eitaa logo
فانوس
227 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
4.6هزار ویدیو
14 فایل
📌به کانال #فانوس بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
مشاهده در ایتا
دانلود
واقعا سخنگوی آتش نشانی شرمنده کرد کاش با حادثه جالب تری سال جدید را آغاز میکرد😂😂🤦‍♂️ 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
🔥🌟 "زیباترین چیز زندگی اینه که شما همیشه می‌تونید تغـیـیر کنید، رشــــد کنید و بهتـــر بشید!
فانوس
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی 🇮🇶 #تنــها_میان‌_داعش 💣قسم
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت او پی در پی رجز میخواند : _فقط باید چند روز مقاومت ڪنید، به مدد ﴿؏﴾ ڪمر داعش رو از پشت میشڪنیم! ڪلام آخرش حقیقتاً بود ڪه در آسمان صورت غرق اشڪم حالا لبخند درخشید.نبض نفس‌هایم زیر انگشت احساسش بود و فهمید آرامم ڪرده است ڪه لحنش گرمتر شد وهوای عاشقی به سرش زد : _فڪر میڪنی وقتی یه مرد میبینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس! و من قسم خورده بودم، نگذارم از تھدید عدنان باخبر شود تا بیش از این عذاب نڪشد. فرصت هم صحبتی‌مان چندان طولانی نشد ڪه حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام امام حسن﴿؏﴾میروند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. به حیدر ڪه گفتم خواست برایش دو رڪعت نماز حاجت بخوانم و همین ڪه قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت. آخرین بار غروب روزی ڪه عقد ڪردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیڪ اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمڪ میپاشید. نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالیڪه میدانستیم داعش دور تا دور شهر اردو زده و اینڪ ما تنها در پناه امام حسن﴿؏﴾ هستیم. همین بود ڪه بعد از نماز عشاء قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یڪی شده و به روشنی حس میڪردیم جز ﴿عج﴾ نداریم. شیخ مصطفی با همان عمامه‌ای ڪه به سر داشت لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی ڪرد : _ما همیشه خطاب به امام حسین‌‌﴿؏﴾ میگفتیم ای ڪاش ما با شما بودیم و از شما میڪردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با اهلبیت﴿؏﴾هستیم و از حرم شون دفاع میڪنیم! ما به اون چیزی ڪه آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت﴿؏﴾هست و ما باید از اون دفاع ڪنیم! گریه جمعیت به وضوح شنیده میشد و او بر فراز منبر برایمان عاشقانه می‌سرود : _جایی از اینجا به بهشت نزدیڪ‌تر نیست! از حرم اهل بیت﴿؏﴾ بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن﴿؏﴾حمله ڪردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خونمون از این شهر دفاع میڪنیم! شور و حال شیعیان حاضر در مقام طوری بود ڪه شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر میڪرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد : _داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرمانده‌ها وارد عراق شد، با همین خائنین موصل و تڪریت رو اشغال ڪرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تڪریت قتل‌عام ڪرد! حدود ۴۰ روستای اطراف آمرلی رو اشغال ڪرده و الان پشت دیوارهای آمرلی رسیده. اخبار شیخ مصطفی، باید دلمان را خالی میڪرد اما ما در پناه امام مجتبی﴿؏﴾بودیم ڪه قلبمان قرص بود و او همچنان میگفت... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ☘ 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
جزئیات وام ازدواج در سال ۱۴۰۳ آقا زیر ۲۵ سال و خانم زیر ۲۳سال هرنفر ۳۵۰ میلیون تومان سایر افراد هر نفر ۳۰۰ میلیون تومان بازپرداخت ۱۰ ساله با سود ۴ درصد بدون نیاز به ضامن پرداخت ۱۰ روز پس از تکمیل پرونده 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «دشمنتان را بشناسید و اوّل هم بدانید دشمن کیست؛ دشمن را اشتباه نکنید. ثانیاً وقتی دشمن را شناختید که کیست، نقطه‌ضعف‌های دشمن را بشناسید، ناتوانی‌های دشمن را بشناسید. دشمن همیشه سعی میکند خودش را در نظر شما بزرگ و قوی جلوه بدهد. 🔺یکی از کارهای دشمن این است: یک کاری را در یک نقطه‌ای با سر و صدا شروع میکند، برای اینکه همه‌ی توجّه‌ها به آن نقطه جلب بشود؛ بعد یک کار اصلی را که میخواهد انجام بدهد، [در جای دیگر] انجام میدهد 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✖️ روش فرقه ضالّه یمانی دروغین ( احمد الحسن بصری ) برای جذب خاکستری‌ها ❗️ عجب 😄 دیگه اینا دارن به هر روشی چنگ می‌زنن تا زیاد بشن... 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
