eitaa logo
فراخوان شعر
2.4هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
261 ویدیو
159 فایل
کانال #فراخوان_شعر کانال فراخوان شعر، از کیفیت جشنواره‌ها اطلاعی ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش یکم در یکی از روزهای مردادماه امسال، در یکی از شهرهای پرشور و شعور شیعی، در جمع شاعران و نوحه‌سرایان سخنرانی داشتم. از همان ابتدا که درباره جلسه و موضوع آن با من تماس گرفتند اعتراضم را نسبت به وضعیت برنامه‌ریزی جلسه در سال قبل مطرح کردم و نمی‌خواستم امسال باز همان تجربه تکرار شود؛ به همین دلیل به دنبال بهانه‌ای می‌گشتم که جواب رد بدهم. سال گذشته به عنوان سخنران در جلسه افتتاحیه انجمن ادبی‌شان دعوت شدم. طبیعتاً لازم بود وقت بگذارم و متناسب با موضوع، مطلب ارزشمند و بکری آماده کنم. به روش دیگران کاری ندارم، اما معتقدم اگر بخواهم از کارم لذت ببرم، باید برای موضوع، مضمون و قالب اثرم ارزش قائل شوم و از تکرار و درجا زدن بپرهیزم. با آنکه حدس می‌زدم هیچ‌یک از مخاطبان آن جلسه، بحث‌های پیشین مرا نشنیده‌اند، با این حال برای اشباع روحی خود تلاش کردم بحث بدیع و تازه‌ای آماده کنم. تحمل ۵-۶ ساعت مسیر و همچنین شنیدن شعرهای تکراری و معمولی برخی از شاعران در جلسه، رنجی بود که شبیه آن را بارها تجربه کرده‌ام و بر این باورم که باید با آن کنار آمد. نکته غیر قابل تحمل و تعجب‌برانگیز این بود که، مجری برنامه - که جلسه شعرخوانی شاعران هیئتی را با «شو» تلویزیونی اشتباه گرفته بود - پس از معرفی من تأکید کرد که ایشان قرار است ۱۰ دقیقه صحبت کند! ٩٠ دقیقه‌ای که مسئول جلسه از من خواسته بود، کجا و ١٠ دقیقه کجا؟ با آنکه اهل گله نیستم و شکایت را سیره انسان‌های ضعیف می‌دانم، با این حال هنگام ارائه بحث به تعریض، موضوع را مطرح کردم و گفتم که قرار سخنرانی من ۱۰ دقیقه نبوده است؛ ظاهراً ناهماهنگی یا اعمال نظر در این برنامه شده است! که جناب مجری به خود آمد و فی‌المجلس بر زمان سخنرانی من افزود! اما من با همان ۱۰ دقیقه صحبت کنار آمدم و عطای وقت اضافه را به صاحبش بخشیدم! امسال که برای جلسه دعوت شدم، تمام آنچه را نوشتم و خواندید، در ذهنم مرور شد! به همین دلیل، تمایلی به حضور نداشتم؛ شاید این ذهنیت نیز برای دعوت‌کننده پیش آمد که شاید دارم بر مبلغ می‌افزایم! اما آنان که مرا می‌شناسند می‌دانند، هیچ‌گاه برای حضور در جلسات شرط و شروطی نمی‌گذارم و به خلاف بسیاری از شاعران و سخنرانان، معمولاً مؤمنانه تسلیم برنامه از پیش‌تعیین شده هستم. با آنکه اصلاً نمی‌خواستم در این جلسه شرکت کنم، نمی‌دانم چه قدرت برتری در کار بود که مرا وادار به پذیرش نمود! شاید دوستی همراه با ارادت من به مداح آن هیئت ـ که از دل آن هیئت او چنین انجمن شعری برآمده است ـ مرا به این تصمیم واداشت. ادامه دارد... @smahdihoseinir
