eitaa logo
فصل فاصله
322 دنبال‌کننده
401 عکس
51 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
تو که دیروزها را در هجوم اشک سرکردی چه فرقی می‌کند این روزها هم فصلی از دلتنگیت باشد تو فردا را از این سرسبزتر خواهی کشید، امّا اگر امّید اگر باران مداد رنگیت باشد! @faslefaaseleh
عاشقی و نیک‌نامی سعدیا دور نیک‌نامی رفت نوبت عاشقی ست یک چندی دریافت رایجی که از این بیت سعدی وجود دارد این است که دوره دوره و وقت وقت عاشقی است و دیگر باید دل به عشق سپرد و مهرورزی کرد و…بر اساس این دریافت فیلم و داستان هم ساخته و نوشته شده است! باید توجه داشت که “عاشقی” در متون همیشه به معنی دل سپردن و عاشقی کردن و در برابر “فارغی” نیست. در موارد فراوانی عاشقی در برابر اصطلاحاتی چون “مستوری” و “صلاح” و “زهد” و “عافیت” و “نیک‌نامی” آمده است. در این موارد عاشقی معنایی فراتر از آنچه گذشت دارد و به معنی رندی و قلندری است. سعدی در این ابیات نیز قلندرانه عاشقی را در برابر نیک‌نامی آورده و به تعارض و ناسازگاری این دو تصریح کرده است: چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن عاشقی و نیک‌نامی سعدیا سنگ و سبوست دگر به خُفیه نمی‌بایدم شراب و سماع که نیک‌نامی در دین عاشقان ننگ است عافیت می‌بایدت چشم از نکورویان بدوز عشق می‌ورزی بساط نیک‌نامی درنورد خانه عشق در خرابات است نیک‌نامی در او چه کار کند بنابر این بر اساس این شواهد و شواهد بسیار دیگر، مقصود سعدی در بیت مورد بحث عاشقی در برابر نیک‌نامی و صلاح و زهد است نه عاشقی به معنی دل دادن و مهرورزی کردن. او به وضوح می گوید: دوره زهد و تقوای ظاهری سپری شده و باید دل به رندی و قلندری سپرد و در اندیشه نیک‌نامی و صلاح و تقوای ظاهری نبود. همان‌گونه که ملاحظه می فرمایید این مفهوم با تلقّی رایج از بیت سعدی فاصله دارد. @faslefaaseleh
یک استکان داغ چای مجازی نوشید و زد به کوچه‌های مجازی آلوده بود باز شهر و هوایش مانند عشق در فضای مجازی شد با شتاب بازعازم جایی‌ اما کجا؟ به ناکجای مجازی بلعید تند چند قرص مسکّن امّا چه سود از دوای مجازی سیمای شهر یک عبارت مغلوط... پر از «من» و «تو» و «شما»ی مجازی این‌جا کسی به نام دوست ندارد هرچند هست آشنای مجازی او یک پرنده بود و عاشق پرواز معتاد شد به یک هوای مجازی... @faslefaaseleh
عاشقان از همه لطیف‌ترند شاعران بی‌گمان ظریف‌ترند زور بی‌خود مزن که بی‌زوران از قوی‌پنجگان حریف‌ترند گول باد ِ بُروت را نخوری قلدران در جهان ضعیف‌ترند مدّعی‌های خوبی و پاکی غالباً از همه کثیف‌ترند هست تکلیف دیگران روشن دزدها هر کجا شریف‌ترند وای بر مردمان شهری که روسپی‌هایشان عفیف‌ترند! @faslefaaseleh
در باره شیوه نگارش کلمه جلاله «الله» بدعت ناخوشایندی که، مخصوصا در سال‌های اخیر، رواج بیش‌تری یافته، نگارش کلمه جلاله «الله» به صورت «ا...»