بیاحتیاط! امروز
در این هوای ابری
بیچتر در خیابان..؟!
من ذوق گریه دارم...
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
ختیاریست بهظاهر که در آن مجبوری
مثل یک نقطه که در دایرهاش محصوری
عشق دست من و تو نیست، بخواهی یا نه
خسته پنجه این حادثه پرزوری
دوری و دوستی آیین صمیمیّت نیست
تو از این نکته اگر بیخبری معذوری
نگران اینهمه از فاصله در عشق مباش
هرچه نزدیک شوی باز هم از او دوری
عشق یعنی که در آغوش وصالش حتّی
باز احساس کنی تشنهلبی مهجوری
ناگزیریم از این عشق و جهان تاریک است
آه از ظلمت این فاصلههای نوری!
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
ادبیّات تعلیمی و اخلاق ما ایرانیان
ادبیّات تعلیمی به معنی ادبیّات اخلاقگرا نوع غالب در ادبیّات فارسی است و همواره سخنوران ادب فارسی حتی در آفرینش مضامین حماسی و غنائی هم نهایتاً به اخلاق و آموختن آن توجّه داشتهاند.
در این میان برخی که عادت دارند همه چیز را واژگونه ببینند و همگان را بر کیش خود بپندارند، گرایش اخلاقی موجود در متون کهن فارسی را نشانۀ رواج بیاخلاقی در جامعه ما از گذشته تا کنون میپندارند و میگویند: اگر ما ملّتی بیاخلاق نبودیم این همه ادبیّات تعلیمی برای اصلاح اخلاق ما نوشته نمیشد و امثال سعدی آن همه از خوبی اخلاقیّات برای ما سخن نمیگفتند!
این استدلال مغالطهآمیز مثل آن است که کسی مثلاً گرایش سینمای هند به مضامین عاطفی و گریهآور را علامت قسیّّالقلب بودن و خشونت ذاتی هندیها بداند و بگوید اگر هندیها آدمهای خشن و بیرحمی نبودند لازم نبود اینهمه فیلم گریهدار برای تلطیف عواطف آنها ساخته شود؛ یا مثلاً کسی ملّتهایی را که آفریننده ادبیّات حماسی بودهاند مردمی ترسو و بزدل و مردمانی را که ادبیّات ملّی در میان آنان رواج دارد ملّتی دشمن ملّیّت و کسانی را که آفریننده بزرگترین شاهکارهای هنری مذهبی بودهاند موجوداتی ضدّ دین و.نویسندگان آثار علمی را مردمانی جاهل و ...بپندارد و بگوید اگر این ملّتها فاقد این ویژگیها نبودند دلیل نداشت این همه بر این موضوعات تأکید کنند!
واقعیّت آن است که ما ایرانیها مثل بقیّه خلق خدا نه مجسمۀ معصومیّت و بیگناهی هستیم و بوده ایم و نه نماد بیاخلاقی و ریاکاری و همیشه خوب و بد و زشت و زیبا در میان ما وجود داشته و متاع کفر و دین در میان ما بیمشتری نبوده است امّا به گواهی متون ادبی که آیینه هویّت و فرهنگ ماست، همیشه برای اخلاقیّات اهمّیّت و ارزش قائل بودهایم و امیدواریم از این پس هم روح حاکم بر ادبیّات و بویژه شعر ما همین باشد!
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
چرا ورود بیرویّه واژگان و اصطلاحات انگلیسی برای زبان فارسی زیانبارتر است؟!
پرسشی که گاهی برخی دوستان جوانتر مطرح میکنند این است که چرا برخی مسیولان و صاحبنظران فرهنگی مدّعی پاسداری از زبان فارسی فقط در برابر واژههای انگلیسی و غربی موضع میگیرند و جوش و خروش نشان میدهند و چرا از کنار واژههای عربی به سادگی عبور میکنند؟ مگر واژه بیگانه با بیگانه فرق میکند؟!
