eitaa logo
معاونت فرهنگى موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى ره
1.8هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
351 فایل
اين كانال براي اطلاع رساني اخبار فرهنگی موسسه امام خمينی (ره) راه اندازي شده است. @AdminFarhangiMoasese : ارتباط با ادمين
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫️ ⬅️ فیلم‌های ویژه عماریار برای ایام اربعین 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 و... 🔴 دانلود و تماشا در عماریار 🛎 خرید اشتراک تا 50 درصد 🎁arbaeen🎁 🛎 ✅ در ، با خانواده فیلم ببینید 🆔 @farhangimoasese @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چشماتو ببند خیال کن که الان کربلایی نماهنگ با حسین(علیه السلام) حرف بزن 🆔 @farhangimoasese @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
نشریه هدهد شمراه 17 گفت و گوی صمیمانه با سرور شهیدان 🆔 @farhangimoasese @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
به تو از دور سلام... سامانۀ ارتباط تلفنی با حرم امام حسین(ع) در آستانۀ اربعین راه‌اندازی شد به گزارش خبرگزاری تسنیم در آستانه فرا رسیدن روز اربعین، گروه وصال الحسین(ع) با هماهنگی با عتبه امام حسین(ع) سامانه ارتباط تلفنی 1640 را راه‌اندازی کردند. با راه‌اندازی این سامانه علاقه‌مندان به زیارت برخط امام حسین(ع) به صورت زنده به حرم امام حسین متصل می‌شوند و می‌توانند با حرم آن حضرت در ارتباط باشند و در حال و هوای حرم قرار بگیرند. در حال حاضر روزانه بیش از 60 هزار نفر با این سامانه در ارتباط هستند و هزینه تماس با این سامانه نیز با هزینه تماس‌های داخلی کشور محاسبه می‌شود. 🆔 @farhangimoasese @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
12.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | گرچه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم 🔻 مقام معظم رهبری دام ظله العالی: اربعین، همه‌ مردم از داخل خانه اظهار ارادت کنیم. زیارت اربعین را با حال، با توجّه بخوانند و شِکوه کنند پیش امام حسین (علیه‌السلام) و بگوینـد یا سیّدالشّهداء، ما دلمان میخواست بیاییم، نشد. ۹۹/۶/۳۱ 🆔 @farhangimoasese @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
✅ در تربیت دینی در نظر داشته باشید که هدف به وجود آوردن علاقه به مسایل دینی در فرزندان است، تا در سن مناسب به انجام اعمال دینی مشتاق باشند و بدون اجبار بیرونی به عمل بپردازند. ✍️حجت الاسلام و االمسلمین همتی 🆔 @farhangimoasese @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
وقتی تفاوت‌ها را نشناسیم بی‌دلیل می‌هراسیم! 🆔 @farhangimoasese @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
📖کتاب "تنها گریه کن" با محوریت زندگی اشرف سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان، به قلم اکرم اسلامی و از سوی انتشارات حماسه یاران به چاپ رسیده است که در آن از فعالیت‌ها و مبارزات انقلابی این بانوی فداکار تا تلاش‌های امروزه او در راستای کمک به مستمندان و فعالیت‌های فرهنگی یاد شده است. 👈برای تهیه این کتاب به فروشگاه محصولات فرهنگی در ساختمان مرکزی مراجعه کنید یا از کتابخانه امانی دفاع مقدس در معاونت تربیتی فرهنگی استفاده کنید. برش هایی از این کتاب را بخوانید👇👇👇👇
🔹از گوشه‌ی در سرک کشیدم، دیدم یک مأمور، پسر نوجوانی را گیر انداخته، نگهش داشته روی لاستیک داغ نیم‌سوخته و این بچه جرأت ندارد فرار کند. بچه از داغیِ زیر پایش، نه می‌توانست بایستد و نه دل داشت از دست مأمور فرار کند. هی پایش را بر می‌داشت و می‌گذاشت. زیر لب زمزمه کردم: «یا حضرت زهرا! مادر ! کمک کن این بچه رو از دست این نامرد نجات بدم.» چادرم را دور کمرم محکم کردم و از چایخانه پریدم بیرون، دست بچه را کشیدم دنبال خودم و گفتم:‌«بدو، نترس.» حالا من بدو،‌بچه بدو، مأمور بدو. همین‌طور که می‌دویدیم، به بچه گفتم:‌«بپیچ تو کوچه بعدی، برو کاریت ندارن.» می‌دانستم مأمور از من لجش گرفته، با بچه‌ کاری ندارد و می‌آید دنبال من. همین هم شد. کوچک به کوچه می‌دویدم و مأمور سمج خسته نمی‌شد و ول کن نبود. نفس کم آوردم، وسط یک کوچه چشمم خورد به تیر چراغ برق. پای تیر، دستم را گرفتم به جاهای خالی و رفتم بالا. مأمور پشت سرم بالا آمد. همین که کمی نزدیکم شد، با پا محکم کوبیدم تخت سینه‌اش و پرت شد پایین. تا خودش را جمع و جور کند، خودم را از روی تیر رساندم به پشت بام..... 🔸از خدا خواستم هم دلم را آرام کند، هم به دست و پایم قدرت بدهد. محمد را به پهلوی راست خوابانده بودم و داشتم به سرش نگاه می‌کردم. چیزی از پشت سرش نمانده بود. ظاهر صورتش از روبه‌رو تقریبا سالم بود، اما از پشت گوش به بعد نه. آرام دست بردم و باندها و پارچه‌هایی را که فرو کرده بودند در حفره‌ی خالی سرش، در آوردم. دور گردن محمد و دست من پر شد از تکه پارچه‌هایی که قبلاً سفید بودند و حالا به قرمزی می‌زدند. یک تکه از زبان و دندان‌هایش لابه‌لای باندها بود و آمد توی دستم. دلم ضعف رفت. با احتیاط باندها را گذاشتم سر جای اولشان. به محمد نگاه کردم و گفتم: «مادر خوش به حالت که رفتی. آخرم حرف تو شد. بالاخره یه تیکه از بدنت رو جا گذاشتی و اومدی. انشاء‌الله روز قیامت با بدن مادرم زهرای مرضیه پیدا بشه...... 🆔 @farhangimoasese @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين