رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت79 پات بهتر شده؟ ــ بله دیگه خوبه. بیایید براتون یه کم
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت80
–آره خودشم گفت که دلیلتون به خاطر مذهبی نبودنش بوده. ولی اون حرفهایی زد که فکر می کنم اگه شما باهاش ازدواج نکنید کلا از مذهب و دین و شایدم مسلمونی ببُره.
یه وقتهایی آدم باید به خاطر خدا نفسش رو زیر پا بزاره.
خجالت میکشیدم راحت حرفم رابزنم. ولی از این که کارآرش باعث شده بود آقای معصومی دوباره مثل یک استاد برایم حرف بزندونظرش رابگوید خوشحال بودم.
دلم می خواست با او دراین زمینه مشورت کنم ولی همیشه حجب وحیا مانع میشد. حرفهایی راکه می شنیدم برایم عجیب بود. حیرت کرده بودم. کمی مِن ومِن کردم وگفتم:
– ولی من الان دقیقا نفسم رو زیر پام گذاشتم.
برای همین بهش جواب منفی دادم.
بشقابش را کمی عقب کشیدو ساعدهایش راروی میز گذاشت.
– می تونم راحت باهات صحبت کنم؟
چشم دوختم به میز ناهار خوری و گفتم:
–بله.
همانطور که به بشقاب سوپ من نگاه می کرد گفت:
– می دونم که شما یه معیارهایی تو نظرتون هست که شاید مهمترین اونهارو این آرش خان نداشته باشه.
می دونم شما می خواهید با یه خانواده ی مذهبی وصلت کنید وعمری رو در آرامش زندگی کنید، اینم می دونم که الان سختتون بوده جواب رد بهش بدید. به نظرم طور دیگه هم میشه فکر کنید. به این که آرش خان از خدا فقط شمارو می خواد، به این که اگه با هم ازدواج کنید چقدر می تونید کمکش کنید، اون به خاطر علاقه ایی که به شما داره ممکنه خیلی تغییر کنه.
بعد آهی کشیدوادامه داد:
– شما هم با هر خدمتی که به همسرآیندتون می کنید یا هر جا که تحملش می کنید به خاطر خدا، فقط خدا میدونه اجرش چقدره. اگه واقعا آدما دنبال رضایت خدا باشن، تو هرشرایطی میشه به دستش آورد.
این می تونه برای شما یه امتحان بزرگ باشه. درسته که ما همه اختیارداریم وحق انتخاب، ولی خب نمیشه از قسمت هم فرار کرد.
بعد سرش راپایین انداخت.
– شایدم خدا من رو وسیله قرار داده تا این حرفهارو بهتون بزنم که بیشتر رو تصمیمتون فکر کنید.
با چشمهای گرد شده فقط نگاهش می کردم. وقتی در این حد تعجبم رو دید، گفت:
–فقط خدا می دونه که چقدر برام سخته که این حرفها رو بهتون بزنم ولی واقعیتی که باید می گفتم.
باید خیلی به حرف هاش فکر می کردم تا بتونم هضمشون کنم.
ــ نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
– اگه من جواب مثبت بدم و ازدواج کنیم، بعدش اون تغییر نکنه چی؟
ــ شما همیشه وظیفه ات رو انجام بده، بقیه اش رو بسپار دست خدا. ممکنه اون موقع خیلی هم آزار ببینی و رنج بکشی، باید یادت باشه برای چی جواب مثبت دادی، نیتت چی بوده.
اگه من دارم این حرفهارو میزنم چون وظیفه ی خودم می دونم که بگم. دیگه انتخاب با شماست.
ــ ولی من می ترسم.
خیلی جدی نگاهم کردو گفت:
– تا وقتی خدارو داری از هیچی نترسید، همیشه به خودش توکل کن. بعدشم اول باهاش چند جلسه صحبت کنید، همه ی مسائلی که براتون مهمه براش توضیح بدید،
اصلا دلیل مخالف بودنتون رو با جزییات براش توضیح بدید. شاید براش شفاف سازی نکردید دلیل کارهاتون رو نمیتونه درک کنه.
اگه مرد میدون نباشه خودش جا میزنه میره کنار.
اینم فراموش نکنید که بدونه خواست خدا برگی از درخت نمیوفته.
از تصور این که با این حرفها چقدرمرا از خودش دورمی کند، بغضم گرفت و سرم را پایین انداختم. مدام به این فکر می کردم که چطور می تواند اینقدر راحت حرف بزند، به خاطر دیگران زود کوتا می آید، شاید هم به خاطر خدای دیگران.