در پاسخ به این عزیزان باید چند نکته را یادآور شد:
1. مقایسه زبان انگلیسی با عربی قیاسی معالفارق است. واژگان عربیتبار موجود در زبان فارسی عمدتاً در گذشته و بنابر نیازها و ضرورتهای زبانی وارد فارسی شدهاند. میزان واژگان انگلیسی و غربی که در یک قرن اخیر وارد زبان فارسی شده قابل مقایسه با کلماتی که در این دوران از عربی وارد زبان ما شده نیست. اصطلاحات انگلیسی، مخصوصاً بعد از کودتای 28 مرداد و تسلّط استعمار بر کشور ما به صورت بسیار گسترده وارد زبان فارسی شدهاند و میشوند و در صورت ورود بیرویّه میتوانند برای زبان فارسی خطرآفرین باشند، امّا در حال حاضر این خطر به هیچوجه از جانب زبانهای دیگر حسّ نمیشود.
2. این نگرانی از نفوذ انگلیسی منحصر به ما نیست؛ زبانهای دیگر از قبیل فرانسوی هم همین خطر را به مراتب مختلف احساس میکنند. علّت این احساس خطر این است که انگلیسی، زبان فرهنگ مسلّط بر دوران ما و زبان علم و تکنولوژی است و این توانایی را دارد که زبانهای دیگر را با گسترش مرزهای خود محدود کند. واقعیّت این است که زبان فارسی تاکنون آسیبهای جدّی از زبان انگلیسی تحمّل کرده است. تجربه تلخ اضمحلال زبان فارسی در شبه قارّه هند و نقاط دیگر پیش روی ماست!
3. اگر زبان فارسی امروز نتواند موجودیّت خود را به عنوان «زبان علم و فنّاوری» ثابت کند، چارهای نخواهد داشت که، دیر یا زود، عرصه را به زبان انگلیسی واگذار کند. ورود بیرویّه اصطلاحات انگلیسی بیشک بر سرعت این عقبنشینی و اضمحلال در برابر این حریف قدَر خواهد افزود.
4. زبان عربی، تاکنون موجودیّت زبان فارسی را تهدید نکرده است. اگر زبان عربی تهدیدی برای زبان فارسی بود، بعد از گذشت روزگاران دراز تاکنون نه از تاک نشان بود و نه از تاکنشان؛ عربی پیوسته در داد و ستد با زبان فارسی بوده و از فارسی واژه گرفته و به آن واژه داده است. البتّه این سخن هرگز به معنی تساهل بیش از حدّ در برابر عربی و انباشتن نثر امروز از کلمات نامأنوس تازی نیست.
5. خودکمبینیدر برابر فرهنگ مسلّط غربی که ویژگی بارز جوامع عقبمانده است باعث شده که بر میزان خطر زبان انگلیسی افزوده شود. بخشی از مردم جامعه ما به وضوح کاربرد کلمات فرنگی را مایه فخرفروشیهای کودکانه قرار میدهند و شرکتها و موسّسات بزرگ و کوچک ما بر سر انتخاب نامهایی که طنین فرنگی دارد برای کالاهایشان، دست به دامان شگردهای عجیب و غریب میشوند و... آیا این اتّفاقات نگرانکننده نیست؟!
6. اگر فرض کنیم که واژههای عربیتبار برای زبان فارسی خطر هستند، که یقیناً اینچنین نیست، باید گفت که در روزگار ما به شدّت از میزان این خطر کاسته شده است؛ چرا که دستکم از دوران مشروطه به اینسو شمار این کلمات به طور طبیعی در زبان فارسی تعدیل شده و آنچه باقیمانده، عمدتاً، همان کلمات مأنوس و جاافتادهای است که بزرگان زبان فارسی از قبیل مولوی و سعدی و حافظ و...زیباترین آثار خود را به کمک آنها آفریدهاند. حذف این کلمات باعث انقطاع فرهنگی و بیگانهشدن ما و نسلهای بعدی با مواریث گذشته میشود.
