eitaa logo
🖤جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی 🖤
310 دنبال‌کننده
7هزار عکس
5.1هزار ویدیو
49 فایل
📜این کانال جهت باز نشر خاطرات و وصیت نامه شهدای شهرستان بهبهان تشکیل شده حمایت شما باعث دلگرمی ما است🌹 جهت تبادل و ارتباط با خادم کانال @Zsh313 #سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی #رفیق_شهیدم
مشاهده در ایتا
دانلود
گردان رعد بهبهان در عملیات رمضان (4) حاج غلامرضا مهربان عراقیها دو تیربار به ما نشان دادند و با اشاره به ما گفتند اگر بخواهید فرار کنید ما شما را می کشیم.سید غالب ما نمی توانیم فرار کنیم ولی برویم و دوستانمان را بیاوریم.رفتیم و بیشتر سید غالب بچه ها را میبرد به عقب تا اینکه به🌷شهید غلام فضلی 🌷رسیدیم.خلاصه خواستیم او را بلند کنیم،دیدیم بدنش خیلی زخمی ست،کلاهش را خواستیم برداریم دیدیم که کلاه خودش به سرش چسبیده است،ترکش به سرش خورده بود،متوجه شدیم که چشمهایش نمی بیند،عصب بینایی اش قطع شده بود.ولی مقداری صحبت می کرد اینقدر به او سخت گذشته بود که اگر از دیشب هم زخمی شده باشد تا الان حدود 10ساعت گذشته بود و به ما می گفت الان دو،سه روز است که اینجا افتاده ام،فکر می کرد ما در مرحله سوم،چهارم عملیات هستیم و امداد گریم و حالا آمده ایم آن ها را نجات بدهیم.و می گفت سه الی چهار روز است بدون آب و غذا اینجا افتاده ایم.سید غالب وقتی خواست او را بلند کند دید که پاهایش هم فلج است و نمی تواند روی آن بایستد.و سید غالب گفت که او حتما شهید می شود.اینجا بماند بهتر است لااقل در مراحل بعدی عملیات جنازه اش برگردد عقب،یک مقدار آبی در قمقمه بود برایش گذاشتیم ،اگر او را می بردیم،معمولا عراقی ها زخمی ها ی به این صورت را به شهادت می رساندند و معلوم نبود چه بر سر جنازه اش بیاید. 👈🏻و عملیات رمضان یکی از عملیاتهایی بود که بیشترین اسیر را اعدام کردند.البته طرف ما کسی را اعدام نکردند ولی جاهای دیگر عملیات که اسیر گرفته بودند،تعریف کردند که تا ظهر خیلی راحت هر کس را اسیر می کردند به شهادت می رساندند.و حتی افرادی پیش ما بودند که عراقی ها آنها را که7الی10نفر بودند را به رگبار بسته بودند و تیر به بدن و دست آنها خورده بود و به جاهای حساس شان مثل قلب و سر نخورده بود و عراقی ها فکر کرده بودند که آنها کشته شده اند تا بعد از ظهر که رفته بودند روی آنها خاک بریزند ولی مختصر حرکتی از خود نشان داده بودند،راننده بلدوزر حال شیعه بوده یا دلش به رحم آمده بود او را گذاشته بود کنار و بعد آورده بود اردوگاه.بهرحال ما اسیر شدیم و در راه بصره که20دقیقه فاصله داشتیم،یکی دو تا از دوستان زخمی آنجا شهید شدند که آنها را نمی شناختم و از بچه های بهبهان نبود. 🌷شهید خاکساری را بردیم در اردوگاهی که ما را جا داده بودند ظاهرا پادگان نظامی بود و هشت روز آنجا بودیم.شب اول بود که آمدند زخمی ها را بردند به حساب خودشان بیمارستان جهت مداوا،شهید حسین خاکساری هم با خودشان بردند،مدتی گذشت و ما را به اردوگاه بردند و آنها. بعد زخمی هایی را که مداوا شده بودند را می آوردند و بعد که آنها آمده بودند سوال کردیم که حسین خاکساری (مشخصاتش را دادیم)گفتند همان شب که در مکانی در بصره بودیم آنها را بردند بیمارستان همه را انداختند روی زمین،مختصر مداوایی می کردند که اینها زنده بمانند چون به هر حال عراقیها به اسیر نیاز داشتند و شهید خاکساری به دلیل اینکه از ناحیه شکم و پاها درد زیادی متحمل میشد روی یک تشک انداخته بودند و زیر پاهایش مقداری آب به خاطر لوله هایی که آنجا بود و آبی که در کف بیمارستان بود قرار داده شده بود و در آن وضعیت که گرما شدید بود و ایشان حالش وخیم بود،صبح متوجه میشوند که به شهادت رسیده است و معلوم نیست که جنازه اش چه شد.و ایشان اینگونه به شهادت رسید. (23/04/1385 مسجد سید فقیه بهبهان) ╭┅────────────┅╮ ‎‎‌‌‎‎🌷🍃🌷🍃🌷 ‎‎‌‌‎ ‎‎‌‌‎‎‎🌸کانال سرداران بی نشان بهبهان عضوشوید👇 ┄┅┅❅❁❅┅ https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d ╰┅────────────┅