⬅️ مرحوم شهید مطهری
✅ گفتیم كه فخر رازی قهرمان تشكیك است و این از باب این است كه ذهنش واقعاً جولان فوق العاده ای داشته است خیلی اشخاص خواسته اند به اصطلاح تشكیك كنند؛ ولی اینكه كسی در این حد تشكیك كند كه فلاسفه را به دست و پا بیندازد كار هركس نیست و فخر رازی واقعاً در این جهت فوق العاده بوده است و به فلسفه و به علم خدمت كرده است.
🔹 تبرهایی را برداشته و بی رحمانه از ریشه شروع به زدن كرده است و در این كار شجاع بوده است و حتی در تفسیر هم همین طور است. هیچ تفسیری به اندازه ی تفسیر كبیر فخر رازی راه را برای ذهن انسان باز نمی كند. البته این به حسب علم زمان خودش بوده است؛ اگر او در زمان ما هم می بود حتماً همین كار را می كرد. به حسب علم زمان خودش در هر آیه ای احتمالات بسیاری را بیان كرده و مسائل كلامی و فقهی را كه یك آیه كوچكترین ارتباطی با آنها می توانسته داشته باشد مطرح كرده است.
🔰 فخر رازی در تفسیر احیاناً نكاتی دارد ولی نه در كلام و نه در فلسفه یك كار مثبت قابل توجهی انجام نداده است. نتیجه این بوده است كه این آدم به دیگران خدمت كرده ولی به خودش نتوانسته خدمت كند، برای اینكه از ناحیه ی خودش همیشه تشكیك و ایراد شك بوده است. معروف است كه در اواخر عمر همیشه متأسف بود و در مسائل ایمانی هم این مرد به اطمینان و یقین نرسید. می گفته است مسئله ای كه پنجاه سال به آن معتقد بودم حال بطلانش برای من روشن شده است؛ از كجا معلوم كه تمام معتقدات من از همین قبیل نباشد؟ چرا اینچنین بوده است؟
❇️ فیلسوفانی نظیر مرحوم آخوند نه تنها به دیگران خدمت مثبت كرده اند بلكه به خودشان هم خدمت مثبت كرده اند. اگر ما حاجی سبزواری را با فخر رازی مقایسه كنیم هرگز به اندازه ی فخر رازی توقّد ذهن ندارد. ولی حاجی سبزواری راههایی از ایمان و معنویت و از خلوص و صفا و از یقین طی كرده است كه یك هزارمش را هم فخر رازی نرفته است. از این جهت است كه امثال مرحوم آخوند معتقدند كه انسان اگر بخواهد در معارف الهی تنها تكیه اش به ذهن و استدلال باشد به جایی نمی رسد. كما اینكه اگر علم را كنار بگذارد و تكیه اش تنها بر صفای روح و تزكیه باشد، آن هم بی خطر نیست مگر اینكه زیر نظر اولیاء اللّه باشد كه آن حساب دیگری است.
💠 ولی اگر كسی خودش بخواهد كار كند، باید این دو بال را همراه یكدیگر داشته باشد و با این دو پا قدم بردارد؛ یعنی پای علم و فكر و پای عمل و تقوا هر دو باید باشد. یك شعر خوبی شیخ بهایی در نان و حلوا دارد كه از جنبه ی ادبی هم خیلی لطیف است. می گوید:
- عزلت بی «عینِ» علم آن زلت است
- ور بود بی «زای» زهد آن علت است
🔶 اگر «ع» را از عزلت بردارید، «زلت» یعنی لغزش باقی می ماند. می گوید اگر كسی بخواهد بدون علم، بدون فكر و بدون درس خواندن و فقط از راه عزلت و از راه خلوت به حقیقت برسد این لغزش است.
🔷 علم باید راهنمای انسان باشد. مرحوم آخوند تصریح می كند كه ما هیچ وقت نظریه ی عرفا را مادامی كه برهان آن را تأیید نكرده باشد نمی پذیریم ولو اینكه بزرگترین عرفای عالم باشند و آن نظریه مورد اجماع تمام عرفای عالم باشد و به هیچ برهانی هم مادامی كه با كشف به آن نرسیم اعتماد نمی كنیم.
