از سوتی خاله ام بگم که مجرده و به اصطلاحات زایمان و... نا آشنا.
زمان زایمان اون یکی خاله ام که تو بیمارستان خصوصی بود همه تو اتاق انتظار منتظر به دنیا اومدن پسرخاله ما بودن.
از قضا بین همراه ها صحبت از مخارج اضافی بیمارستان بود که بابت هر حرکت کوچیکی هم پول میخوان
تو همین حین پرستار میاد و همراه خانومی صدا میزنه و میگه صندوق پول بزن بابت پمپ درد. اون آقام میگه من پول نمیدم و بسه چخبره هی پول پول
خاله ی منم از همه جا بی خبر پمپ درد اشتباه میشنوه و فک میکنه پرستار برای پمپ در اتاق عمل ازینا پول میخواد...
و کلی همراهی میکنه که در اتاق عمل خراب میشه مگه مریضا باید پولش بدن😂😂
تا اینکه مامانم روشنش میکنه داستان چیز دیگس
#سوتی
࿐჻ᭂ⸙჻⸙🔵👶👧🔴⸙჻⸙჻ᭂ࿐
@farzandbano
سوتی😂
سلام من اومدم با یه سوتیه دیگه
#سوتی هستم
این سوتی درباره ی مامانمه
مامانم تازه زایمان کرده بود رئیسش زنگ زده تبریک بگه بهش گفته بود مبارک باشه
مامانم گفته ممنون همچنین شما🤣
࿐჻ᭂ⸙჻⸙🔵👶👧🔴⸙჻⸙჻ᭂ࿐
@farzandbano
سلام من تازه دیروز عضو کانلتون شدم،خیلی خیلی خاطرات جالبی دارن مامانا،ان شاالله اونایی که بچه ندارن صاحب فرزند سالم و صالح به زودی بشن بحق امام زمان عجل الله تعالی فرجه واونایی که بچه دارن خدا واسشون حفظشون کنه❤️
من یه خاطره دارم،پسرم دو سال و خورده ای داشت،من شکلات لیوانیا خریده بودم ولی قایمش میکردم که دست پسرم بهش نرسه،چون میترسیدم دندوناش اسیب ببینه،یه روز که از خواب بیدار شدم دیدم کل اتاق خواب قهوه ای رنگه حتی موهای باباش و صورت باباش هم قهوه ای بود اولش گلاب به روتون فک کردم پی پی کرده اینجوری کرده اخه خیلی پسر شیطونی بود ولی وقتی بو کشیدم دیدم ای دل غافل جای شکلاتا رو یاد گرفته و کل اتاق رو شکلاتی کرده حتی درو دیوار وقتی باباش از خواب بیدار شد با اون حالتاش پوکیدبم از خنده
یه بار هم با خمیر دندون این کار رو کرده بود
الان پسرم دو ماه دیگه ان شاالله میره تو پنج سال و یه دختر هم دارم که عاشقشم نه ماهشه
ان شاالله که سردار امام زمان بشن و مایه افتخار امام زمان
#سوتی😍😂
࿐჻ᭂ⸙჻⸙🔵👶👧🔴⸙჻⸙჻ᭂ࿐
@farzandbano
باسلام خواستید از خاطرات کوچولوهامون بگیم
دخترکوچیکم زود زبون بازکرد
خیلی زورمیزد مثل داداشش واضح حرف بزنه ،وقتی میدیدمتوجه نمیشیم حرص میخورد😀
یکسری اون اوایل که مثل قناریا ریزه خونی میکرد😁
باباش خداحافظی کرد ورفت ،دخترمم که
روی پام خوابونده بودمش شروع کرد زیرلب گفت
ماسانا موشونه 👼؟؟!!ماسانا موشونه👼؟؟!!