7. «سرهگرایی» یعنی تلاش برای زدودن واژههایی که عمدتاً از عربی وارد زبان فارسی شدهاند و اینک جزو گنجینه زبان فارسی به شمار میآیند، متأسّفانه سیاست اعلامشده و نشده دستاندرکاران فرهنگی در قرن اخیر ، قبل و بعد از انقلاب، بوده است. این سیاست که تلاشی بیهوده و شکستخورده و غیرعلمی به شمار میآید، مخصوصاً وقتی جامه افراط پوشیده زیانبار هم بوده و فقط به تعصّبات زبانی و قومی و تضعیف وحدت ملّی، منجر شده است. طبعاً اصرار بر این سیاست شکستخورده و غیرعلمی در قالب عربیستیزی به نفع زبان فارسی نیست.
8. بهره بردن از واژههایی که پیش از این به ضرورت و به صورت طبیعی از زبانهای دیگر، اعمّ از عربی و ترکی و سنسکریت و انگلیسی و فرانسوی و روسی و...وارد زبان فارسی شده و اهل زبان آنها را پذیرفتهاند، هیچ اشکالی ندارد. این قبیل واژهها که «کلمات دخیل» نامیده میشوند، در همه زبانهای زنده جهان وجود دارند و بر غنای زبان میافزایند. بنابراین هیچ صاحبنظر آگاهی این قبیل واژگان را بیگانه و وجود آنها را زیانبار تلقّی نمیکند. بسیاری از کلمات عربی و انگلیسی موجود در زبان فارسی از همین قبیلاند.حذف این کلمات نه شدنی است و نه مطلوب!
ادامه در بخش بعد...#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
نتیجه: قیاس عربی و انگلیسی با یکدیگر و هر دو را به یک اندازه بیگانه شمردن و با یک چوب راندن خطاست. ورود اصطلاحات عربی، برخلاف انگلیسی، در شرایط فعلی در حدّی نیست که به زبان فارسی لطمه بزند. سرهگرایی و عربیستیزی یک سیاست شکستخورده است. همه کلمات و اصطلاحاتی که پیش از این از زبانهای مختلف وارد زبان فارسی شده و اهل زبان آنها را پذیرفتهاند، اعمّ از عربی و ترکی و انگلیسی و آلمانی و روسیتبار و...بخشی از زبان فارسی هستند. سخن تنها بر سر انبوه اصطلاحات و کلمات جدید غربی، و نه اصطلاحات پذیرفتهشده و جاافتاده، است. اگر این کلمات، بهویژه اصطلاحات انگلیسی به صورت انبوه و غیرمدیریّتشده وارد زبان بشوند، به شدّت میتوانند به زبان و فرهنگ آسیب برسانند و هویّت ایرانی را در درازمدّت در معرض مخاطره قرار بدهند.
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
ترجمه سرودهای از نزاز قبّانی (با کمی تلخیص)
تصمیم
به تو دل بستم و تصمیمم را گرفتم
از که باید عذر بخواهم؟!
هیچ سلطهای در عشق
بالاتر از سلطه من نیست
حرف، حرف من و انتخاب، انتخاب من است!
اینها احساسات مناند
پس لطفاً در امور دریا و دریانورد مداخله نکن!
از چه پروا کنم…از که؟!
چشمانت به تنهایی مایه حقّانیّت مناند…
اگر مرا وطنی باشد، چهرهات وطنم
و اگر خانهای، عشق تو خانه من است…
بی هیچ پیششرطی دوست دارمت
و در وجود تو زندگی و مرگم را نفس میکشم
من کاملاً آگاهانه مرتکب تو شدم
اگر تو ننگی باشی
خوشا چنین ننگی!
از چه پروا کنم…و از که ؟!
من آنم که روزگار بر طنین تارهایم به خواب رفته است
و کلیدهای شعر
پیش از شاعرانی چون بشّار بن بُرد و مهیار دیلمی
در دستان من قرار دارد
من شعر را به صورت نانی گرم
و بر و بار درختان درآوردم
و از آنگاه که در دریای زنان سفر در پیش گرفتم
دیگر خبری از من باز نیامد!…
چون طوفان بر تاریخ گذشتم
و با کلماتم هزار خلیفه را سرنگون ساختم
و هزار حصار را شکستم
عزیزکم!
