eitaa logo
فاروق
457 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
145 فایل
مجموعه تحلیل های سیاسی،اجتماعی و... ارتباط با مدیر @Heifa5
مشاهده در ایتا
دانلود
فاروق
https://ketabresan.net/book/%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D8%B3%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%A
برگی از تاریخ قسمت سوم "مردم مهربان مقاومت نمی کنند" در دو قسمت گذشته خواندیم که چطور پرتغالی ها با به هند راه یافتند بعد از پرتغالی ها ، اسپانیایی ها هم خواستند به این ماجراجویی ملحق شوند که مردی ایتالیایی به نام کلمب این کار را انجام داد اما ادامه داستان..... کلمب دوباره به سمت غرب به راه افتاد . او باید به هندوستان می رسید و این جزایر فقط ایستگاه هایی بین راهی بودند . آن طور که کلمب در خاطرات مارکوپولو خوانده بود ، از هند می توانست به ژاپن برسد و جزیره ثروتمنـد را فتح کند . کشتی های او تقریبا روزی دویست کیلومتر را در دریا طی می کردند . اکنون بار دیگرترس در چهره ملوانان پیدا شد هیچ خبری خشکی نبود . سرانجام ، گروهی از آنان سر به شورش برداشت « ما باید به اسپانیا بازگردیم.» کلمب به ملوانانش قول داد که اگر تا سه روز دیگر به نرسند ، مسیر بازگشت را پیش می گیرد اما دو روز بعد ، چیزهایی روی آب پدیدار شد. شاخه ای سبز با گل سرخی کوچک و یک تخته چوبی ساخته و پرداخته شده. این یعنی انسان هایی در همین نزدیکی بودند. سرانجام در دقایق طلوع خورشید ، فریاد دیده بان کشتی بلند شد : « خشکی..... خشکی .....» او ساحل ریگزار درخشانی را از دور دیده بود. کلمب در ساحل زانو زد و در حالی که اشک می ریخت را بوسید. او تصور می کرد به هند رسیده است و این ساحل را « سان سالوادور » نامید. جایی که امروز کشور السالوادور در آمریکای مرکزی است. کلمب منشی خود و همچنین بازرس دربار را صدا زد و در برابر آن ها خود را از طرف پادشاهان اسپانیا مالک این سرزمین خواند . آن ها نیز او را نایب السلطنه و نماینده دربار در خواندند. بومی ها از مراســــم و فـریادهای این سه نفر چیری نمی فهمیدند . چشمان آن ها دنبال مهره های شیشه ای و کلاه بره های سرخی بود که کلمب در میانشان تقسیم کرده بود . پس از آن ، شیره قند در میان بومی ها تقسیم شد . آن ها با لذتي فوق العاده از شیره قند می خوردند ؛ چون هنوز با گیاه نی شکر که سالها بعد به این سرزمین آوردند ، آشنا نشده بودند . کلمب در یادداشت هایش نوشته است : « با توجه به و 3مهربانی ساکنان این جزایر ، به می توان آنها را کرد . » 📚سرگذشت استعمار جلد اول، صفحه 51 👇با فاروق همراه باشید : 🌐https://eitaa.com/farooq313
برگی از تاریخ قسمت چهارم: "سگ" در قسمت های گذشته خواندیم که ها و بعد اسپانیایی ها به دنبال رسیدن به کشورهای دیگر از چه ترفندهایی استفاده کردند از جمله شراب که برای آنها خیلی کارگشا بود و این که به گفته کریستف کلمب : مردمان سرزمین های دیگر آن قدر آرام و مهربان هستند که به راحتی می توان انها را کرد اما یه جاهایی هم مردم مقاومت می کردند ادامه داستان.... کلمب در بیشتر مناطق با رفتار ملایم بومی ها روبه رو می شد. تنها در بعضی سواحل بود که بومی ها با تردید به ایـن مـردان سفید نگاه می کردند. در یکی از این سفرها ، قایق سرخپوست ها با قایـق مـردان کلمب رودررو شد و سرخپوست ها با تیر و کمان به یاران حمله کردند . سفیدها سلاح اتشین در اختیار داشتند و خیلی زود توانستند سرخپوست ها را از بین ببرند . تنها یک نفر از آن ها زنده ماند که روده هایش از شکمش بیرون ریخته بود اسپانیایی ها چون می دانستند کاری از این مرد بر نمی آید ، او را درون آب انداختنـد تـا غرق شـود ؛ اما او در حالی که با یک دست شکم خود را گرفته بود ، به طرف شنا کرد. مردان کلمب با دیدن این صحنه شگفت زده شدند و نگران از اینکه او به ساحل برسد و تمام افراد قبیله اش را برای انتقام بسیج کند. دوباره او را گرفتند ، محکم بستند و به آب انداختند . اما مرد بومی بار دیگر خود را رها کرد و با شنا به طرف ساحل ادامه داد. اکنون آن ها مجبور بودند مرد را چنان گلوله باران کنند که در خـود غـرق شـود و پایش به ساحل نرسد . تا آن روز ، پای سگ به قاره آمریکا نرسیده بود . استفاده از این حیوان هم سلاح مؤثری برای سرکوب بومی ها بود. ملوانان های بزرگ و قوی هیکل اسپانیایی را به طرف بومی ها که تا آن هنگام چنین حیوانی را ندیده بودند رها می کردند. سگ های تحریک شده ، سرخپوست ها را پاره پاره می کردند و وحشتی عظیم در دل افراد بومی پدید می آوردند. اسپانیایی ها با مشاهده ترس ها از این حیوان ، در تمام مناطق به استفاده از سگان شکاری روی آوردند. به گونه ای که در جریان سرزمینهای جدید ، هزاران بومی ، در حالی که دندان هایی تیز گلوی آن ها را دریده بود ، از پای درآمدند . 📚سرگذشت استعمار جلد اول، صفحه 51 👇با فاروق همراه باشید : 🌐https://eitaa.com/farooq313