بخش دوم در جلسه هماهنگی با مسئولان جوان جلسه، متوجه شدم که تمام بار سنگین برنامه‌ریزی و برگزاری جلسه بر دوش دو یا سه شاعر جوانِ هیئتی، عاشق خدمت و پرتلاش است. خستگی و امید در چهره‌شان حکایت داشت از دشواری‌های کار برگزاری این همایش، فراخوان شعر و دعوت از سخنران و شاعر مهمان و... براحتی می‌شد حدس زد که چه «نه‌»های بزرگی احتمالاً شنیده‌اند، یا انتظارات بی‌جای برخی از شاعران و سخنرانان را تحمل کرده‌اند... خستگی و صبوری از تمام وجودشان می‌بارید و من با دیدن حال و هوای آنان، به آن‌همه توفیق و حال و هوای معنوی‌شان سخت غبطه خوردم. انگیزه من برای سنگ تمام گذاشتن در سخنرانی، مثل همیشه فراوان بود و وقتی این اشتیاق و همت جوانان را دیدم، فراوان و فراوان‌تر شد. در مسیر راه، درباره جلسه پرسیدم، متوجه شدم که نه فقط شاعران شهر، که از همه کشور در این جلسه حضور دارند؛ حدود ۴۰ نفر از شاعران؛ اما چرا فقط ۴۰ نفر شرکت‌کننده؟ به محض ورود به جلسه، شگفتی‌هایم افزونی یافت. از هر سمتی یکی از شاعران همشهری‌ام به سراغم می‌آمد. در لابلای سلام و احوالپرسی‌ها، به دنبال پاسخ این پرسش بودم که این همه شاعر قمی در اینجا چه می‌کنند؟ چرا سهم شاعران قم حدود یک‌چهارم از کل شرکت‌کنندگان شده است؟ موضوع همایش برای‌شان جذابیت داشته؟ رسانه میان آنان قوی‌تر و اثرگذارتر است؟ پرکارتر از دیگر شاعرانند؟ یا دلایل دیگر وجود دارد؟ و یک سؤال مهم و تأمل‌برانگیز: سهم شاعران قمی از آن شعرهای ضعیف که به این کنگره ارسال شده، چقدر است؟ یعنی شعر قم تا این حد افول پیدا کرده و نازل شده است؟ با دیدن برخی از شاعران قمی در جلسه، به این نتیجه رسیدم که کلاً باید موضوع بحث را عوض کنم، درست مثل سال قبل، که ۹۰ دقیقه سخنرانی به ۱۰ دقیقه سخن تبدیل شد! حالا باید موضوع بحث تغییر می‌کرد، شاهد مثال‌ها و مباحث مرا بسیاری از شاعران قمی بارها شنیده‌اند، هرچند بسیاری از آن‌ها نسبت به این مباحث بی‌توجه بوده‌ و هرگز آنها را به کار نبسته‌اند؛ با این حال، باید به وظیفه خود می‌اندیشیدم. تأخیر در شروع جلسه، لحظه به‌لحظه مرا نگران‌تر می‌کرد؛ چون پس از برنامه من قرار بود دو برنامه سخنرانی دیگر هم برگزار شود! اما قرار ساعت ۸ شروع جلسه کجا و ساعت ۹:۱۷ دقیقه کجا؟ به دلایل تأخیر کاری ندارم، اما حدس می‌زدم یکی از دلایل آن دیر آمدن برخی شعرا بوده است. مواجهه با برخی شاعران کنگره‌باز، حس خوب حضور در جلسات شعری را از من می‌گیرد. برای همه شاعران احترام ویژه‌ای قائلم‌، چه برسد به شاعران ولایی‌سرا؛ اما با آن گروه از افراد مشکل دارم که استعداد و هویت شعری خود را پای اثری می‌ریزند که به آن چندان اعتقادی ندارند و صرفاً برای دریافت جایزه میلیونی، تبدیل می‌شوند به کارخانه شعرسازی! به نظرم این کار، هویت اقتصادی و تجاری دارد تا هویت ادبی! هیچ‌گاه این قصه را فراموش نمی‌کنم، روزگاری با یکی از شاعران همسفر بودم؛ از جلسه اختتامیه یک همایش برمی‌گشت با یک جایزه پر و پیمان! اما حاضر نشد شعرش را برای من و همسفران بخواند... دلیلش مشخص بود! گفتنی است هرچند شعر شاعران قم در این عصر بشدت افول پیدا کرده، اما مرام و اخلاق شاعران قمی قابل دفاع است است و بحمدالله برای شئون شعر، هنوز آیین و حریم خاصی قائلند. امیدوارم این حیای اجتماعی و فرهنگی دوام و قوام یابد. این روزها بخشی از زندگی من با کلنجار و حیرت در عرصه شعر می‌گذرد، اینکه چرا برخی شاعران به سودای نام و نان، چوب حراج بر همه ارزش‌ها زده‌اند؟ و چرا عرصه شعر ولایی را جولانگاه خود ساخته‌اند؟ سخت در حیرتم که چگونه مراکز فرهنگی تاکنون بر این ابتذال و خطرات میدان‌داری این افراد در عرصه شعر درنگ نکرده و عواقب و نتایج آن توجه نداشته‌اند؟ ادامه دارد.. @smahdihoseinir