کشتی ما راه سفر در پیش گرفته است
چونان کبوتری در کنارم بمان
دیگر گریه و اندوه سودی برایت ندارد
به تو دل بستم و تصمیمم را گرفتم!
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
ما را به منع عقل مترسان و می بیار
کآن شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
در مورد مفهوم بیت لسانالغیب شیرازی نکاتی هست که به پارهای از آنها اشاره میکنیم:
1. سخن حافظ یادآور این بیت جناب سعدی است که فرمود:
حدیث عقل در ایّام پادشاهی عشق
چنان شدهست که فرمان عامل معزول
2. تشبیه عقل به شحنه و محتسب قبل از حافظ در سخن مولوی هم آمده است:
عقل چون شحنهست، چون سلطان رسید
شحنه بیچاره در کنجی خزید
شحنه عقل اگر مالش دزدان ندهد
شحنه را هم بکشانید و به سلطان آرید
3. حافظ معتقد است که”حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است”. عشق پادشاهی بزرگ و محتشم است و عقل شحنهای فرودست؛ آن هم شحنه ای معزول!
4. تشبیه عقل به شحنه در شعر حافظ نشان میدهد وی دل خوشی از عقل ندارد؛ چرا که شحنه و محتسب از شخصیّتهای خواستنی و خوشنام شعر حافظ به شمار نمیآیند؛ امّا باید دید مقصود وی از عقل چیست؟
5. تشبیه عقل به شحنه هیچکاره حاوی نکتهای معرفتشناسانه نیز هست که به آن توجّه نشده است. توضیح اینکه عقل دارای حیثیّات و مراتبی است از قبیل عقل نظری و عملی و عقل معاش و معاد و عقل ظاهری و باطنی و عقل هیولانی و عقل جزئی و عقل کلّی و عقل حسابگر عدداندیش و عقل رحمانی و ایمانی و ..به نظر میرسد که خواجه با تشبیه عقل به شحنه با ظرافت تمام به مرتبهای از مراتب عقل، یعنی عقل مصلحتاندیش و جزئینگر و شحنهوش، اشاره دارد؛ یعنی آن مرتبهای از عقل که همچون محتسب و شحنه به “امر و نهی” و “بکن و نکن” مشغول است و از سر ظاهربینی و مصلحتاندیشی شوریدگیهای عاشقانه را برنمیتابد؛ یعنی بخشی از عقل عملی و نه مطلق عقل که شامل عقل نظری نیز می شود!
6. هیچکاره دانستن شحنه عقل نیز به بیاعتباری احکام، یعنی امر و نهیهای مصلحتاندیشانه و جزئینگرانه او اشاره دارد؛ نه به بیاعتباری احکام عقلی به معنی عام. اساساً ضدّ عقل بودن عارفان، به معنی مخالفت با خرد نظری، از مشهورات زمانه ماست و عارفان واقعی، نه عوام متصوّفه، خود انسانهایی خردورز بودهاند.
به استناد این بیت حافظ و ابیاتی که از سعدی و مولوی آوردیم نمیتوان مُهر خردستیزی بر پیشانی این بزرگان و عرفان و تصوّف زد و تلاش شگفت عارفان را در عرصه خردورزی که از آثار آنان هویداست، نادیده گرفت و به دلیل تاکید آنان بر عشق در کنار عقل آنان را ضدّ عقل پنداشت.
اگر بنا باشد هر کس را که برای عشق در کنار عقل ارج و اعتباری قائل است عقلستیز بپنداریم باید همه فیلسوفان عالم را خردستیز به شمار آوریم، چرا که اساساً واژه فلسفه از “فیلاسوفیا” گرفته شده است که به معنی “دوستدار حقیقت” و “محبّالحکمه” است، و هر که خود را فیلسوف و دوستدار حکمت و حقیقت مینامد، به ناچار بر اصل “دوست داشتن ” و عشق در کنار خرد و حقیقت اقرار آورده است.