است. بسیاری از باب احترام به این نام مقدس و برای اینکه کسی بدون وضو به آن دست نزند یا در دست و پا نیفتد، در سال‌های اخیر به جای این نام زیبا و مقدس یک الف می‌نویسند و سه نقطه یا صفر در کنار آن قرار می‌دهند. جالب این‌جاست که برخی مقدس‌مآب‌ها حتی هنگام نوشتن این نام در جاهای دور از دسترس، مثل دیوارنویسی‌ در مکان‌های مرتفع هم کلمه الله را به همین صورت ناخوشایند می‌نویسند. از این‌ها باید پرسید مردم چگونه ممکن است بدون وضو نام الله را روی یک تابلو یا بیلبورد یا روی یک دیوار مثلا 20 متری لمس کنند تا مشکل شرعی برایشان پیش بیاید؟! گاهی این شیوه نگارش لفظ جلاله حالت خنده‌داری هم ایجاد می‌کند؛ مثلا در جایی نوشته بودند: « یوم ا...۲۲ »بهمن مبارک باد» که می‌توانست خوانده شود: یوم دویست و بیست هزار و یک بهمن مبارک باد! واقعیت این است که این رسم‌الخط هیچ ترجیح و توجیه شرعی و دینی و منطقی و عقلی و رسم‌الخطی ندارد. بر اساس موازین دینی هر علامت و نشانه‌ای که مفهوم الله را برساند؛ چه خود کلمه «الله» و چه یک الف و سه نقطه یا سه صفر و چه کلمه الله که با الفبای زبان‌های دیگر نوشته شده باشد و چه علایم گرافیکی که یادآور نام مقدس خداوند باشد، مثل آرم الله در پرچم جمهوری اسلامی ایران و ...همگی به احتیاط واجب مثل کلمه جلاله الله دارای قداست هستند و هیچ‌یک از این کلمات و اشکال و صور را نباید بدون وضو لمس کرد یا مورد کم‌ترین بی‌احترامی قرار داد. بر این اساس از لحاظ شرعی تفاوت زیادی میان «الله» و «ا...» وجود ندارد و نوشتن لفظ جلاله به صورت یک الف با سه نقطه هیچ مشکلی را حل نمی‌کند؛ البته نوشتن الله به صورت بی‌پشتوانه «ا...»این بدی را دارد که مطابق با رسم‌الخط و الفبای فارسی و عربی نیست و از این جهت یک خطای مسلّم است. اشکال دیگر این نگارش این است که چشم‌نوازی و زیبایی کلمه جلاله «الله» را ندارد و از لحاظ خوشنویسی و ارزش‌های هنری تجلی‌گاه این زیباترین نام آفرینش نیست و از این لحاظ، اگر اشکال نداشته باشد، دست کم این است که اوج بی‌ذوقی است! @faslefaaseleh
تو زیباترین اتّفاق جهانی مُحال است از چشم‌هایم بیفتی! @faslefaaseleh
صلیب و سده جشن سده از آیین‌های کهن و زیبای ایرانی است. در دیوان شاعران فراوانی به جشن سده اشاره شده است. نکته قابل تأملی که در شعر خاقانی شاهد آن هستیم، تلازم سده با صلیب (چلیپا) و نمادهای مسیحی مثل زنّار است: چون دیدمش که عید سده داشت چون مغان آتش ز لاله برگ و چلیپا ز عنبرش … گیرم که آتش سده در جان ما زدی زان مشک‌ریز شاخ چلیپا چه خواستی؟! … زنّارخطی عید مسیحا رویت من کشتۀ آن صلیب عنبر بویت آن شب که شب سده بوَد در کویت آتش دل من باد و چلیپا مویت … شبهای سده زلف مغان‌فش داری در جام طرب بادۀ دلکش داری تو خود همه ساله سده‌ای خوش داری تا زلف چلیپا و رخ آتش داری این نکته را نباید از نظر دور داشت که ذکر کلماتی مثل مغ و مغان به فضای مسیحی این ابیات خللی وارد نمی‌کند، زیرا پیشینیان در مواردی بسیار زیادی واژگانی مثل مغ و گبر را در معنی مطلق غیرمسلمان به کار می‌برده‌اند. برمی‌گردیم به موضوع اصلی بحث، یعنی چرایی مطرح شدن نمادهای مسیحی در کنار آیین سده. به راستی چرا خاقانی در کنار آیین سده به نمادهای مسیحی اشاره کرده است؟ در میان شارحان خاقانی، تاجایی که دیده‌ام، تنها دکتر کزازی اجمالا متوجّه رابطۀ سده و چلیا در شعر خاقانی شده و در شرح بیتی از یک ترکیب بند او نوشته است:”در میان چلیپا و سده پیوندی هست” و سپس خواننده را به نکته ای که در شرح بیتی دیگر از قصاید خاقانی نوشته اند، ارجاع داده اند، ایشان در ذیل بیت مزبور از باب احتمال تنها فرموده‌اند: “چنان می‌نماید که در آیین‌های جشن سده، گذشته از آتش که آن را پرشرار و کوه‌وار می‌افروخته‌اند، چلیپا نیز کاربرد داشته است” اما در این مورد که کاربرد صلیب در جشن سده چه می توانسته باشد و چه ربطی میان این دو وجود دارد سکوت کرده اند. برای روشن شدن موضوع باید عرض کنیم، برخلاف تصور رایج جشن سده که یکی از آیین‌های کهن ایرانی است، یک آیین زرتشتی نیست و سابقۀ آن همچون بسیاری آیین‌های کهن ایرانی دیگر، مثل نوروز و مهرگان و …به قرن‌ها پیش از زرتشت برمی‌گردد. این آیین بعد از اسلام هم قرن‌ها در میان ایرانیان مسلمان با شکوه فراوان برگزار می‌شده و همچون نوروز حتی در دربارها از اعتبار ویژه‌ای برخوردار بوده است. امّا جالب توجّه است که بدانید این آیین- مثل بسیاری آیین‌های دیگر ایران کهن- تنها منحصر به ایرانیان پیش از زردشت و یا ایرانیان مسلمان نبوده و در نزد ارمنی‌ها نیز رواج داشته است. یادآوری می‌کنیم که اشتراکات فرهنگی زیادی میان ایرانیان و ارامنه وجود دارد. بسیاری از آیین‌ها و اسطوره‌های ایرانی و ارمنی یکی هستند و یا شباهت بسیاری دارند که خبر از ریشه‌های واحد فرهنگی می‌دهد. با این مقدّمه گره ابیات خاقانی و رابطۀ سده و چلیپا و نمادهای مسیحی نیز به خوبی آشکار می‌شود. خاقانی به جشن سده‌ای که ارمنی‌ها برگزار می کرده‌‌اند اشاره دارد. طبیعی است که او در سرزمینی مثل شروان که مردمانی با ادیان و عقاید متفاوت در جوار آن می‌زیسته‌اند با مسیحیانی مرتبط بوده که همچون مغان- ایرانیان کهن- این آیین را برگزار می‌کرده‌اند و حتما در ضمن برپایی پرشکوه این مراسم در میان ارامنه، دلبرانی ترسا نیز بوده‌اند که با زیبایی خاص ّخود و زلف چلیپاگون و چهرۀ آتشگونشان شرر در دل شاعر شروان می زده‌اند و به رسم ترسایی با چلیپایی در گردن و زنّاری در میان در این جشن شرکت می کرده اند! آیین سده هنوز در ارمنستان رواج دارد. ارامنه امروزه هم سده را با نام “درندز”(آتش افروزی) در سیزدهم فوریه مطابق با بیست و چهارم بهمن برگزار می‌کنند. @faslefaaseleh
منطق‌الطّیر خاقانی و منطق‌الطّیر سلیمانی! زد نفس سربه‌مهر صبح ملمّع‌نقاب خیمه روحانیان کرد معنبرطناب... قصیده ای که مطلعش را آوردیم، از زیباترین و مشهورترین قصاید خاقانی و چکامه‌های زبان فارسی است. این قصیده همواره مورد توجّه شاعران و سخنوران زبان فارسی بوده است. با این‌همه بسیاری این بیت مشهور مولوی را طعن و تعریضی در حقّ خاقانی شمرده‌اند؛ آن‌جا که فرموده است: منطق‌الطّیران خاقانی صداست منطق‌الطّیر سلیمانی کجاست به نظر این صاحب‌نظران از نظر مولوی قصیده خاقانی صدا و طنین پوچ و بیهوده‌ای بیش نیست! آنچه این برداشت را با تردید مواجه می‌کند توجه و ارادت خاصّ جلال‌الدین مولوی به خاقانی است؛ به گونه‌ای که در مورد تاثیرپذیری‌های مولوی از خاقانی یک تحقیق مبسوط می‌توان نوشت. البته کارهایی در این زمینه انجام شده است که کاملاً وافی به مقصود نیست و حقّ مطلب را ادا نکرده است. علی دشتی سال‌ها پیش با نشان دادن شماری از این تاثیرپذیری‌ها نوشته بود: «بسا تعبیراتی در خاقانی هست که نظایر آن در دیوان شمس به کثرت دیده می‌شود...