بخش پایانی این کلنجار و حیرت، در هنگام سخنرانی شکل دیگری یافت. برخی از اعضای حاضر جلسه تفسیر دقیق اما تلخ از این مصراع سعدی بودند: «من در میان جمع و دلم جای دیگر است!» یکی از شاعران که سال‌های سال مرا می‌شناسد و در جلسات و کلاس‌های من در قم حضور یافته‌ و من به خاطر حضور امثال او، موضوع بحث را عوض کرده بودم، با بی‌رحمی تمام، در طول سخنرانی مشغول گفتگو با بغل دستی‌اش بود... نمی‌دانم کدام تعبیر بهتر است؟ بی‌ادبی؟ یا بی‌انگیزگی؟ یا همان بی‌رحمی؟ خب، برادر/ خواهر محترم! اگر از نظر شما تاریخ مصرف من تمام شده، یا حوصله شنیدن بحث نداری، می‌توانی محترمانه از جلسه بیرون بروی! غفلت و جهل، چه بلایی سر شعور انسان می‌آورد! امواج این جمله در آن لحظه، دائم به شکل سینوسی درسرم جزر و مد داشت و ساحل آرامش مرا تبدیل می‌کرد به دریایی طوفانی و پر جوش و خروش... با وجود تمام این کلنجارها سعی کردم در هنگام صحبت، بر پریشانی‌ام غلبه کنم. سؤالات زیادی ذهن مرا به خود درگیر کرده بود... مسئولان جلسه گناهی نداشتند، اما واقعاً کسی نبود به آنان بگوید که چرا برای شاعران این‌چنینی، این همه برنامه چیده‌اید؟ مگر تجربه نخست‌تان است؟ باور کنید حضور بعضی از اینان در جلسات عمومی، معمولاً برای دید و بازدید است، نه برای آموختن! بدبینانه سخن نمی‌گویم، عملکرد این شاعران تاجر و به بیان بهتر، تاجران شعر، نشان از همین واقعیت تلخ دارد. اگر این جماعت، اندکی با خودِ واقعی‌شان لحظه‌ای خلوت کنند، وجدانشان به آنان تلنگر خواهد زد و آنان را به این باور خواهد رساند که حالا که میلیون‌میلیون تومان برای برگزاری این سنخ جلسات هزینه می‌شود، از فرصت پیش‌آمده استفاده کنند، شاید و احتمالاً جمله‌ای و عبارتی، حتی از دهان من - که از نظر آنان تاریخ مصرفم تمام شده - خارج شود و شعر و حتی نگرش آنان را تغییر دهد! راز اینکه سال‌هاست شاعران در همین سطح فکری مانده‌اند، ظاهراً همین نکته است؛ زیست شاعرانه و خلوت و سلوک شعری به گعده‌های شعری و دیدار خوش و بش تبدیل شده است... بی آنکه با برخی شاعران همشهری خداحافظی کنم، از جلسه بیرون زدم... اگرچه از آتش دل چون خم می در جوشم، اما سال‌هاست مُهر بر لب زده، خون می‌خورم و خاموشم ... و اگر امروز، به خلاف رویه همیشگی، تجربه تلخ ۹۰ دقیقه حضور نفس‌گیر در آن جلسه را در قالب تاریخ شفاهی نوشتم، فقط به این دلیل است که نجوایی کنم در گوش آنانی که خالصانه و با عشق و انگیزه‌ای غیرقابل وصف، با اتکا بر عنایات اهل بیت (علیهم‌السّلام) و کمک‌های مردمی، فراخوان شعر برپا می‌کنند. و الا وقت گذاشتن برای شاعرانی که صفات و رفتارشان شرح شد، و نقد شعر و مرام‌ و شعورشان، خطایی عظیم است و من سال‌هاست از این ثواب عظیم توبه کرده‌ام... @smahdihoseinir