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
از ابیات بسیار بحثانگیز حافظ است که تعداد قابل توجّهی از بزرگان و صاحبنظران بر آن حاشیههای مفید نوشتهاند و کوشیدهاند راز و رمز آن را بگشایند و البتّه چه بسا با مباحث خود بر پیچیدگی آن افزودهاند. ما در اینجا فارغ از بحثهای پیچیده و بعضاً عجیب و غریبی که پیرامون این بیت صورت گرفته، سعی میکنیم مفهوم این بیت پرماجرا را ، در حدّ توان، به سادگی توضیح دهیم:
در نگاه اوّل، کلمات”ماجرا” که نوعی گفتگوی انتقادی میان اهل خانقاه بوده و «خرقه» و سوختن آن و نیز واژه “شکرانه” که گاه به معنی نذر و نثار چیزی برای برآمدن حاجتی بوده فضایی خانقاهی به بیت بخشیده است.
“کم کن” یعنی بس کن. “مردم چشم” مردمک چشم است که ضمناً صنعت تشخیص را در بیت ایجاد کرده است. “را” در بیت برای اضافه است و “مرا مردم چشم” یعنی مردمک چشم من؛ درست مثل “به لب رسید مرا جان و برنیامد کام” که به معنی جانِ من به لبم رسید…است.
“خرقه از سربه درآوردن” را فراوان توضیح دادهاند. میدانیم که خرقه جامهای بوده جلوبسته که آن را از سر بیرون میآوردند.
خرقه جامهای بوده است معمولاً کبود و در اینجا “خرقه چشم” اشارهای است به سیاهی مردمک چشم. اینکه چشم خرقه کبود خود را درآورده باشد به معنی زدوده شدن سیاهی چشم و سپید شدن آن است. می دانیم که سپید شدن چشم کنایه مشهوری است که شدت انتظار را می رساند:
در انتظار تو چشم عوام گشته سپید
وز افتراق تو روی خواص گشته سیاه(انوری)
و نیز با مبالغه بیشتر نابینایی را:
چشم یعقوب همین بر رهت ای یوسف نیست
چشمها کرده چنین شوق تو بسیار سفید(سلیم تهرانی)
طبعاً بیرون آوردن و سوختن خرقه چشم یعنی یکسره سپید شدن چشم از شدت شوق و انتظار.
“بسوخت” متعلق است به خرقه که اشاره دارد به “خرقه سوختن” که در دیوان شاعران عارف پیش از حافظ، امثال سنائی و عطّار و مولوی و سعدی و آثاری مثل شرح شطحیات و…هم سابقه دارد.
خرقه در نظر متصوّفه دارای قداست بوده و نشان تصوّف به شمار میآمده، طبعاً دریدن و سوزاندن آن جز در شوریدگی و جز در حالت بیرون شدن صوفی از تعیّنات ظاهری معنی نداشته است؛ چنان که سعدی گوید:
گه آسوده در گوشهای خرقه دوز
گه آشفته در مجلسی خرقهسوز
اما “بسوخت” را از باب ایهام و استخدام میتوان به “چشم” نیز متعلّق دانست. میدانیم که “سوختن چشم” نیز به معنی کوری و از کف دادن قوه بینایی بوده است. خواجه خود سروده است:
....بسوخت دیده ز حیرت که این چه بُلعجبی ست
طبعاً معنی اخیر به عنوان یک معنی فرعی مفهوم سوختن خرقه چشم، یعنی سفید شدن چشم از شدّت شوق و انتظار را تقویت میکند.
بعد از این مقدمات و توضیح دادن اجزای بیت، معنی آن، کمابیش و به اختصار، از این قرار است:
خواجه به محبوب خویش که مشرب صوفیانه داشته می گوید:
ماجرا و ستیزه و قهر را کنار بگذار و بازگرد که دیده من از شدّت شوریدگی و اشتیاق دیدار تو سفید شده و من به نذر و شکرانه دیدار تو عزیزترین چیز خود را که چشم و بینایی است نثار کرده و از شدّت گریستن بیناییام را از دست دادهام.