این تعبیرات در زبان مولانا به قدری فراوان آمده است که از خواندن آن‌ها شخص خیال می‌کند دیوان خاقانی [در متن کتاب به اشتباه دیوان شمس آمده] را در برابر دارد.» با وجود دامنه گسترده این تاثیرپذیری‌ها ، که اوج ارادت مولوی به شعر خاقانی را می‌رساند، خیلی بعید می‌نماید که مولوی به طعن و تعریض در باب یکی از زیباترین سروده‌های خاقانی سخن گفته باشد. بدیهی است که مولوی در مقایسه با منطق‌الطّیر آسمانی سلیمان منطق‌الطّیر خاقانی را صدا شمرده است؛ نه به صورت مطلق. در قیاس با منطق الطّیر سلیمانی همه سخنان دیگران، از جمله همه مثنوی و دیوان شمس مولوی هم صدایی بیش نیست! با کمی دقّت می‌توانیم متوجّه بشویم که از لحاظ بلاغی نوعی حذف در بیت مولوی وجود دارد و شاعر قسمتی از عبارت را از فرط وضوح نیاورده است. در اصل سخن مولوی چیزی شبیه به این بوده است: منطق‌الطّیران خاقانی [با همه زیبایی و شکوه بی‌نظیر آن در قیاس با منطق‌الطّیر سلیمانی] صداست... بدین‌ترتیب نه تنها بیت مولوی طعن و تعریضی به سروده خاقانی ندارد که به واسطه عبارت نانوشته آن و قابل مقایسه دانستن سخن خاقانی با منطق‌الطّیر سلیمان بزرگترین ستایش در حقّ آن نیز هست. @faslefaaseleh
هر چیز بود - غیر خودت - جا نهاده‌ای خود را کنار برکۀ شب وانهاده‌ای با چشم‌های بسته در این جنگل سیاه بیهوده پا به گشت و تماشا نهاده‌ای زخمیّ و بی‌پناه، تو روحی تکیده را در تنگنای حادثه تنها نهاده‌ای بیگانه‌ای تو با خود و هر سو که می‌روی گویی به مرز غربت خود پا نهاده‌ای خرمهره‌ای به دست تو دادند و کف زدند تو ابلهانه پا به سن این‌جا نهاده‌ای این افتخار نیست که قلبی سیاه را در من‌یزید وهم به سودا نهاده‌ای دنیا کلاه بر سرت آیا نهاده است یا تو کلاه بر سر دنیا نهاده‌ای؟! بازی تمام شد، تو به پایان رسیده‌ای حالا قدم به مرز معمّا نهاده‌ای در پای صفحه‌ای که در آن حکم مرگ توست با دست‌های مرتعش امضا نهاده‌ای: انسان... غریب...گم‌شده... دل‌مرده...مضطرب بی‌خویش...بی‌پناه...به خودوانهاده‌ای... @faslefaaseleh
جدال با مدعی در معنی توانگری و درویشی! عده‌ای مدعی بر آن شده‌اند که فقیران بلای جان شده‌اند یکی از این گروه روشنفکر جای هرگونه فکر و معنی بکر، گفت: "مشکل همین فقیران‌اند معضل اصلی مدیران‌اند اگر این قشر سرشکسته نبود دولت این‌گونه دست‌بسته نبود چند دولت ره حیا گیرد شب یارانه‌ها عزا گیرد تا کی از مالیات بازاری شود این قشر چاق و پرواری سطح فرهنگشان فرومایه عده‌ای کارمند دون‌پایه نه سواد درست و درمانی جاهلان‌اند و چاله‌میدانی فحش‌ها می‌دهند بی‌پروا از پدرکشتگی به امریکا اکثریت اگرچه این‌هایند عده‌ای لات بی‌سر و پایند رأیشان در ترازوی سنجش کم‌تر از رأی ماست در ارزش نه خبردار از مدرنیته عقلشان فارغ است از این حیطه تا به کی یاوری کند دولت هی گداپروری کند دولت مردمی کاین‌چنین شلخته شوند به‌تر آن است زود اخته شوند! ژن ناقص نبودنش به‌تر! بی‌محابا زدودنش به‌تر! ما که قشر فهیم و والاییم با پرستیژتر از این‌هاییم!..." گفتمش بس کن این جفاکاری چند از این یاوه‌های تکراری؟! مردمان گر غنی و درویش‌اند ریزه‌خواران همت خویش‌اند جای آنکه طبیبشان باشی چند بر زخمشان نمک پاشی؟! @faslefaaseleh