خدایا اگرم نمیفهمیدم خودشو میزد
آنقدر گفت وپرسیدم چی میگی :دستمو گرفت کشوند سمت کمدش وحرفشو تکرار کرد
ازخنده افتادم منظورش این بود که لباسامو بپوشونه😂😂
گذشت هفته ی بعدش دوباره داشتم زورکی میخوابوندمش
دیدم آروم داره تکرار میکنه
ماخالات موخوله 😶ماخالات موخوله😶
تاغروب که داداشش اومدترجمه کرد مخمو خورده بود
داداششو برده بود سریخچال به ظرف شکلاتها اشاره کرده بود
یعنی که
شکلات بخوره شکلات بخوره😂😂😂😂
#خاطره
#سوتی
#سوتی_کوچولو😍😂
࿐჻ᭂ⸙჻⸙🔵👶👧🔴⸙჻⸙჻ᭂ࿐
@farzandbano
سلام ..خوبین شما؟ من تازه عضو کانالتون شدم .خوشم اومد .گویا وقت خاطرات کوچولوهاس .یه خاطره خنده دار دارم .
دخترم الان ۱۳ ساله اس .خیلی زود زبون باز کرد .حدود ۲ سال و نیم بود یه روز من تب و لرز شدید داشتم و اصلا نمیتونستم از جا پاشم .دخترم خیلی تحمل کرد دید خوب نمیشم رفت یه لیوان بزرگ اب کرد اورد با یه قرص .بهم گفت مامان از اون قرص بزرگها اوردم زودی خوب بشی پاشو بخور .بلند شدم الکی قرص بخورم دیدم یه شیاف بزرگ دیکلوفناک برام بازکرده😁😁😁
#سوتی🤦♀😍😂
#خاطره
࿐჻ᭂ⸙჻⸙🔵👶👧🔴⸙჻⸙჻ᭂ࿐
@farzandbano
سلام من به لطف خدا و توجه حضرات معصومین ۴ فرزند دارم ۱۵ ساله و۱۱
ساله و ۳ ساله و ۵ ماهه
چند روز پیش پسرم که ۳ سالشه داشت به پسرم که ۵ ماهشه میگفت به دادا نگاه نکن من دارم مقوا رو سوراخ میکنم کار بدی یاد می گیری 😂😂😂😂😂😂😂۰
#ارسالی
#سوتی
࿐჻ᭂ⸙჻⸙🔵👶👧🔴⸙჻⸙჻ᭂ࿐
@farzandbano
#سوتی😂😂
سلام
موقع زایمانم سال ۸۸بود ک من بی نهایت از زایمان طبیعی میترسیدم
خانم دکتر اومدن منو معاینه کنند من بیمارستان تو سر گذاشتم که نمیخام معاینم کنید و کلی اسرار و گریه و التماس ک منو سزاریان کنید
خانم دکتر گفت تو با وجود اینکه این همه میترسی چرا حامله شدی
منم گفتم خانم دکتر حالا من یک غلطی کردم تو ببخش 😅
دیدم همه زدن زیر خنده و موفق شدم سزاریان کنم و دیگه هیچ غلطی هم نکردم ک بخام باز اصرار کنم عملم کنن شد آخرین زایمانم 🙈😅
࿐჻ᭂ⸙჻⸙🔵👶👧🔴⸙჻⸙჻ᭂ࿐
@farzandbano
#سوتی 🤦♀😂
یدونه هم سوتی پسرمه
چند روز پیش پسرم که خیلی علاقه به بچه کوچک داره جلوی فامیلا اومد بهم گفت مامان غذا زیاد بخور دستشویی نرو شکمت بزرگ شه
برام دادا
ش بیار من داداش میخوام😂😂😂😂😂
من😓
شوهرم😅
فامیلا😳
پسرم😊
🤱🤱🤱🤱🤱🤱🤱🤱
࿐჻ᭂ⸙჻⸙🔵👶👧🔴⸙჻⸙჻ᭂ࿐
@farzandbano
#سوتی😂😂
سلام
موقع زایمانم سال ۸۸بود ک من بی نهایت از زایمان طبیعی میترسیدم
خانم دکتر اومدن منو معاینه کنند من بیمارستان تو سر گذاشتم که نمیخام معاینم کنید و کلی اسرار و گریه و التماس ک منو سزاریان کنید
خانم دکتر گفت تو با وجود اینکه این همه میترسی چرا حامله شدی
منم گفتم خانم دکتر حالا من یک غلطی کردم تو ببخش 😅