✅اما اگر «عین» علم باشد، درس خواندن باشد، فخر رازی شدن باشد، ولی آن «ز» ی زهد نباشد، آن صفا و معنویت و آن تقوا نباشد در این صورت علم، «علت» یعنی بیماری خواهد بود. به جای آنكه شفا دهنده ی روح انسان باشد، خود به صورت یك بیماری برای روح انسان جلوه می كند. اساساً اسلام بر همین اساس است؛ از یك طرف بر عقل و بر علم تكیه ی فوق العاده دارد و از طرف دیگر تكیه ی فوق العاده بر اخلاص دارد.
♻️حدیثی نبوی است كه شیعه و سنی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت كرده اند و در كافی نیز از حضرت باقر علیه السلام به نقل از حضرت رسول صلی الله علیه و آله با اختلافی در عبارت آمده است: «من اخلص للّه اربعین صباحاً جرت ینابیع الحكمة من قلبه علی لسانه»
🌀 مكتب صدرالمتألهین مكتب توأم شدن عقل و قلب است. آقای طباطبایی می فرمودند من اوایل كه اسفار می خواندم خیلی كار می كردم و خیلی فكر می كردم و خیلی هم تجزیه و تحلیل می كردم. بعد كم كم در من این غرور پیدا شده بود كه خود آخوند هم اگر بیاید دیگر بهتر از این نمی تواند این مطالب را تجزیه و تحلیل كند. تا بعد می روند نزد استادشان مرحوم آقای قاضی كه استاد سیر و سلوك و معنویت بوده است. آقای طباطبایی می فرمودند وقتی كه ایشان وارد بحث مسائل وجود شد یكمرتبه معتقد شدم كه من تا به حال یك كلمه از اسفار نمی فهمیدم. اگر كسی بخواهد واقعاً حكمت متعالیه را بخواند باید زمینه ی قلبی و روحی و زمینه ی معنوی آنرا هم فراهم كند و الاّ «ظلمات بعضها فوق بعض» می شود.
منبع : درس هایی از اسفار ج 1 ص 135
#فلسفه
#منطق
#استاد_مطهری
⬅️عضویت در کانال آموزش منطق و فلسفه اسلامی👈
@falsaf
✅علامه حسن زاده آملی میگوید: بنده حدود سی سال پیش صحبتی با یک ریاضیدان داشتم تا این که کلام کشید به این شَکل هندسی قطّاع.
من از او، به خاطر غرض الهی که در نظرم داشتم، سؤال کردم: عزیز من! از این شکل چند حکم هندسی میتوان استفاده کرد؟
گفت: شاید هفت تا ده تا حکم.
گفتم: مثلاً بیست تا چطور؟
گفت: شاید. ممکن است.
گفتم: دویست تا چطور؟ به من نگاه میکرد که آیا دویست حکم هندسی میتوان از آن استنباط کرد و توقّف کرد.
گفتم: دویست هزار چطور؟ خیال میکرد که من سر مطایبه و شوخی دارم و به مجاز حرف میزنم.
👈بعد به او گفتم: آقا! این خواجه نصیرالدّین طوسی کتابی دارد به نام «کشف القناع عن اسرار شّکل القَطّاع» و جناب خواجه از این شکل، چهارصد و نود و هفت هزار و ششصد و شصت و چهار حکم هندسی استنباط کرده؛ یعنی قریب نیم میلیون شَکل هَندسی قَطّاع؛
بعد به او گفتم: این خواجه نصیر طوسی که راجع به یک شکل هندسی، یک کتاب نوشته و قریب پانصد هزار حکم از آن استنباط کرده، شما آن کتاب و خود خواجه را میشناسی؟
گفت: نخیر
👈بعد راجع شخصیت خواجه صحبت کردیم و به او گفتیم: این خواجه وقتی که در بغداد حالش دگرگون شد و دید دارد از این نشانه به جوار الهی ارتحال میکند، وصیّت کرد: مرا از کنار امام هفتم، باب الحوائج الی الله، از این معقل و پناهگاه بیرون نبرید و در عیبه به خاک بسپارند و روی قبر در پیشگاه امام هفتم؛ مثلاً نوشته نشود، آیت الله، علاّمه. این (امام کاظم) امام است، حجت الله است، قرآن ناطق و امام ملک و ملکوت است. روی قبر من بنویسید: «وَ کَلبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیهِ بِالوَصِید»
👈و این عالمی است صاحب این همه کتاب در حکمت، فلسفه، عرفان، ریاضیات، فقه و اصول، علوم غریبه، معماری و مهندسی و بنا کننده رصدخانه مراغه و صاحب زیج ایلخانی و بالاخره خواجه نصیر الدّین طوسی و استاد بشر و استاد کلّ فی الکل امّا در پیشگاه امام هفتم این طور وصیّت میکند که روی قبرش بنویسند.
