#حرف_های_خودمونی
🔰 غفلت
👀 همین طور دارم میروم و مغازه ها را نگاه می کنم. چشمانم خسته می شود اما دیدنی های تمامی ندارند. پشت سر هم مغازه و پاساژ و دستفروش و آدم و وسیله و خوردنی و رنگ و طرح و چراغ و ... ساعت و ... ای وای ساعت چند شد؟
😔 چقدر خسته ام. خسته از اینهمه دیدنی و شنیدنی و چقدر فکر و خیالهای مختلف و متعدد که ذهنم را از صبح تا شب و از شب تا صبح به بازی می گیرند.
🚶♂همین طور دارم میروم، نه که بدانم چرا و به کجا، فقط مشغولم که حوصله ام سرنرود. مثل کسی که حوصله خودش را سر می برد که یک وقت حوصله ¬ اش سر نرود. خودش را خسته میکرد که یکوقت خسته نشود. دارایی هایش را به باد می داد که یکوقت...
✈️ خوب این چه کاریست؟ من این جا چه کار میکنم؟ یکمی از بالا به خودم نگاه کنم، یکمی بالاتر... آهان ...
📆 امروز شنبه است. من در یک خیابان در محله... هستم. اینجا ایران است. مردم دارند میایند و میروند اما مهم نیست. ما همگی در ذی القعده هستیم. در یک اردوی معنوی عالی برای آماده تر شدن برای دهه ذی الحجه.
🌈 من عضو خانواده ام هستم و همه مان فرزندان پیامبر زاده ایم. فرزندان آدم و سوار شدگان بر کشتی نجات حضرت نوح. همه مان از نسل آدمهای حسابی و اهل نجات. به هدف قیام و جهاد و رشد و بزرگ شدن به این دنیا آمده ایم با بهشتی که شش دانگ به ناممان زده اند و قرار است به زودی برگردیم به عالم آخرتی که الان همه دنیا را احاطه کرده با بهشتی که خیلی بزرگ ترش کرده ایم و خانه ای که تا نزدیکی منزل پیامبر و امیرالمومنین و حضرت زهرا و ... (علیهم السلام) به همسایگی با همه خوبان و خوبی هایشان رسیده باشد.
⏱ چقدر دیگر وقت دارم؟ برای اینکه خانه ام آماده بشود؟
💪 برای اینکه قیام و جهاد و ماموریت خودم را کامل تر کنم؟
برای اینکه زودتر خریدم را بکنم و به ماموریت بعدی برسم، با دلیل، با نیت، مثل کسی که هر خرجی می کند برایش صدقه حساب می شود.
🕋 برای اینکه تا اذان را نگفته اند زودتر به یک مسجد برسم. بروم از یکی بپرسم...
📚 خانم ادیب
#چهارشنبه
#موانع_نماز
#غفلت
http://eitaa.com/joinchat/940179475Cb9698fe085
🔙816🔜