دیدم همه زدن زیر خنده و موفق شدم سزاریان کنم و دیگه هیچ غلطی هم نکردم ک بخام باز اصرار کنم عملم کنن شد آخرین زایمانم 🙈😅
࿐჻ᭂ⸙჻⸙🔵👶👧🔴⸙჻⸙჻ᭂ࿐
@farzandbano
#سوتی😂
هلوووو دوستان.به به چه سوتیهایی چه خاطراتی 😂یکی از یکی بهتر واسه تعریف کردن تو جمع.شیر ژیان هستم
اینی که الان میخوام بگم سوتی نیستا اتیشییه که دیروز انداختم تو خانواده😶😂✌🏻
دیروز داشتم با صمغ عربی(موم) ماسک برا صورتم درست میکردم،داداشم اومد گفت اینا چیه فایده نداره.منم در یک حرکت انتحاری برداشتم کلی از مومو ریختم رو موهای دستش😶😁
اینقدر داد زدددددداااا شب ساعت۱ بود کل خانواده بسیج شده بودن مومو از دستش بکنن😶😂😂😂😂😂اونم منو با الفاظ رکیک بهره مند میکرد
ولی قیافش خیلی باحاللللل شده بود😂😂😂😂😂😂😂
پست آموزشیه هااا،از اینکارا بکنین😶😂✌🏻
💠💠💠💠💠💠💠
https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
#سوتی مادرشوهر😁🤦♀
#شڪوفه-گیلاس
یه دفه باجمع خانوماے خانواده همسر نشسته بودیم و این گل ڪاج هست یه دونه هایے داخلش داره دهه ۷۰ به پایین یادشونه میزدیم زمین دونه هاش میریخت
بله این گل ڪاج ها جلومون بود حالا یادم نیست چرا!!
بعد مادر شوهر گرامے به یاد قدیم داشت دونه هاشو میخورد بعد من زلیل شده😣😣 گفتم یه جا خوندم این دونه ها باعث نازایے میشه!!
واقعا هم خونده بودم اصلا حواسم نبود دارن میخورن🤦♀
بعد مادر شوهرم در یه حرڪت انتحارے اون دونه رو پرت ڪرد زمین و دیگه نخورد😅😅
اخه مادر من شما با سن ۵۷سال دیگه مگه قصد زایمان دارے ڪه اینجور پرت میڪنے ونمیخوری!!!😜😜
🤰🤱🤰🤱🤰🤱
@farzandbano
#سوتی وحشتناک🤦♀🤦♀
سلامی به تداوم کرونا به بلندی شبهای پاییز وبه قشنگی کروکودیل برشماها ای سلاطین سوتی😂🤦♀😍
یه دفعه خیلی مهمون داشتیم،😢
از من هم اصرار که بمونید.😍😜هی اونا گفتن نه میریم من اصرار که شام هم بمونین عع نه توروخدا جابرین😉😃 هی اونا میگفتن نه نه زحمت کشیدین ما تشریف میبریم انقدر اصرار کردم بلاخره یخورده راضی شدن بمونن 😁😅دیدم هی مامانم صدام میکنه از توی اشپزخونه تا من بلند شدم خانوم اوناهم بلند شد فکر کرد مامانم کمک لازم داره اومد که کمکمون کنه😍😁
مامانم همین که پشتش به من بود و کار میکرد میگفت چی میگه واسه خودت. بزار برن دیگه.😐🤦♀😢
خسته شدم دیگه خیلی حرف میزنن دیونم کردن😱🤣 . مگه تا حالا من رنگ خونه هاشونو دیدم☹️🥺. تو میشینی میگی میخندی. براشون سیرک راه انداختی. من خسته شدم بس که پذیرایی کردم.😤😡
خلاصه
هیچ جوری هم نمیشد بهش بگم.😢🥶🤭
😰😰😰
سخنرانیش که تموم شد برگشت ویدفعه خانومه رو دید.😑😂😭
یهووو هول شد گفت:به خخخخدااااا اگه بزارم برید🥺🥴☺️
😂😂😂😂😂
هیچی دیگه اونا از اون روزکلا با ما قطع رابطه کردن 😕🤣😂😂😂
🔰🔰🔰🔰🔰
@khandehpak