eitaa logo
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
856 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
69 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم ارتباط با ادمین: @labaick کانال طبیب جان @Javaher_Alhayat استفاده از مطالب کانال آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
ما هیچ الھے همہ تـو ..͜ ♥️ › .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزشمار غدیر مبلغ غدیر باشیم 12روز تا لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2707🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖سلام امام زمانم💖 🌸باید به پای اسم قشنگت بلند شد 🌸شوخی که نیست صحبت سلطان عالم است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_چهارم گفتم: نمیدونم لیلا بخاطر همین از تو کمک می خوام..
... لیلا د‌وباره از اون لبخندهای خبیثانه زد و گفت: اون دیگه با من! اینقدر سوال دارم از این جماعت بپرسم که مجبور بشه تا صبح وایسه جواب بده! کلاس تموم شد دل تو دلم نبود ... از طرفی یک هفته ایی بود امید را ندیده بودم، از این طرفم نمی دونستم چه واکنشی نشون میده؟ لیلا سریع دستم رو کشید و گفت: بدو تا دیر نشده... مثل دوتا جن سر راه سعید قرار گرفتیم بیچاره سکته کرد! لیلا شروع کرد به حرف زدن من حواسم به امید بود که داشت از کلاس می اومد بیرون... نگاهش که به من افتاد طوری وانمود کردم که انگار اصلا ندیدمش چقدر سخت بود هنوز باورم نمی شد ... یک لحظه متوجه حرفهای لیلا شدم! ببخشید آقاسعید من یک سری سوال دارم در رابطه با رشته ی تخصصیتون! سعید که انگارجاخورده باشه! گفت: صالحی هستم بفرمایید! کاری از دستم بر بیاد در خدمتم... امید بهمون نزدیک شده بود دلم نمی خواست بفهمه چی میگیم جلو اومد و گفت: نازنین جان مشکلی پیش اومده؟ بعد یه نگاهی به لیلا کرد... دلم می خواست با دو تا دستم خفش کنم! صدام رو بلند کردم و گفتم.... گفتم: به شما مربوط نیست! نگذاشت ادامه بدم و صداش رو بلند تر کرد و گفت: آخه چرا نازنین؟؟؟ پریدم وسط حرفش گفتم: ببین همه چی رو لیلا برام تعریف کرده! چراش را هم خودت بهتر می دونی... حالا هم لطفا برید مزاحم نشید! انگار آب یخ ریخته باشند روی سرش! رفت همینطوری که داشت می رفت بلند بلند می گفت: لیلا یک دروغگو! تو خیلی زود باوری... عصبی شدم داد زدم پیام ها تو خوندم! خیلی عاشقانه و زیبا بود! وقتی دید ماجرا کاملا بر علیه اش هست سریع دور شد... بیچاره سعید که متحیر و ‌متعجب ایستاده بود با صداش یکدفعه صورتم رو بر گردوندم سمتش... گفت: ببخشید خانم ها سوالهاتون را بپرسید چون من خیلی کار دارم... من و لیلا که برای روز اول، به هدفمون رسیده بودیم عذرخواهی کردیم! لیلا گفت: حقیقتا ما چند تا کتاب می خواستیم معرفی کنید برای یه تحقیق کلاسی، که حالا شما عجله دارید باشه برای یه بار دیگه مزاحمتون میشیم... سعید هم به سرعت از ما دور شد.... لیلا زد به شونم گفت: خوب حالشو گرفتیم! نگاهی به لیلا انداختم چشم هام قرمز شده بود... لیلا که حالم رو دید گفت: نازنین قرارمون این نبود! گریه نداریم! اشکهام رو از روی صورتم پاک کردم ... سرم را به نشونه تایید تکان دادم و با هم رفتیم سمت کافی شاپ... بوی قهوه ی تلخ فضای کافه رو پر کرده بود... حالم بهم ریخته بود! سکوت سنگینی بر تمام فضای کافی شاپ حاکم بود! که صدای پیامک گوشی لیلا نگاهم را متمرکز چشمهاش کرد... گفتم: میشه گوشیت را بدی به من! متعجب نگاهم کرد و گفت: چی؟ سریع فضا رو عوض کرد و گفت: اینها را ولش کن نازی! دیدی چه جوری سعید رو گیر آوردیم بعد هم زد زیر خنده... شاید راست می گفت: باید بی خیال می شدم! گیرم که صدای پیامک امید بود چه اهمیتی داره وقتی لیلا هم اهمیتی بهش نمیده! نمی‌دونم لیلا چی با خودش فکر کرد که چند لحظه ای بیشتر نگذشت از داخل کیفش گوشی را آورد بیرون بدون اینکه نگاه کنه داد دستم... گفت نازنین: به من اعتماد نداری! نویسنده: لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2708🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توصیه ی شنیدنی مرحوم استاد فاطمی نیا در رابطه با روز عرفه 👌 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2709🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌ الله الرحمن الرحیم 🌸
💖💖 حضورت در قلبــــم مثل نفس ڪشیدن است آرامـ و بۍ صدا اما همیشگۍ...