🌺روز بزرگداشت خواجه نصیر الدین طوسی گرامی باد🌺
#منطق
#فلسفه
#خواجه_نصیرالدین_طوسی
⬅️عضویت در کانال آموزش منطق و فلسفه اسلامی👈
@falsaf
4.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅روح بخاری(قسمت اول)
👌در باب کیفیت ارتباط میان نفس و بدن،میان فلاسفه اختلاف زیادی به وجود آمده است.چه فلاسفه غربی و چه فیلسوفان اسلامی از گذشته تا به امروز تلاش کرده اند تا کیفیت ارتباط نفس و بدن را توجیه کنند.
"روح بخاری"توجیهی است که برخی از جمله ابن سینا آنرا ارائه داده اند و به این وسیله تلاش کردند تا نحوه ارتباط جوهر نفس و جوهر جسم(بدن)را تبیین کنند.
⬅️تعریف روح بخاری: بخار برآمده از قسمتهای لطیف اخلاط موجود در بدن را "روح بخاری" میگویند. روح بخاری، لطیفترین جزء بدن جسمانی بهشمار میآید و نقش واسطهگری میان نفس مجرد و بدن مادی را برعهده دارد.
👈ابنسینا در تبیین روح بخاری و مباحث مربوط به آن، توضیحات مبسوطی دارد که پس از وی،در کلمات شیخ اشراق و ملاصدرا نیز قابل پیگیری است.
👈روح بخاری از آن جهت که به سلامت و یا مرض بدن انسانی مربوط میشود مورد توجه اطبای متقدم بوده و در طب قدیم از آن سخن به میان آمده است و در عین حال، از آن جهت که بر فرض قبول وجود آن، میتواند نقش واسطهگری میان نفس و بدن را به عهده گیرد، مورد توجه فیلسوف قرار گرفته و در علم النفس، از آن بحث شده است.
👈ابطال روح بخاری در پزشکی مدرن، خللی به علم النفس فلسفی وارد نمیسازد چون فیلسوف، روح بخاری را به عنوان اصل موضوعی از طب قدیم اخذ کرده است.
#فلسفه
#روح_بخاری
⬅️عضویت در کانال آموزش منطق و فلسفه اسلامی👈
@falsaf
✅روح بخاری(قسمت دوم)
👈خصوصیات و ویژگی های روح بخاری:
1⃣روح بخاری علت قریب و نفس،علت بعید برای حیات بدن است.
2⃣بدن،روح بخاری را احاطه کرده است؛اما در مورد نفس اینگونه باید گفت که بدن،مرتبه نازله ی نفس است.
3⃣روح بخاری اگر از بدن مفارقت کند باطل و فاسد میشود؛ اما نفس ناطقه دائما باقی و زنده است و با مفارقت از بدن از بین نمیرود و فقط بعضی از افعال آن که بواسطه بدن عنصری انجام میشد باطل میگردد.
4⃣روح بخاری لطیفترین و دقیقترین و پاکترین اجسام از اجزاء بدن است و به همین دلیل است که بهتر از سایر اجزاء بدن افعال نفس را قبول میکند.
5⃣هر چه روح بخاری از درجه اعتدال مزاجی بیشتری برخوردار باشد، افعال نفس ناطقه بیشتر و قوی تر است و از جهت اعتدال و استواری از درجه بالاتری برخوردار است.
