شد
هر کجا سروِ راست قامت بود
زیرِ بارِ مفارقت خم شد
در مقامی، که خیل مشتاقان
در فراق تو صبرشان کم شد
وصف «ماءِ مَعین» کنم تا کی؟
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ»..
#محمد_جواد_غفور_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
هدایت شده از ای ماه نهفته در پس ابر رخساره به ما نمی نمایی
سلام
بحر طویلی زیبا از احادیث و روایات(مختصری) در مورد نیمه شعبان زاد روز امام مهدی موعود (عج) تا ظهور ایشان بصورت نمایش