+ سرم را خوب در سینهات بفشار مادر؛
شاید وقتی برگشتم، جز پارهای استخوان،
سری نداشته باشم که در آغوشش بگیری!
برای آخرین بار در گوشم لالایی بخوان؛
میخواهم وقتی صدای غرش تفنگها و
سوت خمپارهها پردهی گوشم را لرزاند،
چشمانم را ببندم و شبهای آرامی را که
در گهواره تابم میدادی به یاد آورم...
.
-جان دلم؛
پس آنهمه آرزویی که برایت داشتم،
چه میشود؟ میخواستم دستت را
در دست شیر پاک خوردهای بگذارم
و دامادت کنم!
.
+ مادر؛ دست من همان دستیست که
در سرمای بهمن جای آنکه در جیب برود
و گرم شود،در هوا مشت شد و فریاد آزادگی
سر داد. برای این دست ننگ است که قنداق
اسلحه را رها کند؛ که امروز اگر قنداقها رها
شوند،فردا دیگر ناموسی نخواهدماند تا دست
در دست مردش بگذارد و عاشقانه در این
خیابانها قدم بزند...
.
- مهجبینِ مادر؛
تا امروز پیشانی بلندت بوسهگاه من بود.
اگر از پیشم برَوی چه کسی بر پیشانیت
بوسه زند؟
.
+ بگذار بوسه بعدی را مرمی داغ فشنگ بر
پیشانیم بنشاند مادر. می خواهم به همهی
آنهایی کهجای سجدهام را به سخرهمیگرفتند
و نشان ریا و تزویرش میدانستند، نشان دهم
که سربازخمینی بجای داغی مهر،داغ گلوله بر
پیشانی دارد..
.
- دل بیتابم را چه کنم گل عمرم؟
کدام مادری را دیدهای که جگرگوشهاش
را روانه قربانگاه کند؟!
.
+ تو هر مادری نیستی تصدقت!
تو وارث اموهبی که روی دلش پا میگذارد
اما روی امر وَلیاش نه! تو امروز چون کوه
میایستی تا یک تاریخ به تو تکیه کند و من
عاشقانه ترکشها را بغل میگیرم به امیدآنکه
دیگر هیچ فرزندی از آغوش مادرش جدا نشود...
-علیکرمی ؛ #هفتهدفاعمقدس-❣!