این معنی بیشباهت نیست به این بیت حزین لاهیجی و نوعی سنّت ادبی را در این حال و هوا نشان میدهد:
برخاست از میان تو و من حجاب تن
این خرقه را به نذر حضور تو سوختیم
نتیجه اینکه ظاهراً این بیت آنقدرها هم که فضلا شلوغش کردهاند دشوار نیست!
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
این نیز بگذرد!
ضربالمثلی است بسیار مشهور در زبانهای مختلف. در زبان فارسی شاعران متعددی مضمون آن را در سخن آورده و برخی آن را در ردیف شعر خود به کار بردهاند. از جمله سنایی در غزلی دلکش سروده است:
ای کمشده وفای تو، این نیز بگذرد
و افزون شده جفای تو این نیز بگذرد...
ابن یمین در فضایی اخلاقی به کمک همین مثل ما را به ناخوردن غم روزگار پند داده است:
ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد
دنیا چو هست بر گذر این نیز بگذرد...
از شاعران نزدیک به روزگار ما محمدتقی بهار خود را در هنگام گرفتاری در حبس به کمک همین عبارت آسودگی خاطر بخشیده و در بیتی سروده است:
ای دل به صبر کوش که هر چیز بگذرد
زین حبس هم مرنج که این نیز بگذرد...
امّا پر شورترین سروده، از این دست، بیشک از فخرالدّین عراقی است که حیف است آن را نخوانیم:
تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد
بسیار شد بلای تو، این نیز بگذرد
عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند
خوش باش کز جفای تو، این نیز بگذرد
آیی و بگذری به من و باز ننگری
ای جان من فدای تو، این نیز بگذرد
هر کس رسید از تو به مقصود و این گدا
محروم از عطای تو، این نیز بگذرد
ای دوست، تو مرا همه دشنام میدهی
من میکنم دعای تو، این نیز بگذرد
آیم به درگهت، نگذاری که بگذرم
پیرامن سرای تو، این نیز بگذرد
آمد دلم به کوی تو، نومید بازگشت
نشنید مرحبای تو، این نیز بگذرد
بگذشت آنکه دوست همی داشتی مرا
دیگر شده است رای تو، این نیز بگذرد
تا کی کشد عراقی مسکین جفای تو؟
بگذشت چون جفای تو، این نیز بگذرد
اصل این مثل ظاهراً برگرفته از حکایتی است که راغب اصفهانی (قرن پنجم) در کتاب اخلاقی الذّریعه الی مکارم الشّریعه آورده است. خوب است ترجمه این حکایت را به نثر ابن ظافر (قرن هشتم) بخوانیم که متن کتاب راغب را در اثر ارجمندش با نام کنوزالودیعه من رموز الذّریعه به فارسی ترجمه کرده است:
«از حِکَم سابقان و اخبار سالفان بازمانده که پادشاهی بود کامکار، و از ارکان دولت و اعیان مملکت و وزرا التماس نمود که به جهت او لطیفهای اختراع کنند که زمان اجتماع غم و اندوه چون در آن نظر کند فرحان گردد و گاه استیلای فرح و بَطَر چون پیش دیده اعتبار آورد مغموم و مهموم شود. ایشان بعد از تأمّل و تدبّر انگشترییی ساختند و بر نگین آن نوشتند که «الا انّ ذلک لایدوم» و بعد از آن هرگاه اندوهگن گشتی چون آن نقش را برخواندی اندوه زوال یافتی و چون فرح مستولی شدی و آن را در نظر آوردی، فرح زایل گشتی؛ والله أعلمُ بالصّواب.»
از حکایت راغب اصفهانی دانسته میشود که این عبارت از دیرباز به عنوان سجع مهر بر انگشتری حکّ میشده است.