شهید حسین معزغلامی به ذکر «الهی به رقیه» خیلی اعتقاد داشت. میگفت‌ تا گره‌ای به کارتون افتاد یه تسبیح بردارید و بگید :الهی به رقیه... خدا حتما به سه‌ ساله ارباب نظر میکنه و مشکلتون‌ حل میکنه. 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراقب اجاره اینترنتی اماکن اقامتی باشید! ✅کاربران توجه داشته باشند در ایام نوروز، مجرمان سایبری با درج آگهی‌های فریبنده مبنی بر اجاره اماکن اقامتی قصد دریافت بیعانه و کلاهبرداری از مسافران را دارند، لذا همواره مراقب این تبلیغات فریبنده باشید و به کاربرانی که قصد مسافرت در تعطیلات نوروزی را دارند توصیه می‌شود برای رزرو محل اقامت به‌صورت اینترنتی، از سایت‌های معتبر که مجوزهای لازم در این زمینه را دارند اقدام نمایید و از پرداخت وجه به افراد ناشناس در فضای مجازی خودداری کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم جز هوایت هوایی ندارد لبم غیرنامت نوایی ندارد...💚 یک صلوات به نیت فرج...✨ 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
KHAMENE.IR_وصیتنامه شهید ناصر باغانی.pdf
12.54M
رهبری مکرراً وصیت‌نامه این شهید را خوانده‌اند؛ این شهید آنچنان زلال از عشق سخن گفته که باید بار ها بخوانیم🫀✨ 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فانوس
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی 🇮🇶 #تنــها_میان‌_داعش 💣قسم
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت او همچنان میگفت : _یا باید مثل مردم موصل و تڪریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل سیدالشهدا﴿؏﴾ مقاومت ڪنیم! اگه مقاومت ڪنیم یا میشیم یا میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛مقدساتمون رو تخریب میڪنه، سر مردها رو میبُره و زنها رو به اسارت میبَره! حالا باید بین مقاومت و ذلت یڪی رو انتخاب ڪنیم! و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد "هیھات من‌الذله" در فضا پیچید و نه تنها دل من ڪه در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق شهادت بود ڪه از چشمه چشم‌ها میجوشید و عهد نانوشته‌ای ڪه با مُهر میشد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت کنند. شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ میڪرد ڪه بغضش را فروخورد و صدا رساند : _ما اسلحه زیادی نداریم! میدونید ڪه بعد از اشغال عراق، آمریڪایی‌ها دست ما رو از اسلحه خالی ڪردن! ڪل سلاحی ڪه الان داریم سه تا خمپاره، چندتا ڪلاشینڪف و چندتا آرپیجی. و مردم عزم مقاومت ڪرده بودند ڪه پیرمردی پاسخ داد : _من تفنگ شڪاری دارم، میارم! و جوانی صدا بلند کرد : _من لودر دارم، میتونم یڪی دو روزه دور شهر خاڪریز و خندق درست ڪنم تا داعش نتونه وارد بشه. مردم با هر وسیله‌ای اعلام آمادگی میڪردند و دل من پیش حیدرم بود ڪه اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید میشد و حالا دلش پیش من و جسمش ده‌ها ڪیلومتر دورتر جا مانده بود. شیخ مصطفی خیالش ڪه از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد : _تمام راه‌ها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمیرسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیره‌بندی ڪنیم تا بتونیم در شرایط محاصره دووم بیاریم. صحبت‌های شیخ مصطفی تمام نشده بود ڪه گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد. عدنان بود ڪه با شماره‌ای دیگر تھدیدم ڪرده و این‌بار نه فقط برای من ڪه خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود : -خبر دارم امشب عروسی‌ات عزا شده! قسم میخورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمیذاریم! همه دخترای آمرلی غنیمت ما هستن و شڪ نڪن سھم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی! شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام امام حسن﴿؏﴾خوانده بودم، قالب تھی میڪردم و تنها پناه امام مهربانم﴿؏﴾جانم را به ڪالبدم برگرداند. هرچند برای دل ڪوچڪ این دختر جوان، تھدید ترسناڪی بود و تا لحظه‌ای ڪه خوابم برد، در بیداری هر لحظه ڪابوسش را میدیدم ڪه ازصدای وحشتناڪی از خواب پریدم. رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره ڪرد و تاریڪی اتاق ڪافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس میڪردم روانداز و ملحفه تشڪ به دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم. زمان زیادی طول ڪشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمیدانم با چه حالی..... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ☘ 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