👌روح بخاری به لحاظ پاکی و لطافت، جسمی از قبیل اجرام فلکی است (یعنی از میان اجسام،جسمی است که در نهایت لطافت و پاکی است). این روح،جانشین نفس در بدن طبیعی است و به تعبیری دیگر میگویند: "خلیفه نفس" در بدن طبیعی است.
👌اعتدال روح بخاری به وسیله نفس حفظ میشود. این روح بخاری که در رتبه بندی مقولات جزو جواهر است، حامل قوه حس و حرکت نفسانی است. این قوا دائما از جانب نفس به او افاضه میگردد. به همین جهت است که گاهی افعالی که منتسب به نفس است به واسطه روح بخاری در بدن اعمال میشود و به همین دلیل است که گاهی بر این روح بخاری نام نفس نیز مینهند.
👌روح بخاری در انجام افعال منسوب به آن،صرفا عمل واسطه گری میان نفس و بدن را انجام میدهد و هیچ گونه جنبه صدوری در وی وجود ندارد. این روح هر کاری را که انجام میدهد فقط به واسطه نفس است. بنابراین باید اولا بین روح و نفس فرق قائل شد و ثانیا جنبه صدروری افعال را به نفس نسبت داد نه به روح بخاری.
به همین دلیل ابو علی سینا گاهی در کتب فارسی خود این عبارت را در مورد نفس و روح میآورد که "روح بخاری را جان گویند و نفس ناطقه را روان".
#فلسفه
#روح_بخاری
⬅️عضویت در کانال آموزش منطق و فلسفه اسلامی👈
@falsaf
✅استدلال صدرالمتالهین درباره وحدانیت باری تعالی
⬅️ایشان بعد از ذکر یک مقدمه کوتاه اینچنین بیان می کند:
👈فلو کان فی الوجود واجب غیره،فیکون لامحالة منفصل الذات عنه،لاستحالة أن یکون بین الواجبین علاقة ذاتیة موجبة لتعلق احدهما بالآخر،و الّا لزم معلولیة احدهما أو کلیهما و هو خرق الفرض.
فکل منهما اذن مرتبة من الکمال الوجودی لیس للآخر و لا منبعثاً منه فایضاً من لدنه،فیکون کل منهما عادما لکمال وجودی و فاقدا لتحصّل ثانویّ،فذات کل منهما لا یکون محض الفعلیّة و الوجوب،بل قد یکون ذاته بحسب ذاته مصداقا لحصول شیء و فقدان شیء آخر کلاهما من طبیعة الوجود بما هو وجود،و لا یکون ذاته وجوداً خالصاً و لا واحداً حقیقیّاً،و الترکیب ینافی الوجوب الذاتی.
👌بیان قیاسی استدلال:
صغری:اگر واجب تعالی واحد نباشد(یعنی دو واجب داشته باشیم)لازم می آید که ذات واجب تعالی مرکب باشد از وجدان بعضی از کمالات و فقدان بعضی دیگر از کمالات(مرکب باشد از وجدان و فقدان)
کبری:و اللازم باطل(چون واجب تعالی بسیط است نه مرکب،چون ترکیب با واجب بودنش منافات دارد)
نتیجه:فالملزوم مثله.
👈ملاصدرا،از بساطت واجب تعالی وحدانیت واجب تعالی را ثابت میکند،این استدلال با استدلالی که در آیه شریفه «و لو کان فیهما آلهة الّا الله لفسدتا»آمده است،تفاوت دارد.
#فلسفه
#صدرالمتالهین
#الشواهد_الربوبیة
⬅️عضویت در کانال آموزش منطق و فلسفه اسلامی👈
@falsaf
8.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅تحقیقی پیرامون معنای نفس الامر(قسمت اول)
👈در موارد مختلفی از نفس الامر سخن به میان می آید. مثلا وقتی می گویند قضیه ای صادق یا کاذب است می گویند: با نفس الامر مطابقت یا مخالفت دارد.
👈مرحوم علامه می فرمایند: تحقّق هایی که هست متفاوت است.
1⃣یکی از تحقق ها خود هستی است. هستی چیزی است که بالذات تحقق و تعین دارد.