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
رودکی و قصّه توزیع
ارقام صلههایی که در گذشتههای دور نصیب شاعران میشده در بسیاری مواقع افسانهای و بسیار کلان بوده است. بزرگی میزان این صلات جایگاه هنر شعر را در جوامع گذشته نشان میدهد. رودکی از شاعرانی است که به فراوانی از بخشش ممدوحانش یعنی امیران سامانی بهرهمند بوده است. مبلغ این صلهها در آن روزگار آنقدر زیاد به نظر میرسیده که خود او در “قصیده پیری” و در سالیان کهنسالی به حسرت از آن “حال خوب” یاد کند:
بداد میرخراسانش چل هزار درم
وزو فزونی یکپنج میرماکان بود
ز اولیاش پراکنده نیز هشتهزار
به من رسید بدان وقت، حال خوب آن بود
با یک حساب سرانگشتی مجموعه دریافتی رودکی از امیزخراسان و ماکان کاکی، از سرداران آن دوران، و اولیای امیرسامانی دست کم پنجاه و سه هزار سکه نقره بوده است. این رقم برای رودکی و شاعران روزگار او رقم رشکانگیزی بوده است؛ آنقدر رشکانگیز که حتّی حسرت شاعران قرنها بعد را نیز برانگیزد. ازرقی هروی، شاعری که یک قرن بعد میزیسته از این ماجرا با عنوان “قصه توزیع” یاد کرده است:
حدیث میرخراسان و قصّه توزیع
بگفت رودکی از روی فخر در اشعار
و عنصری شاعر بزرگ قرن پنجم که بهرهمندیهایش از صلات محمود غزنوی خود تا قرنها به افسانه مبدل شده بود نیز از آن ماجرا یاد کرده است. پیداست که این رقم هم در دوران طلایی سلطان غزنوی و آنهمه بخششها و دست و دل بازیهای او از غنایم هند باز هم رقم کلانی شمرده میشده است. عنصری می گوید:
چهل هزار درم رودکی ز مهتر خویش
بیافتهست به توزیع زین در و آن در
نظامي عروضي نیز در قرن ششم از اين بخشش و بهرهمندي ياد كرده و دليل آن را زودشعري و بديههگويي رودكي دانسته است: «آن اقبال که رودکی در آلسامان دید به بدیهه گفتن و زودشعری، کس ندیدهاست.»
“توزیع” در اصل به معنی بخشش یا گونهای بخشش است که شخص بخشنده مال یا قسمتی از مال را به اطرافیانش- از اعیان و اشراف و …- حواله و واگذار میکرده تا آنان مبلغ مورد نظر را به طور پراکنده به شخص بپردازند. منظور رودکی از عبارت ” ز اولیاش نیز پراکنده…” همین است.
چنین به نظر میرسد که رغبت شاعران به مال توزیع در آغاز زیاد بوده، تا آنجا که منوچهری، از شاعران بزرگ قرن پنجم، از ممدوح خویش طلب مال توزیع کرده است:
من از تو همی مال توزیع خواهم
بدین خاصگانت یگان و دوگانی
امّا در قرون بعد از اشتیاق شاعران به صله توزیعی کاسته میشود. علت این امر میتواند بدقولی اطرافیان پادشاه باشد که حواله ها را نقد نمیکرده و شاعر بیچاره را سرمیدواندهاند و این خود نشانهای است که خبر از بیقدر شدن هنر شعر در دورههای بعد میدهد. انوری ملاطفت ممدوح را بر مال توزیع رجحان داده و خود را بینیاز از زر توزیع دانسته است:
عاطفتهای خاص تو داده ست
صد رهم بینیازی از توزیع
در روزگاران بعد شاعرانی که از آزادگی بیشتری برخوردار بودند اين شيوه را دور از شأن خود و مایه ننگ و توهین ميشمردهاند. ابن يمين از این گروه است که سروده است:
تا مرا هست آگهی از همّت عالیّ شاه
از زر توزیع اگر گنجیست ننگ آید مرا
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
چرا سایپا نام خودرو جدیدش را «چغازنبیل» نمیگذارد؟!
از چند سال قبل که قانون منع کاربرد نامهای بیگانه تصویب شد، برخی از بوتیکها و آرایشگاهها و...برای اینکه این قانون را دور بزنند، به شگردهای عوامانهای متوسّل میشوند؛ مثلا در فرهنگهای لغت و اعلام جغرافیایی نامهای عجیب و غریبی را پیدا میکنند که تصادفاً به برندها و نشانهای مشهور بیگانه شباهت داشته باشد.