درس هایی از آیات قرآن برای زندگی موفق در " جزء ۱۲ قرآن کریم " 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فصل خفتن نیست. باید رفت... باید کاری کرد. •مبادا از حضور تاریخی خویش غافل شویم! 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان🌙 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ واحْمِلنی فیهِ علی العَدْلِ والإنْصافِ وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین. خدایا، مرا در این ماه به پوشش و پاک دامنی زینت ده و به لباس قناعت و اکتفا به اندازه حاجت بپوشان و بر عدالت و انصاف وادارم نما و مرا در این ماه از هرچه می ترسم ایمنی ده به نگهداری ات ای نگهدارنده هراسندگان. 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
سلام امام زمانم..❤️ اینك دلم از آمدنت سرشار است فانوس بہ دستِ کوچه دیدار است آنگونہ تو را در انتظارم ڪہ اگر این چشم بخوابد، آن یکی بیدار است اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَـرَج 🌼 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در غرب حرمت روزه دار رو نگه میدارن، تمام باشگاه‌های مطرح دنیا و شخصیت‌های بزرگ دنیا، به احترام مسلمان‌ها، ماه رمضان رو تبریک میگن اما بعضیا... 😏 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی پزشکان از میزان اطلاعات رهبری تو زمینه تخصصی خودشون در حوزه کتاب شگفت زده میشن😍 اسم کوچیک دکتر و زادگاه را می دانند. 😳 با افتخار عاشق سید علیم 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
دلتنگ اون روزایی ام که مامانم میگفت : از مدرسه که تعطیل شدی نهار بیا خونه مادربزرگ . . .❤️‍🩹 برای اسیران خاک صلوات بفرستید 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
🔺عکس لئونارد کوهن یهودی که وسط جنگ یوم کیپور برای سربازای صهیونیست گیتار میزده رو گذاشته و نوشته حضور فرامرزاصلانی درمیان رزمندگان در خرمشهر! طرف مثلا نویسنده دفاع مقدسه و عنوانش رو تریلی نمیکشه اما همچین گاف تابلویی میده! بعد همین جعلیات میره تلگرام و اینستا و میشه باور نسل جدید! 💬 سیدرضی 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فانوس
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی 🇮🇶 #تنــها_میان‌_داعش 💣قسم
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را ڪه باز ڪردم، آتش تیراندازی در تاریڪی شب چشمم را ڪور ڪرد. تنها چیزی ڪه میدیدم ورود وحشیانه داعشی‌ها به حیاط خانه بود و عباس ڪه تنها با یڪ میله آهنی میخواست از ما دفاع ڪند. زن عمو و دخترعموها پایین پله‌های ایوان پشت عمو پناه گرفته و ڪار دیگری از دستشان برنمی‌آمد ڪه فقط جیغ میڪشیدند. از شدت وحشت احساس میڪردم جانم به گلویم رسیده ڪه حتی نمیتوانستم جیغ بزنم و با قدمهایی ڪه به زمین قفل شده بود، عقب عقب میرفتم. چند نفری عباس را دوره ڪرده و یڪی با اسلحه به سرعمو میڪوبید تا نقش زمین شد و دیگر دستشان را از روی ماشه برداشتند ڪه عباس به دام افتاده بود. دستش را از پشت بستند، با لگدی به ڪمرش او را با صورت به زمین ڪوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود ڪه حتی زبانم نمیچرخید تا التماسشان ڪنم دست از سر برادرم بردارند. گاهی اوقات مرگ تنها راه نجات است و آنچه من میدیدم چاره‌ای جز مردن نداشت ڪه با چشمان وحشت‌زده‌ام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیڪ گلوله‌ای به سرش ساڪت ڪردند و دیگر مانعی بین آنھا و ما زن‌ها نبود. زن عمو تلاش میڪرد زینب و زهرا را در آغوشش پنھان ڪند و همگی ضجه میزدند و رحمی به دل این حیوانات نبود ڪه یڪی دست زهرا، را گرفت و دیگری بازوی زینب را، با همه قدرت میڪشید تا از آغوش زن عمو جدایشان ڪند. زن عمو دخترها را رها نمیڪرد و دنبالشان روی زمین ڪشیده میشد ڪه ناله‌های او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری ڪه به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند ڪه زیر پایم خالی شد و زمین خوردم. همانطور ڪه نقش زمین بودم خودم را عقب میڪشیدم و با نفس‌ھای بریده‌ام جان میڪَندم ڪه هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریڪی اتاق تنھا سایه وحشتناڪی را میدیدم ڪه به سمتم می‌آمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود. پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری ڪه گرمای نفسھای جهنمی‌اش را حس ڪردم و میخواست بازویم را بگیرد ڪه فریادی مانعش شد. نور چراغ قوه‌اش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد : _گمشو ڪنار! داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض ڪرد : _این سهم منه! چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حڪم ڪرد : _از اون دوتایی ڪه تو حیاط هستن هر ڪدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه! و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را ڪور ڪند و مقابلم روی زمین نشست. دستش را جلو آورد و طوری موهایم را ڪشید ڪه ناله‌ام بلند شد. با ڪشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد : _بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی! صدای نحس عدنان بود.... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ☘ 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم ڪه باورم شد آخر اسیر هوس این بعثی شده‌ام. لحظاتی خیره تماشایم ڪرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود ڪه مرا هم از جا ڪَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند ڪرد و من احساس ڪردم سرم آتش گرفته ڪه از اعماق جانم جیغ ڪشیدم. همانطور مرا دنبال خودش میڪشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظه‌ای ڪه روی پله‌های ایوان باصورت زمین خوردم. اینبار یقه پیراهنم را ڪشید تا بلندم ڪند و من دیگر دردی حس نمیڪردم که تازه پیکر بی‌سر عباس را میان دریای خون دیدم و نمیدانستم سرش را ڪجا برده‌اند؟ یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس ڪشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود ڪه دیدم در کوچه کربلا شده است. بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را ڪنار دیوار جمع ڪرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش میخواست ڪه جسم تقریباً بی‌جانم را تا ڪنار اتومبیلش ڪشید و همین ڪه یقه‌ام را رها ڪرد، روی زمین افتادم. گونه‌ام به خاڪ گرم ڪوچه بود و از همان روی زمین به پیڪرهای بی‌سر مدافعان شهر ناامیدانه نگاه میڪردم ڪه دوباره سرم آتش گرفت. دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم ڪرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم ڪه از شدت درد، چشمانم در هم ڪشیده شد و او بر سرم فریاد زد : _چشماتو وا ڪن! ببین! بھت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم! پلڪھایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالیڪه رگهای گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود ڪه تمام تنم رعشه گرفت. عدنان با یک دست موهای مرا میڪشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجه‌های دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریده‌اش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم میلرزید. در لحظاتی ڪه روح از بدنم رفته بود، فقط عشق حیدر میتوانست قفل قلعه قلبم را باز ڪند ڪه بلاخره از چشمه خشڪ چشمم قطره اشڪی چڪید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا ڪردم : _گفتی مگه مرده باشی ڪه دست داعش به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه! و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای اذان صبح در گوش جانم نشست. عدنان وحشت‌زده دنبال صدا میگشت و با اینکه خانه ما از مقام امام حسن﴿؏﴾فاصله زیادی داشت، میشنیدم بانگ اذان از مأذنه‌های آنجا پخش میشود. هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمیرسید و حالا حس میڪردم و به خدا صدای اذان را نه تنها از آنجا ڪه از در و دیوار شهر میشنیدم. در تاریڪی هنگام سحر، گنبد سفید مقام مثل ماه میدرخشید ڪه چلچراغ اشڪم در هم شڪست و همین ڪه موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به التماس میڪردم تا نجاتم دهد که صدای مردانهای در گوشم شڪست. با دست‌هایش بازوهایم را گرفته.... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ☘ 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش جالب مردم به یک سوال جنجالی... حتما تا آخر ببینید. 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe