هدایت شده از فصل فاصله
کدام خانه در این شهر قتلگاهی نیست
کدام حنجره لبریز بغض و آهی نیست
شب هراس، شب قتل عام و بمباران
شبی که روزنهای وا به صبحگاهی نیست
شبی که ماه هم از ترسِ سایهها تا صبح
جز انزوای محاقش گریزگاهی نیست
شبی که وضعیت قرمزش همیشگی است
میان رهگذران تا به مرگ راهی نیست
صدای کودکی آهسته، زیر یک آوار
به گوش میرسد و... گاه هست و گاهی نیست
غبار و دود گرفتهست آسمانش را
تو گویی این شب پیوسته را پگاهی نیست
درختها همه ترکش نشسته بر تنشان
بدون زخمِ عطش پیکر گیاهی نیست...
به مرگ قطعی وجدان خود رسیده بشر
به قلب سنگی او عشق را پناهی نیست
در آخرینجهش انسان بدل به گرگ شدهست
و کار گرگ مگر کینه و تباهی نیست
گناه آدمی شب سرشت گرگ نماست
وگرنه گرگ و شب تیره را گناهی نیست
#محمدرضا_ترکی
#دروغ_حقوق_بشر
#کودکان_غزه
#کودکان_مقاومت
@faslefaaseleh
هدایت شده از فصل فاصله
#دوئل_تانک_با_کالسکه
در هیاهوی رعبآور جنگ
که ز هر سو گلوله میبارید
مثل گل در میان کالسکه
کودکی بیگناه میخندید
ناگهان شد تقابلی برپا؛
یک طرف تانک بود و یک سو تن
دوئلی بین عشق و تکنولوژی
دوئلی بین آدم و آهن
یک طرف چند افسر و سرباز
یک طرف خندههای کودک بود
یک طرف خشم و کینه و نفرت
یک طرف چندتا عروسک بود
[باید اینجای قصّه را با اشک
با دلی شعلهور حکایت کرد
فارغ از شعر و قصّه شد، آن را
با زبانی دگر روایت کرد]
خندۀ بچّه، گریۀ مادر
هیچ اصلا" نبود باعث که
تانک از خون بچّه درگذرد
یا که رحمی کند به کالسکه!
شعله زد ناگهان دهانۀ توپ
تانک کالسکه را نشانه گرفت
مادری روی خاکها غلتید
پدر او را به روی شانه گرفت
قلب کودک شبیه نارنجک
منفجر شد، هزار ترکش شد
خون او روی آسمان پاشید
خندهاش یک گلوله آتش شد
#محمدرضا_ترکی
#چارپاره
#کودکان_غزه
@faslefaaseleh
هدایت شده از فصل فاصله
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مثل گنجشکی در صاعقهها، بارانها
سخت میلرزد از وحشت بمبارانها
صحبت برگ و تگرگ است میان دو لبش
که از آن میخورد اینگونه به هم دندانها
شانۀ کوچک او دست خودش نیست، ببین
گوییا موج تب آمیخته با هذیانها
بهت او سخت شبیه است به مبهوتی آن
بیگناهی که بریزد به سرش بهتانها
بمب میافتد و چون زلزله میلرزد از آن
قامت پنجرهها و کمر ایوانها
کوچهاش بود کجا؟ خانۀ او بود کجا؟
چه شبیهاند به یکدیگر این ویرانها
مادرش نیست، ولی حتما" برمیگردد
پیش از آنی که شود خشک گل گلدانها
با خودش میگوید مادر برمیگردد
با همان سینی و لبخند و همان لیوانها
باز این کوچه پر از خندۀ ما خواهد شد
خانه پر میشود از زمزمۀ مهمانها
شهرِ ویرانشده پر میشود از آویشن
میفروشند گل و شادی در دکّانها
باز گلدان لب پنجره گل خواهد داد
مثل وجدان و دل مردۀ این انسانها...
#محمدرضا_ترکی
#کودکان_غزه
#مرگ_انسانیت
#مرگ_وجدان
@faslefaaseleh