سال ١۴٠٠ بود یا ١۴٠١ (و احتمالاً پساکرونا)، دقیق یادم نیست، با تعدادی از شاعران اهل بیت قرار گذاشتیم که در آستانه غدیر، پای درس تاریخ بنشینیم و از محضر حجت‌الاسلام میرزامحمدی بهره ببریم. دو سه بار این جلسه برگزار شد؛ حیف که دوام نیافت... اما همان جلسه، برکات بسیاری داشت؛ بخصوص دریافت یک نکته مهم، که از رهگذر بیتی از غزل آقای مجتبی خرسندی و تحلیل آقای میرزامحمدی نصیبمان شد: «به این سؤال فقط «عَمروْ» می‌دهد پاسخ که در مبارزه غیر از تو پهلوانی نیست هزارویک شب اگر «لیلةُالمَبیت» شوند، کسی به‌جز تو مهیای جان‌فشانی نیست» شاهد بحث، بیت دوم است که بظاهر، اغراق ساده‌ای دارد؛ اما در حقیقت، برگرفته از یک مضمون بلند و یک حقیقت تاریخی است، که تا آن لحظه از آن بی‌خبر و غافل بودم. حجت‌الاسلام میرزامحمدی از آقای خرسندی پرسید: «شاعر! این بیت هزار و یک شب خفتن در بستر پیامبر را دانسته و آگاهانه به کار بردی؟» پاسخ او منفی بود و شاید پاسخ جمع به این سوال همین بود! بیت، راز شگفتی داشت و احتمالاً همه آن جمع چون من از آن بی‌خبر بودند. هرچند اکثر آن جمع می‌دانستند که پیش از شب اول ربیع‌الاول، حضرت مولا امیرالمؤمنین (صلوات اللّه علیه) به تدبیر پدر بزرگوارشان حضرت ابوطالب (سلام اللّه علیه) در تمام سه سال زندگی در حصار «شعب ابی‌طالب» هر شب با هدف حفظ جان حضرت پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله و سلّم) در بستر ایشان خفته است‌؛ اما در آن لحظه، با یک حساب سرانگشتی و با نگاهی تحلیل‌محور به این نکته مهم رسیدیم و متوجه شدیم که «لیلة‌المبیت‌» نه یک شب، که بیش از هزار شب بوده است. این خاطره مختصر و بظاهر کوچک و کم‌اهمیت در ذهن من حاوی درنگ‌ها و نهایتاً درس‌های فراوانی بوده است. نکته اول، ضرورت ثبت تجربیات، و سپس به ودیعت نهادن آن برای آیندگان است. نگارش تاریخ شفاهی، نتایج و برکات فراوانی دارد، از جمله: ثبت و ماندگاری خاطرات، مستند کردن تاریخ، ارائه گزارش به آیندگان بر اساس یک مسئولیت فرهنگی، با هدف برجسته‌سازی ضعف‌ها و قوت‌ها، تبیین فرصت‌ها و عبرت‌ها، و... نکته دوم اینکه، با همان یک بیت و تذکار کارشناس تاریخ، اکثر شاعران حاضر در جلسه به این باور رسیدند که اولاًّ، شناخته دقیقی از تاریخ ندارند، و ضرورت دارد ضمن واکاوی زوایای مختلف تاریخ اسلام، پای مکتب تحلیل تاریخ، زانو بزنند؛ و ثانیاً اینکه، درست است که طبق الطاف رحیمانه الهی، الهام شاعرانه در شعر شاعران موضوعیت دارد و شاعران اهل بیت، اکثراً مؤیّد به روح القدسند - همان‌گونه که آن بیت مجتبی خرسندی مصداق عنایت بود - اما چقدر خوب است که شاعر در کنار الهام‌های رحمانی، از بهره‌های معرفتی نیز همواره پُرنصیب باشد و در شعر خود همواره آن را متجلی سازد و انعکاس دهد. جناب حجت‌الاسلام میرزا‌محمدی یک سؤال بیشتر مطرح نکرد، اما اگر اهل درنگ و دقت باشیم می‌توانیم در پاسخ به همین سؤال، عرصه‌ها و میدان‌های دیگری را دَرنوَردیم و افق‌های فکری دیگری کشف کنیم. آنچه نوشته آمد، حاصل درنگ‌های صاحب این قلم بود و امیدوارم دیگران نیز بر نکات معرفتی و حتی فنی پیرامون شعر، درنگ‌ داشته باشند و با ثبت رویدادها و خاطرات و تحلیل‌ها، تصویری واقعی و شفاف از حقیقت شعر امروز برای تاریخ و آیندگان ترسیم کنند. شعر شاعران و نیز ثبت خاطرات شفاهی‌شان در حکم دو بال برای سیر در مسیر شناخت شعر هر دوره است. بی‌گمان از این طریق است که آیندگان و شعرپژوهان می‌توانند تصور کنند که شعر آیینی و ولایی عصر ما در کدام نقطه از زمانه خود ایستاده بوده و تا فتح قله‌ها فاصله‌ای داشته است یا خیر؟ امیدوارم تاریخ، درباره شاعران ولایی‌سرا، همواره قضاوت خوبی داشته باشد. @smahdihoseinir