2⃣یک نوع دیگر از تحقق، تحققی است که به ماهیت منسوب است. تحقق ماهیت به سبب تحقق وجود است و چون وجود "هست"، در قالب آن ماهیت هم موجود می شود. این ماهیت اگر در ذهن باشد آثار ندارد ولی اگر در وجود خارجی باشد آثار دارد،یعنی هم رشد می کند و هم یک سری آثار و افعال از او سر می زند.
3⃣نوعی دیگر از تحقق، تحقق معقولات ثانوی است. مانند مفهوم علت یا معلول. اینها هم مفهوم اند و هم در خارج مصداق دارند.
در خارج، دست علت برای حرکت انگشتر است. معلول هم همان حرکت انگشتر است. ولی این علت و معلول، ماهیت نیستند یعنی چیستی شیء را نشان نمی دهند. این گونه از مفاهیم به نوع خاصی از هستی اختصاص ندارند بلکه قابل انطباق بر انواع مختلفی از هستی هستند. اینها هرچند در خارج، مصداق دارند ولی مصداق مشخص و ما بحذای متمایز ندارند. مثلا آتش و رنگ هر کدام ما بحذای خارجی دارند ولی علیت آتش ما بحذای خارجی مستقل ندارد.
همچنین است مفهوم واحد و مانند آن. به هر حال اینها در خارج تحقق دارند و تحقق آنها به تحقق مصداق آنهاست.
👈با توجه به این مقدمه می گوییم: نفس الامر به معنای واقع است. واقع هر چیز به حسب خودش است.مثلاً واقع وجود به خود وجود است و واقع ماهیت نیز به ماهیت بودن و واقع مفهوم علت و مانند آن نیز به خودش است.
#فلسفه
#نفس_الامر
#علامه_طباطبایی
⬅️عضویت در کانال آموزش منطق و فلسفه اسلامی👈
@falsaman
✅تحقیقی پیرامون معنای نفس الامر(قسمت دوم)
👈سپس علامه این را که به صورت مجمل بیان کرده است به صورت مفصل توضیح می دهد و می فرماید:
وقتی قضایا و موضوع و محمول آنها را در نظر می گیریم بر سه قسم اند:
1⃣یک سری از آنها هم موضوع و هم محمول آنها امری خارجی است،مانند اینکه می گویید: خرج من فی البلد. (من فی البلد) موضوع است و (خرج) محمول است. هم کسانی که در شهر هستند در خارج موجود اند و هم خروج در خارج محقق می شود و فرد از شهر خارج می شود.
2⃣در بعضی از قضایا هم موضوع، امری است ذهنی و هم محمول،مانند اینکه می گویید: الکلی إمّا ذاتی و إما عرضی. (کلی مصداق خارجی ندارد زیرا کلی صفت مفهوم است یعنی می گویند: مفهوم اگر بر کثیرین صدق کند کلی است. بنابراین کلی فقط بر مفاهیم صدق می کند و در خارج چیزی به نام کلی وجود ندارد.) محمول هم عبارت است از اینکه یا ذاتی است یا عرضی. (ذاتی مثل جنس و فصل و نوع و عرضی مانند عرض عام و خاص)
3⃣گاه موضوع، امری است خارجی ولی محمول آن ذهنی است. یعنی بر موضوع، یک حکمی ذهنی بار می شود. مانند الانسان نوع. در این مثال برای انسان حکمی ذهنی بار کردیم.
👈در قضیه ی اول صدق و کذب آن تطبیق آن بر خارج است،زیرا هم موضوعش در خارج است و هم محمولش. بنابراین باید در خارج عده ای در شهر باشند و خروج هم از آنها محقق شده باشد. در این صورت قضیه ی (خرج من فی البلد) صادقه است و الا کاذبه می باشد.
👈در قضیه ی ثانیه و ثالثه که قضیه امری است ذهنی و یا محمول آن ذهنی است، صدق و کذب قضیه به این است که با خارج که همان ذهن است مطابقت و عدم مطابقت داشته باشد. اگر قضیه فوق در تحلیل ذهنی صحیح باشد قضیه صادقه است و الا کاذبه.
👌برای اینکه تمام این اقسام سه گانه را یکپارچه کنیم و به شکل خلاصه از آنها سخن بگوییم می گوییم: صدق قضایا با نفس الامر موجب صادقه بودن آنها است و الا کاذبه هستند. بنابراین نفس الامر به معنای واقع اشیاء است که گاه واقع اشیاء در خارج است و گاه در ذهن.
بنابراین نفس الامر به معنای واقع، اعم از ذهن یا خارج است.
👈بعضی می گویند: غیر از عالم و صوری که در عالم ماده است که مادی هستند عالم دیگری داریم به نام عالم نفس الامر که مجرد است و به این معنا است که هر قضیه ای که در خارج قابل فهم باشد، مثل آن قضیه و صورتی از آن قضیه در آن عالم موجود است. حال اگر قضیه ای که ما فهمیده ایم با آن صورت مطابق باشد، آن قضیه صادقه می شود و اگر قضیه ای را متوجه شدیم که در آن عالم موجود نیست، قضیه ی ما کاذبه می باشد.
👌جواب آن این است که صورت هایی که در آن عالم است خودش نوعی علم است.از این رو می پرسیم:صدق آن قضایا که آن را هم متوجه می شویم به چیست؟ اگر بگویند صدق آنها به این است که مطابقت با عین (در قضایای خارجی) و یا ذهن (در قضایای ذهنی) دارند این کار مستلزم دور است.
اگر هم بگویند که صدق آنها با مطابقت آنها با خارج و واقع آنها نیست باید برای آن نفس الامر هم یک نفس الامر دیگری در نظر بگیریم و هکذا و این کار به تسلسل می انجامد.
#فلسفه
#نفس_الامر
#علامه_طباطبایی
⬅️عضویت در کانال آموزش منطق و فلسفه اسلامی👈
@falsaman
✅انتقالُ الأعراض محالٌ
👈عرض،ماهیتی است که به موضوع نیازمند است و از موضوع خود نمیتواند منفکّ شود.لذا منتقل کردن عرض بلا موضوعٍ محال است و قاعده ای فلسفی داریم که عبارتست از«انتقالُ الأعراض محالٌ»
👈آورده اند که ناصرالدین شاه در سفر به خراسان، بر سر راه مشهد، در سبزوار اتراق کرد و در این شهر به دیدن فیلسوف و حکیم بزرگ آن عصر ، حاج ملاهادی سبزواری، رفت و با او به گفت و گو نشست. در پایان نیز از حکیم درخواست کرد اجازه دهد عکاس باشی دربار که همراه همایونی بود، از او عکسی بگیرد.
فیلسوف بزرگ که تاکنون ازعکاسی چیزی نشنیده و ندیده بود، پرسید : ماهیت عکس چیست؟ توضیح دادند که سایه ای است از شخص یا چیزی که بر روی کاغذی می افتد و باقی می ماند. حکیم سبزواری منکر هر گونه امکان پذیری عکس برداری شد و گفت آنچه شما می گویید منطقا” و عقلا” محال است، زیرا ما آنچه که در فلسفه خواندیم و می دانیم وجود ظِلّ (سایه) قائم به وجود ذی ظِلّ (صاحب سایه) است.
یعنی سایه تا وقتی هست که صاحب سایه باشد و به محض ازاله و از بین رفتن صاحب سایه، سایه از بین می رود. امکان ندارد “صورت جوهری” از اصل ماهیت آن جدا شود و به گونه ای “عرض وارانه” بر روی فیلم عکاسی ظاهر شود. به تعبیر دیگر عرض قائم به جوهر است. چرا که بنا بر مبانی حکمت مشاء ، انتقال و جابه جایی “اعراض” ، مستقل و منفک از “جوهر” جسمانی و موضوعی که محل عروض و اتکاء آن است ، محال و ممتنع عقلی است .
فیلسوف متفکر(جناب حاج ملا هادی سبزواری) به این نتیجه رسید که عکس گرفتن محال است و هر چه که دیگران در باره عکس گفته و شنیده اند وهم و خیال و اشتباه است ، شاه و همراهان درماندند و از پس قانع کردن حکیم برنیامدند، اما اصرار کردند که ایشان این بحث های منطقی و عقلی را کنار بگذارد و اجازه دهد عکاس باشی از ایشان عکسی بگیرد.
حکیم پذیرفت و روبروی دوربین عکاس باشی نشست و اکنون تنها تصویری که از ایشان باقی مانده، همان عکسی است که ایشان وجود {جابجایی عرض را بدون صاحب عرض (جوهر)} آن را منطقا” و عقلا” محال می دانست.
⬅️مواردی از قبیل عکس گرفتن و گرم شدن آب توسط آتش و ... که بنظر میرسد بنابر این قاعده فلسفی باید محال باشند همه توجیه میشوند،به این صورت که یا انتقال عرض نیستند و یا انتقال عرض بلا موضوعٍ نیستند.
#فلسفه
#مرحوم_سبزواری
#انتقال_العرض
⬅️عضویت در کانال آموزش منطق و فلسفه اسلامی👈
@falsaman
✅مراتب هستی در کلام آیت الله مصباح(قسمت دوم)
3⃣قول سوم به اتباع مشائين نسبت داده شده، و با عنوان «کثرت وجود و موجود» معروف شده است. حاصلش اين است که کثرت موجودات قابل انکار نيست و ناچار هرکدام از آنها وجودي خاص به خود خواهد داشت، و چون وجود حقيقت بسيطي است پس هر وجودي با وجود ديگر متباين به تمامالذات خواهد بود.
👈براي اين قول ميتوان چنين استدلال کرد: وجودهاي عيني از چند حال خارج نيستند: يا همگي آنها افراد حقيقت واحدي هستند، همانند افراد نوع واحد، يا داراي انواع مختلفي هستند که در جنس واحدي مشترکاند، مانند اشتراک انواع حيوانات در جنس حيوان، و يا هيچ جهت اشتراک ذاتي ندارند و متباين به تمامالذات ميباشند. شق سوم همان شق مورد نظر است و با ابطال دو شق ديگر اثبات ميشود.
اما بطلان شق دوم روشن است؛ زيرا لازمهاش اين است که حقيقت وجود، مرکب از جهت اشتراک و جهت امتياز، يعني مرکب از جنس و فصل باشد و چنين چيزي با بساطت حقيقت وجود نميسازد و بازگشت آن به اين است که وجود در واقع همان جهت اشتراک باشد و با اضافه شدن چيزهاي ديگري به آن، بهصورت انواع مختلف درآيد، ولي در دار هستي چيزي جز وجود يافت نميشود که به عنوان جهت امتياز عيني به آن اضافه گردد.
و اما شق اول لازمهاش اين است که وجود همچون کلي طبيعي باشد که با اضافه شدن عوارض مشخصه، بهصورت افراد مختلف درآيد، ولي سؤال درباره عوارض تکرار ميشود که آنها هم موجودند و عليالفرض همه موجودات داراي حقيقت واحدي هستند، پس چگونه بين عوارض و معروضات از يک سوي، و بين خود عوارض از سوي ديگر، اختلاف پديد ميآيد و با اختلاف آنها افراد مختلف وجود تحقق مييابند؟
به ديگر سخن اگر اشتراکي بين وجودهاي عيني فرض شود، يا اشتراک در تمام ذات است و معنايش اين است که وجود، ماهيت نوعي و داراي افراد متعدد باشد، و يا اشتراک در جزء ذات است و لازمهاش اين است که وجود، ماهيت جنسي و داراي انواع مختلف باشد، و هر دو فرض باطل است،
👌پس راهي جز اين نميماند که بگوييم وجودهاي عيني متباين به تمامالذات هستند.
👌ولي اين استدلال تمام نيست؛ زيرا شقوق سهگانهاي که براي حقيقت عيني وجود فرض شده، در واقع از احکام ماهيت اقتباس شده است و تلاش شده که با نفي ترکيب وجود از جنس و فصل و همچنين نفي ترکيب آن از طبيعت نوعيه و عوارض مشخصه، تبايني ذاتي براي وجودات، نظير تباين ماهيات بسيطه اثبات شود. در صورتي که نه اشتراک وجودات در حقيقت وجود از قبيل اشتراک در معناي نوعي و جنسي است، و نه تباين آنها از قبيل تباين انواع بسيط.
⬅️حاصل آنکه چنين استدلالي نميتواند اشتراک وجودهاي عيني را بهصورت ديگري غير از اشتراک در معناي نوعي و جنسي نفي نمايد، و بهزودي روشن خواهد شد که گونه ديگري از وحدت و اشتراک را ميتوان براي حقايق عيني اثبات کرد.
📖آموزش فلسفه جلد اول درس سی ام
#وحدت_شخصی
#مراتب_هستی
#فلسفه
⬅️عضویت در کانال آموزش منطق و فلسفه اسلامی👈
@falsaman
✅مراتب هستی در کلام آیت الله مصباح(قسمت سوم)
4⃣قول چهارم قولي است که صدرالمتألهين به حکماي ايران باستان نسبت داده و خود وي نيز آن را پذيرفته و درصدد تبيين و اثبات آن برآمده و به عنوان «وحدت در عين کثرت» معروف شده است. حاصلش اين است که حقايق عيني وجود، هم وحدت و اشتراکي با يکديگر دارند و هم اختلاف و تمايزي، ولي مابهالاشتراک و مابهالامتياز آنها بهگونهاي نيست که موجب ترکيب در ذات وجود عيني شود، و يا آن را قابل تحليل به معناي جنسي و فصلي نمايد، بلکه بازگشت مابهالامتياز آنها به ضعف و شدت است، چنانکه اختلاف نور شديد با نور ضعيف به ضعف و شدت آنهاست، ولي نه بدين معنا که شدت در نور شديد چيزي جز نور، و يا ضعف در نور ضعيف چيزي غير از نور باشد، بلکه نور شديد چيزي غير از نور نيست و نور ضعيف هم چيزي غير از نور نيست و در عين حال از نظر مرتبه شدت و ضعف با يکديگر اختلاف دارند، اما اختلافي که به بساطت حقيقت نور که مشترک بين آنهاست آسيبي نميرساند. به ديگر سخن وجودات عيني داراي اختلاف تشکيکي هستند و مابهالامتياز آنها به مابهالاشتراکشان بازميگردد.
البته تشبيه مراتب وجود به مراتب نور، فقط براي تقريب به ذهن است وگرنه نور مادي، حقيقت بسيطي نيست. (آنچنانکه غالب فلسفه پيشين آن را عرض بسيطي ميپنداشتهاند) و از سوي ديگر وجود داراي تشکيک خاصي است، بهخلاف تشکيک در مراتب نور که تشکيک عامي است و فرق بين آنها در درس بيست و هشتم روشن شد.
اما اين قول را به دو گونه ميتوان تفسير کرد: يکي آنکه اختلاف هر وجودي با وجود ديگر، در مرتبه وجود فرض شود، بهطوري که افراد يک ماهيت يا چند ماهيت همعرض نيز داراي چنين اختلافي دانسته شوند. ديگري آنکه اختلاف مراتب فقط ميان علل و معلولات حقيقي در نظر گرفته شود، و چون همه موجودات معلول بيواسطه يا باواسطه خداي متعالي هستند، نتيجه گرفته شود که عالم هستي از يک وجود مستقل مطلق و وجودهاي رابط و نامستقل بيشماري تشکيل يافته است که هر علتي نسبت به معلول خودش استقلال نسبي خواهد داشت و از اين جهت کاملتر و داراي مرتبه عاليتري از وجود خواهد بود، هرچند معلولهاي همعرض که رابطه عليت و معلوليتي با يکديگر ندارند، چنين اختلاف تشکيکي را نداشته باشند و از يک نظر متباين به تمامالذات بهحساب آيند. ولي تفسير اول خيلي بعيد بلکه غيرقابلقبول است، هرچند ظاهر بعضي از سخنان صدرالمتألهين و اتباعش بر آن دلالت دارد.
👈ناگفته نماند که وي سخنان عرفا و اهل تحقيق از صوفيه را به همين معنا تأويل کرده و منظور ايشان را از «موجود و وجود حقيقي»، موجود و وجود مستقل مطلق، و از «موجود و وجود مجازي»، موجود و وجود غيرمستقل و تعلقي و ربطي دانسته است.
📖آموزش فلسفه جلد اول درس سی ام
#وحدت_شخصی
#مراتب_هستی
#فلسفه
⬅️عضویت در کانال آموزش منطق و فلسفه اسلامی👈
@falsaman