حرفش افکارم را بهم ریخت.
ــ اگه قرار باشه افراد مذهبی با مذهبی ازدواج کنند وافراد غیر مذهبی با غیر مذهبی، پس مسئولیت ما چیه تو این دنیا؟ البته به نظرم آرش خان غیرمذهبی نیست. از حرف زدنش متوجه شدم، شاید فقط یه تلنگر می خواد. این کلمه ی غیر مذهبی یا مذهبی خیلی بد جا افتاده. طوری که وقتی مردم به یکی میگن مذهبی دیگه توی ذهنشون از اون شخص توقع عصمت دارند. یا برعکس وقتی به یکی میگن غیرمذهبی دیگه خیلی سیاه تصورش می کنند، که به نظرم هر دو اشتباهه در بیشترمواقع این طور نیست... به نظرم شما کمی بیشتر فکر کنید، همش که نباید دنبال یه زندگی آروم و بی دردسر بگردیم؟ اگه تونستی با همسری که عقایدش باهات فرق می کنه کنار بیای و روش تاثیر بزاری هنر کردی.
حالا اون تاثیر هر چند ناچیزباشه.
البته اینایی که گفتم نظرم بود. باز خودتون تصمیم گیرندهاید.
حرفهایش برایم تازگی داشت. با تردید گفتم:
ــ حرفاتون درسته، ولی این چیزایی که شما میگید خیلی صبوری می خواد، من نمی دونم اینقدر صبر دارم یانه؟
ــ وقتی هدف بزرگ داشته باشید که شما دارید هر چی سختی داشته باشه به جون می خرید. مثل یه کوهنورد که برای رسیدن به قله حتی گاهی جونش روهم میزاره.
عاجزانه نگاهش کردم وگفتم:
–اگر در خودم توان کوه نوردی نبینم چی؟
سرش راتکانی دادوگفت:
–خب، اون دیگه بحثش فرق میکنه. پس همین راهی که میرید درسته.
خیلی دلم می خواست بدانم او که اینطور صحبت می کند همسر خودش چطوربوده. هیچ وقت در موردش حرفی نزده بود.
#ادامهدارد...
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
🌹سلام بر ابراهیم 🌹 #پارت79 این قسمت: نارنجك راوی: علي مقدم قبل از عمليات مطلع الفجر بود. جهت ه
🌹 سلام بر ابراهیم 🌹
#پارت80
این قسمت مطلع الفجر
راوی:حسين الله كرم
مدتي از عزل بنيصدر از فرماندهي كل قوا گذشــت. براي درهم شكستن عظمت ارتش عراق، سلسله عملياتهایي در جنوب، غرب و شمال جبهههاي نبرد طراحي گرديد.
در هشــتم آذرماه اولين عمليات بزرگ يعني طريقالقدس(آزادي بســتان)
انجام شد و اولين شكست سنگين به نيروهاي حزب بعث وارد شد.
طبق توافق فرماندهان، دومين عمليات در منطقه گيلان غرب تا سرپل ذهاب كه نزديكترين جبهه به شهر بغداد بود انجام میشد. لذا از مدتها قبل،كار
شناسایي منطقه و آمادگي نيروها آغاز شده بود.
مسئوليت عمليات اين محور به عهده فرماندهي سپاه گيلان غرب بود. همه
بچههاي اندرزگو در تكاپوي كار بودند. مســئوليت شناسايي منطقه دشمن به عهده ابراهيم بود. اين كار در مدت كوتاهي به صورت كامل انجام پذيرفت.
ابراهيم براي جمعآوري اطلاعات، به همراه يكي از كردها به پشت نيروهاي دشمن رفت. آنها طي يك هفته تا نفتشهر رفتند.
ابراهيم در اين مدت نقشههاي خوبي از منطقه عملياتي آماده كرد. بعد هم به همراه چهار عراقي كه به اسارت گرفته بودند به مقر بازگشتند!
ابراهيم پس از بازجویی از اسرا و تكميل اطلاعات لازم، نقشههاي عمليات را كامل كرد و در جلسه فرماندهان آنها را ارائه نمود.
ســرهنگ علي ياري و سرگرد سالمي از تيپ ذوالفقار ارتش نيز با نيروهاي سپاه هماهنگ شدند. بسياري از نيروهاي محلي از سرپل ذهاب تا گيلان غرب در قالب گردانهاي مشــخص تقسيمبندي شــدند. اكثر بچههاي اندرزگو به عنوان مسئولين اين نيروها انتخاب شدند.
#سلام_بر_ابراهیم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4964🔜