eitaa logo
فجر صادق
47 دنبال‌کننده
604 عکس
313 ویدیو
16 فایل
ارتباط با مدیریت کانال: @Safir57
مشاهده در ایتا
دانلود
و نفسی که نزدیک بود بند بیاید!✨ 💠 گزارش دیدار حجت‌الاسلام مسلم وافی با حضرت آقا در مورخه ۱۴ آبان ۱۴۰۲ 1⃣ سابقه دیدار! در سال ۱۳۹۵ این توفیق حاصل شد که همراه خانواده خدمت حضرت آقا برسیم. فضای دیدار، سالن کوچکی بود که حضرت آقا طبق رسم همیشگی بعد از اقامه نماز عصر با تک تک نمازگزاران احوال‌پرسی می‌کردند. بالاخره نوبت ما که شد ایشان نکات مهمی را فرمودند، از جمله اینکه: آن‌هایی که یک فرزند دارند با یک شمشیر در حال جهادند، خانواده‌هایی که دو فرزند دارند با دو شمشیر و شما که ۹ فرزند دارید با ۹ شمشیر (فرزند دهم ما در راه بود)! مهم‌ترین نکته این دیدار توجه فوق‌العاده حضرت آقا به خانم بنده بود که گویا ایشان است تا جایی که اکثر توجه و گفتگو به صورت دو طرفه(حضرت آقا و همسرم) شکل می‌گرفت و بنده حقیقتا در حاشیه بودم! بعد از این دیدار، مختلفی مطرح شد، برخی می‌گفتند که حضرت آقا به فلانی اعتراض کردند که من نگفتم این همه بچه!! بعضی ادعا کرده بودند که آقا در این دیدار فرموده‌اند تا شش فرزند کافیه و... 2⃣ یک دیدار استثنایی و خاص! حدود دو ماه پیش با تعدادی از فعالین جمعیتی، خدمت حاج آقا مجتبی (فرزند حضرت آقا) رسیدیم و گزارشی از فعالیت فعالین جمعیتی دادیم. ایشان از تعداد فرزندانم پرسیدند، که عرض کردم چهاردهمین فرزند در آستانه تولد است و درخواست کردم نام نوزاد را حضرت آقا بگذارند. آقامجتبی گفتند وقتی نوزاد به دنیا آمد دیدار خاصی برای شما فراهم خواهد شد. حقیقتاً آن لحظه منظور ایشان را متوجه نشدم! چند روز بعد، حضرت آقا اسم فرزند چهاردهم را "سمانه" گذاشتند و در تاریخ ۱۳ آبان در تماسی از طرف دفتر حضرت آقا اعلام شد که نماز ظهر فردا را بیت رهبری باشید! (البته ۱۰ روز قبل از آن هم تماس گرفته شده بود که شما و چند خانواده پرجمعیت دیگر مهمان حضرت آقا خواهید بود) 3⃣ وقتی نفس همه بند آمده بود! صبح زود روز ۱۴ آبان به همراه خانواده با اشتیاقی وصف ناپذیر از به تهران رفتیم و ساعت ۱۱ وارد شدیم. چون قبلاً سابقه چنین دیداری را داشتیم، فکر می‌کردیم که قرار است در نماز جماعت شرکت کرده و طبق معمول، بعد از نماز، حضرت آقا را زیارت کنیم. اتفاقاً سالن کوچک پر از جمعیت بود (حدود ۵۰ نفر) اعم از نیروهای نظامی و مسئولین ارشد! نماز عصر که تمام شد همه شرکت کنندگان ایستادند تا تک تک، حضرت آقا را زیارت کرده و احیاناً در ظرف چند ثانیه گفتگویی داشته باشند. ما هم مثل همه منتظر بودیم تا نوبتمان شود و شاید حضرت آقا در گوش فرزندمان اذان و اقامه قرائت فرمایند.. ناگهان فردی صدا زد: «خانواده آقای وافی!!» دستم را بالا بردم، گفت شما و فرزندان بیایید اتاق کنار سالن! واقعاً، آن لحظه نمی‌دانستیم که قرار است چه اتفاقی بیفتد!! با خانواده وارد اتاق شدیم. ابتدای ورود، حاج آقا مجتبی نکاتی را بیان فرمودند. چند مبل در اتاق بود که با هدایت محافظان، دختران و پسران در جای مخصوص نشستند و من و خانم هم روی مبل دیگر نشستیم.. به من اعلام کردند که به اندازه نشستن یک نفر کنار خودتان را خالی بگذارید، وقتی علت را پرسیدم، گفتند حضرت آقا قرار است اینجا بنشینند! نمی‌دانم چرا ولی نزدیک بود قالب تهی کنم!! غیر از ما و چند محافظ، هیچ‌کس در اتاق نبود. دو دوربین برای ضبط دیدار، مستقر کردند و جلوی هر مبلی یک میکروفن برای ضبط صدا! حدود نیم ساعت این لحظات برای تک تک ما بسیار سخت گذشت، چون نمی‌دانستیم قرار است چه اتفاقی بیفتد!! 4⃣ لحظه دیدار با نائب حضرت ولی‌عصر علیه السلام بالاخره در اتاق باز شد، حضرت آقا وارد شدند و در ابتدای ورود با صدای پدرانه‌ای فرمودند: آقای وافی! شما هستید!! واقعاً نمی‌توانم این لحظه را توصیف کنم. تمام توان خود را گذاشتم روی اینکه نزنم زیر گریه! چون در دیدار قبلی به علت گریه شدید خانواده از شوق دیدار، نتوانستیم حرف‌هایمان را به آقا بگوییم.. برای اینکه سنگینی فضای دیدار شکسته شود به شوخی به آقا عرض کردم که سال ۹۵ ما ۱۰ فرزند داشتیم که خدمتتان رسیدیم و می‌خواستیم به آن ۱۰ فرزند اکتفا کنیم، ولی شما چنان کردید که چهار فرزند دیگر هم آوردیم. با گفتن این جمله یخ همسرم که در شوک به سر می‌برد باز شد و به آقا عرض کرد: آقاجان، اسم بچه را شما گذاشته‌اید و اگر ممکن است اذان و اقامه را هم در گوشش بگویید. من بچه را گرفتم تا آقا اذان بگویند، آقا فرمودند در آغوش من بگذار! عرض کردم اذیت می‌شوید (چون حدود نیم ساعت ایشان روی پا، در سالن کناری مشغول گفتگو با شرکت کنندگان در نماز بودند) فرمودند: «نه، اذیت نمی‌شوم» و نوزاد را در آغوش گرفتند و به صورت شمرده شمرده اذان و اقامه را قرائت فرمودند. 👈 ادامه دارد...
و نفسی که نزدیک بود بند بیاید!✨ (قسمت آخر) 5⃣ شما هستید! اذان و اقامه که تمام شد به آقا عرض کردم برخی از افراد جامعه به خاطر داشتن ۱۴ فرزند، ما را می‌دانند!! حالت لحن آقا عوض شد و فرمودند کاری به حرف مردم نداشته باشید؛ کار شما درست است، شما کارخودتان را انجام دهید! عرض کردم بعد از دیدار سال ۹۵ شد که شما به ما فرموده‌اید که این تعداد فرزند، زیاد است! ایشان فرمودند: من که باشم که بخواهم این حرف را بزنم؟! بعد فرمودند: در روایات متعددی داریم که یکی از نشانه‌های همسر خوب و مؤمن، این است که (دارای ) باشد که الحمدالله همسر شما این ویژگی را به نحو احسن دارد. از اینجا به بعد، توجه خاص حضرت آقا متوجه خانم بنده شد و ایشان‌ جملاتی همچون «شما در حال هستید»، «شما هستید» یا اینکه «آفرین به شما»، نسبت به همسرم به کار بردند که کاملا مشهود بود حقیر و فرزندانم (در این دیدار) در حاشیه قرار گرفتیم و متن اصلی و مهمان ویژه ،خانم بنده است!! بنده محضر آقا عرض کردم در دو سال گذشته برای ترویج فرهنگ با سفر به ۲۸ استان با تعداد زیادی از فعالان جمعیتی آشنا شدم که در زمینه حیات جنین (مقابله با اسقاط) درمان ناباروری و فرزندآوری، طبق امر شما مشغول فعالیت هستند، همه آنها خواستار دیدار با شمایند. ایشان فرمودند سلام من را به آنها برسانید.. عرض کردم آقاجان ما چند میلیون خانم متأهل در سن باروری داریم که اگر هر کدام یک فرزند بیاورند عمده مشکلات جمعیتی حل خواهد شد. بعد از آن اشاره کردم به چند آمار که ایشان فرمودند اطلاع دارم. عرض کردم آقاجان، فعالین جمعیتی نمی‌گذارند حرف شما روی زمین بماند و با امیدواری مسیر را ادامه خواهند داد (چون آمار جمعیتی بسیار ناامیدکننده است) به آقا عرض کردم ۵ تا از فرزندانم هستند و شش نوه هم دارم که خودم و فرزندانم فدای شما! تا آمدم تک تک فرزندان را محضر آقا معرفی کنم، مهلت ندادند و خودشان شروع کردند به احوال‌پرسی با بچه‌ها، اینکه چه درسی می‌خوانند و به چه فعالیتی مشغول هستند. قبل از دیدار، چند نفر از فعالین به صورت خاص سفارش کرده بودند که سلامشان را به آقا برسانم که به قولم عمل کردم. مجدداً عرض کردم آقاجان فعالین جمعیتی مشتاق دیدار شما هستند که ایشان فرمودند هماهنگ کنید. و برای بار دوم با این جمله بحث را ادامه دادند که سلام من را به آنها برسانید. دختر دومم از فرصت استفاده کرد و به آقا گفت اسم فرزندی که در راه است را شما بگذارید که ایشان با محبت خاصی فرمودند حتماً این کار را می‌کنم. در این بین، داماد بنده نکات مهمی را خدمت آقا گفتند و معظم له با حوصله گوش کردند و فرمودند «خوب درس بخوانید و تا می‌توانید به مردم خدمت کنید» و چند مطلب دیگر.. نوبت به پسرم مهدی رسید و او هم سؤالاتی از آقا پرسید. بعد از مهدی، ابوالفضل و همین‌طور فرزندان دیگر، نکاتی را به حضرت آقا عرض کردند. حضرت آقا به قاسم (فرزند دوازدهم) نگاه کردند و اسمش را پرسیدند، عرض کردم که  بعد از شهادت دنیا آمده است و اسمش را قاسم گذاشته‌ایم و البته خودش می‌گوید من حاج قاسم هستم! خانمم خطاب به آقا گفت: آقاجان برای عاقبت به خیری و خودم و فرزندانم دعا فرمایید؛ که ایشان با لحنی سراسر محبت‌آمیز فرمودند ان‌شاءالله خداوند به نسل شما بدهد! این دیدار، حدود ۲۰ دقیقه طول کشید و لحظه خداحافظی رسید، واقعاً برای ما جداشدن از حضرت آقا سخت بود! و لذا حتی زمانی که حضرت آقا حرکت کردند به سمت در خروجی اتاق، پشت سر ایشان مرتباً به بیان‌های مختلف ابراز علاقه می‌کردیم، آقا فرمودند «به همه این عزیزان انگشتر بدهید» و البته به خانم بنده به صورت ویژه! اینجا بود که مجدداً درخواست دیدار فعالین جمعیتی را با ایشان مطرح کردم که ایشان نیز فرمودند سلام مرا به تک تک آنها برسانید. یکی از نکات مهم این دیدار، مشحون بودن ملاقات با ابراز محبت شدید حضرت آقا به فرزندان و همسر بنده و بالعکس بود!! حسن ختام هم، عکس دسته جمعی و ناهار مهمان حضرت آقا.. محمدمسلم وافی ۱۴ آبان ۱۴۰۲ ✨ ┄┄┅••؛❁؛••┅┄┄ ✨ فجر صادق ؛✨✨✨ ؛✨✨ ؛✨ ؛