آن دو بیت خاقانی آن دو بیت خاقانی می‌ارزد جمله دیوان سنائی و فخری‌نامه‌اش و او را، که از آن بوی فقر می‌آید! [مقالات شمس تبریزی] این سخن شمس تبریزی در باره خاقانی که محققان معاصر ما او را شاعری مداح و بی‌خبر، یا کم‌خبر، از عوالم عرفان معرفی کرده‌اند، در نظر ما سخنی جنجالی و باورناپذیر می‌نماید. چگونه عارف بزرگی مثل شمس تبریزی می‌تواند دو بیت خاقانی را از بزرگ‌ترین آثار منظوم عارفانه بزرگترین شاعر عارف زبان فارسی، پیش از جلال‌الدین مولوی، یعنی دیوان و فخری‌نامه یا حدیقه‌الحقیقه سنایی و حتی خود سنایی، با همه عظمتش برتر بداند؟! شگفت‌تر اینکه شمس از دو بیت خاقانی آن‌گونه استشمام بوی فقر و عرفان کرده که چنین سخنی گفته، اما محققان معاصر ما از ۱۷۰۰۰ بیت دیوان خاقانی بوی عرفان را درنیافته و با تردید بسیار، حداکثر او را صاحب نوعی عرفان مقلدانه دانسته‌اند! یا محققان عظیم‌الشان ما بیش‌تر از شمس تبریزی با مفاهیم عرفانی آشنایند، یا شمس شطح گفته است! واقعیت آن است که شمس کسی نیست که سخن بیهوده بگوید، اما برای تحلیل سخن او باید به نکات دقیقی در سیر تحول عرفان ایرانی توجه کرد، از جمله اینکه شمس خود وابسته به یکی از سلسله‌های عرفان قلندرانه آذربایجان است که خاقانی با همان سلسله مرتبط بوده است. درواقع سخن شمس نوعی داوری در باب عرفان خراسانی، به نمایندگی سنایی و عرفان قلندرانه آذربایجان، به نمایندگی خاقانی نیز هست. این سخن را تفصیلی است که این زمان بگذار تا وقت دگر... اما فارغ از آنچه گذشت این پرسش مطرح می‌شود که مراد شمس از "آن دو بیت خاقانی" کدام ابیات اوست؟ قدر مسلم این است که ابیات مورد نظر خاقانی آن‌قدر در محیط قونیه و شاگردان و مریدان مولوی شهرت داشته که شمس تبریز نیازی به ذکر آن‌ها نمی‌دیده و می‌دانسته که مخاطبان سخنش به عهد ذهنی مقصود او را درمی‌یابند. بنابراین "آن دو بیت" را می‌باید علی‌القاعده بتوان در آثار مولوی و شاگردان و مریدان او یافت، شهرت این ابیات اقتضا می‌کند که آن دو بیت در آثار این طایفه ذکر شده باشد. با تفحص در این آثار بنده به این دو بیت از خاقانی رسیده است که چنان‌که شمس گفته، از آن بوی عرفان و فقر به مشام می‌رسد. در رساله سپهسالار که در مناقب مولوی تالیف شده آمده است: خاقانی هم در این معنی حقایقی در دو بیت به غایت حسن می‌فرماید: خار پای من منم خود را ز خود فارغ کنم تا دوی یکسو شود هم من تو گردم هم تو من با تو ننشینم به کام خویشتن بی‌خویشتن تا مرا سودای تو خالی نگرداند ز من @faslefaaseleh
نگاهی تازه به تاریخ درگذشت خاقانی شروانی اغلب محققان معاصر سال ۵۹۵ق را سال درگذشت خاقانی می‌دانند. بدیع‌الزمان فروزان‌فر و شاگردانش بنا بر اصح اقوال همین سال را پذیرفته‌اند. محقق ترک، غفار کندلی هریسچی نیز بر اساس عبارت سنگ قبر خاقانی که در کتاب‌خانه علوم شوروی سابق وجود دارد، همین سال را با قاطعیت سال‌مرگ خاقانی دانسته است. ارباب تذکره البته دیدگا‌های متفاوتی را بین سال‌های ۵۲۹ تا همین سال ۵۹۵ ابراز کرده‌اند. استاد شفیعی کدکنی اخیرا و براساس یک جنگ خطی مورخ ۷۵۰ از کتاب‌خانه لالااسماعیل ترکیه به طور مسلم سال وفات خاقانی را اول شوال۵۹۱ق اعلام کردند که مورد پذیرش بسیاری قرار گرفت. سخن استاد شفیعی کدکنی محققانه‌ترین سخنی است که تا کنون در این مورد نوشته شده است. اما به نظر می‌رسد هیچ‌کدام از این تاریخ‌هایی که محققان معاصر نوشته‌اند، به استناد آنچه خواهد آمد دقیق و درست نیست. مستندات ما: پیش از این در اینجا از نسخه دونامه عربی خاقانی سخن گفتیم که من و دوتن از دانشجویان دکتری دانشگاه تهران آن‌ها را تصحیح کرده و با مقدمه و تعلیقاتی آماده چاپ داریم. در ابتدای این نامه‌ها از خاقانی با تعبیر "نورالله ضریحه" یادشده که نشان می‌دهد تاریخ کتابت نامه‌ها بعد از مرگ خاقانی است و در پایان نامه‌ها هم با وضوح تاریخ ۵۸۱ق به عنوان تاریخ کتابت آمده است. بی‌تردید در زمان کتابت این دونامه یعنی در ۵۸۱ خاقانی در قید حیات نبوده است. از سویی، براساس دیوان خاقانی، او یقینا تا سال ۵۸۰ که قصد سفر دوباره به خراسان را داشته زنده بوده است. بنابراین درگذشت خاقانی می‌باید در اواخر سال ۵۸۰ تا اواسط یا حتی اواخر۵۸۱ اتفاق افتاده باشد. آنچه این دیدگاه را تایید می‌کند از این قرار است: ۱. نسخه دونامه عربی خاقانی کهن‌ترین سندی است که در آن به مرگ خاقانی اشاره رفته است. همین دلیل البته از لحاظ تاریخی برای تایید نظر ما بسنده است، ولی به قراین دیگری نیز ذیلا اشاره می‌شود: ۲. کاتب نسخه یک خوش‌نویس فاضل تبریزی معاصر با خاقانی است که نمی‌توانسته از واقعه مرگ خاقانی بی‌اطلاع باشد و سخن و گواهی او بی‌گمان حجت است. ۳. اغلب تذکره‌ها به سال‌هایی در حدود ۵۸۰ و ۵۸۱ و ۵۸۲ و احیانا ۵۸۳ اشاره کرده‌اند که به همین تاریخ نزدیک است. ۴. در دیوان و منشیات خاقانی سروده‌ای یا نوشته‌ای وجود ندارد که بتوان آن را حاصل طبع خاقانی در تاریخی بعد از ۵۸۰ق دانست. این استدلال درکنار آنچه گذشت، بزرگترین شاهد و دلیلی است که همین تاریخ را برای ما یقینی می‌کند. اگر خاقانی بعد از ۵۸۱ زنده بود دلیلی نداشت به مدت نزدیک به ۱۵ سال روزه سکوت بگیرد! ۵. کسانی که سال‌هایی پس از این تاریخ را مطرح کرده‌آند، دلیل مستحکمی برای سخن خویش اقامه نکرده‌اند. ۶.مستند غفار کندلی، چنان‌چه پیش از این هم در همین فضا نوشته‌ایم، بر اساس ضوابط خط‌شناسی و نوع عبارت‌پردازی آن قطعا یک سنگ قبر جعلی است که لابد به منظور اهداف خاصی به صورت ناشیانه آن را در قرن اخیر سرهم‌بندی کرده‌اند. ۷. مستند استاد شفیعی کدکنی، چنان‌که گفتیم، ارجمندترین و قابل قبول‌ترین دلیلی است که برای درگذشت خاقانی در ۵۹۱ق اقامه شده ولی سخن ایشان مستند به یک جنگ خطی است که صد سال بعد از نامه‌های عربی خاقانی کتابت شده و در برابر این نامه‌ها، چه از لحاظ سند و چه دلالت، نمی‌تواند مقاومت بکند. بنابر مستنداتی که گذشت خاقانی یقینا تا ۵۸۰ق در قید حیات بوده و در اواخر این سال یا تا اواخر سال بعد، پس از ۶۰ سال زندگی شاعرانه رخ در نقاب خاک کشیده است. اینکه اغلب تذکره‌ها به سال‌های ۵۸۱ و ۵۸۲ اشاره دارند ظن ما را در میان سال‌های ۵۸۰ و ۵۸۱ به سال ۵۸۱ تقویت می‌کند. @faslefaaseleh