یکی از استادان محترم خاطرات بامزهای در این زمینه نقل میکرد. او میگفت: وقتی به یکی از همین افراد که نام «گلدستون» را که یک برند شناختهشده فرنگی است پیشنهاد کرده بود گفتیم این نام خارجی است، با لحن خیلی حق به جانبی گفت: ابدا! این نام از کلمه «گلدسته» مشتق شده که هم فارسی است و هم چون به گلدسته مسجد اشاره دارد کاملا اسلامی است!
شخص دیگری هم که نام فرنگی و شناختهشده «آیسپک» را برای مغازهاش پیشنهاد کرده بود مدّعی بود که «آیس» یعنی مأیوس و «پک» هم به معنی قورباغه است! وقتی به او گفتیم حاضر است نام «قورباغه مأیوس» را در میان دو هلال در جلو نام مغازهاش بنویسد، قبول کرد و تا سالها روی تابلوش در کنار آیسپک نوشته بود: (قورباغه مأیوس)!
متأسفانه اخیرا کار به جایی رسیده که یک شرکت معظّم خودروسازی که مدّعی ساخت خودرو ایرانی و ملّی است و باید در صفّ اوّل حمایت از زبان فارسی و فرهنگ ایرانی باشد، برای نامگذاری خودرو تازهتولیدش به همین شگردعوامانه متوسّل شده و مدّعی است که کوییک نام یک تپّه باستانی است و خندهدارتر اینکه برخی از مدّعیان سینهچاک حمایت از زبان فارسی و فرهنگ ایرانی هم در فضای مجازی از این توجیه سست و عجیب و عوامانه حمایت میکنند!
یکی از دوستان میگفت: اگر سایپا در نامگذاری خودرو «کوییک» که قطعاً یک نام فرنگی است، قصد استفاده از نام تپّههای باستانی را دارد چرا نام خودرو تازهتولیدش را «چغازنبیل» نگذاشته است؟!
واقعاً هم از شوخی گذشته اگر به راستی این شرکت محترم خودروسازی قصد خدمت به تاریخ و فرهنگ و معرفی تپههای باستانی ایران را دارد، چرا از این همه نام زیبای اصیل و شناخته شده، مثل «مارلیک» و «سیَلک» و...استفاده نمیکند؟!
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
دور زدن قانون در نامگذاری «کوییک»
اخیراً شرکت سایپا با سلام و صلوات از خودرویی به نام «کوییک» رونمایی کرده است. نام این خودرو به وضوح انگلیسی و همان کلمه « Quick» به معنای سریع، چابک و تند است.
اگر سایپا میخواست کلمه ای فارسی را به همین معنی برای این خودرو برگزیند، دستش باز بود و نامهای زیبایی در این زمینه در گنجینه زبان ملّی وجود داشت، امّا ظاهراً همان احساس حقارت در برابر زبان و فرهنگ غالب باعث شده که، برخلاف نصّ قانون این نام بیگانه را برای یک محصول ایرانی انتخاب کند.
جالب اینجاست که این شرکت خودروسازی، بعد از اعتراض بهحقّ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به توجیهات عجیبی روی آورده است؛ از این قبیل که «کوییک» نام یک تپه یا چند روستا در اقصی نقاط ایران است و شیرینتر اینکه خود را به دلیل توجّه به این نام شایسته تحسین هم دانسته است!
تردیدی نباید کرد که بعد از اعلام نظر رسمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در باره هویّت بیگانه این نام، این توجیه از جانب سایپا نوعی کلاه شرعی برای دور زدن و ریشخند قانون است. به نظر میرسد مراجع قانونی باید جلو اینگونه تجاوزها را به حریم فرهنگ و زبان ملّی بگیرند. اگر «کوییک» نام یک محصول کممصرف یا تخصّصی بود، میشد با توجیهاتی از این دست آن را پذیرفت، امّا وقتی بناست این نام، به عنوان یک نشان رایج و عمومی، سالها در خیابانهای سراسر کشور عرض اندام کند، قطعاً نامی ملّی و قانونی و پذیرفته نمیتواند باشد.
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh