فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پزشکیان: من از چشم اندازی که مقام معظم رهبری مشخص کرده است کوتاه نخواهم آمد
❌ شبکه فاکس ۱۱ آمریکا: آتش سوزی به نیویورک رسید و سرعت وزش باد بیش از ۱۱۰ کیلومتر بر ساعت است؛ نیویورک، کالیفرنیا و لسآنجلس در وضعیت به شدت بحرانی قرار دارند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوانندگان لس آنجلس چه خبر 😂
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #تیتر_اول|ترامپ نمیتواند مانع افول آمریکا شود
🔸محمد حسن قدیری ابیانه، سفیر اسبق ایران در استرالیا و مکزیک میگوید دنیا به سمت چند قطبی شدن میرود و آمریکا به سمت افول در حرکت است و هیچ کسی نمیتواند جلوی این اتفاق را بگیرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ اینها می خواهند سوریه آزاد را ایجاد کنند
انتخاب #جوزف_عون، پس از دو سال و اندی که لبنان فاقد رئیسجمهور بود، قدرت تأثیرگذاری #حزبالله و همپیمانانش در پارلمان این کشور را به نمایش گذاشت.
عون در دور اول ۷۱ رأی به دست آورد، در حالی که به حداقل ۸۶ رأی نیاز داشت.
قبل از دور دوم رأیگیری، نمایندگان فراکسیون مقاومت با وی نشستی داشته و انتظارات خود از ایشان را مطرح کردند و پس از توافق، در دور دوم ۹۹ رأی به دست آورد و رئیسجمهور شد.
مقاومت اسلامی در لبنان همچنان قدرتمند و در صحنه سیاسی تأثیرگذار است.
#حزب_الله
#مقاومت_اسلامی_لبنان
ص۱
✅ من و خاطراتی از روز سوم عملیات کربلای ۵
✅ روز ۲۲/ ۱۰/ ۱۳۶۵
✍ عبدالمجید ارجمندی
«عملیات کربلای ۵ در شلمچه به اوج خود رسیده بود. میرفت که بصره سقوط کند و گلوی صدام در دست یاران امام خمینی (ره) قرار داشت، با آخرین توان بمباران میکردند و با حدود هزار قبضه توپ این منطقه محدود را میکوبیدند. یک وجب جای سالم نبود و لشکرهای امام حسین (ع) و نجف اشرف به فرماندهی شهیدان «حسین خرازی» و «احمد کاظمی» تا نهر جاسم پیشروی کرده بودند.
بچههای لشکر ثارالله پشت کانال ماهی را تصرف کرده بودند و اگر میخواستیم کاری بکنیم، باید چند کیلومتر پیشروی میکردیم تا به یک خط پدافندی مطمئن برسیم.
من جز تیم اطلاعات عملیات و غواص در کربلای ۴ بودم آنجا مجروح شدم ما را به یکی از بیمارستان های قم آوردن بعد از چند روز سوار قطار شدم خودم را به کربلای ۵ رساندم بعد از اینکه با قایق از آبگرفتگی رد شدیم، یک مسیر چهار کیلومتری بسیار وحشتناک را باید طی میکردیم. گردانها به ستون میرفتند و یک ساعت بعد،عده زیادی شهید و مجروح برمیگشتند. در آن مسیر باریک که برای رفتن بود، از بس انفجار اتفاق میافتاد که همه جا پر از آتش و خون بود و چیز سالمی دیده نمیشد.
در آن شرایط ، حسین خرازی، احمد کاظمی و محسن زاهدی (که چند ساعت بعد شنیدیم شهید شد) دیدم با آنها گفتم کجا می روید؟ مگر نمی بینید چه خبره ؟ چرا باهم ؟ احمد کاظمی من را می شناخت قبلا مدت کوتاهی در خدمتش بودم گفت ها آقا مجید ! مگر زنده ای ! گفتم شاید در کربلای ۴ بچه ماهی ها تو را خوردن!
گفتم چه وقت شوخی است! گفت:
لشکر ثارالله کرمان گیر افتاده، قاسم در شرایط بسیار سختی است،
در حقیقت جایی رفته بود که در جنگ کلاسیک، فرمانده گروهان هم نمیرود. اطراف ما انفجار بیداد میکرد.
کنار ما چند انفجار روی داد که سر و صورت همه ما پر از خاک و خون شد. قاسم سلیمانی در بیسیم کمک میطلبید حسین و احمد خود را بالای خاکریز کشاندند با اولین نگاه گفتند: «هیچ کاری نمیشود کرد. فایدهای ندارد. بچهها را باید یک خیز به عقب بیاورید.» اون ها به سمتی که حاج قاسم بود رفتند.
یک گردان تانک تقریبا یک کیلومتری ما صف کشیده و مرتب میزدند؛ حتی برای نیروی پیاده. گلوله تانک میزدند. آنجا دروازه بهشت بود.
چون پایم مجروحو خراب بود و فقط میتوانستم آهسته راه بروم. آرام زیر رگبار تیربار و دوشکای عراقیها خودم را به فرمانده گردان اصغر حبیبی رساندم ، شرایط سختی را داشتیم.
گفت مجیدکجا بودی چطور اومدی با این وضعیت ، گفتم ول کن موقع این حرفا نیست، گفت: بچه ها همه شهید شدند ،فرماندهان دسته و گروهان با شهید و مجروح شدند ، بی کس شدم ، خوب که اومدی ، عراقی ها در اون قسمت خاکریز دارند فشار می آورن بیان داخل ، برو ببین چکار می کنی ، بیسیم چی را گفتم بریم، تعدادی از بچه ها که سالم بودند را جمع کردم در بین دو خاکریز خودم را به نقطه صفر رساندم ، بسیجیانی که با چنگ و دندان در این چند متر دارند دفاع می کنند..
قابل وصف نیست که حجم آتش دشمن چقدر بود، تکون می خوردی تور نی زدند
روز سوم عملیات کربلای ۵، خیلی روز سختی بود. عراقیها یک فشار شدیدی گذاشتند. کاتیوشا و توپ و تانک و هر چیزی که داشتند، به کار گرفتند و یک پاتک سنگین و بسیار مداومی را از صبح زود تا تقریباً ساعتهای دو- سه شروع کردند که دیگر داشتند خطوط ما را تصرف میکردند. بخشی از خط را گرفته بودند و به بخشی از خطوط چسبیده بودند. هلیکوپترهای عراقی هرچیزی می دیدند میزدند تا آن را منهدم کنند.
احساس میکردیم که کار دیگر تمام است. چون هرچه آمبولانس بود را زدند و نگذاشتند تخلیه مجروحان انجام بگیرد.نیروهای پیاده میخواستند عبور کنند، آنها را زدند. روی پل، وعقبه ما پر از آتش بود.
شاید بتوان گفت نزدیک به صد قبضه توپ عراق، روی همین یک تکه بسیج شده بود تا هیچ چیزی نتواند از آن عبور کند. واقعاً قابل گفتن نیست که حجم آتش چقدر بود
امکان نداشت که نیروی کمکی و مهمات به کمک بچه های که خط ها و مناطقی را تصرف کرده بودند برسد ،بچه ها سه شبانه روز جنگیده بودند به غیر از آتش و خون از گرسنگی بی رمق شدند. .بچه ها را امیدواری دادم ،سر وصدا راه انداختم جز عادت های من بود هر کجا می رفتم شلوغی راه می انداختم ، گفتم بجنگید یاران حسین و یار خمینی تا چند ساعت دیگه همه چیز می رسم ،غذا ،اب، مهمات
الله اکبر و یامهدی ویا زهرا را فراموش نکنید اینها همین جا هستند 👇ادامه
ص۲
ادامه ،من و خاطراتی از روز سوم عملیات کربلای ۵
با دو تا از بچه ها آمدیم اندکی عقب تر ببینم خوراکی و آبی و مهماتی در سنگرهای پشتی نیست برای بچه های جلو ببریم که مرتضی قربانی را دیدم ، داشت با چند نفر می دوید تا به سمت لشکرش ۲۵ کربلا برود داد می زد آقا محسن(رضایی) : تو را به شیر مادرتان به ما کمک کنید بتوانیم اینجا را تثبیت کنیم. همه چیز دارد از دست می رود،
من در عملیات والفجر ۸ در لشکر ۲۵ کربلا بودم ، مرتضی قربانی را خوب می شناختم او بنای ساختمان بود شد فرمانده لشکر. گفتم برادر قربانی این چه سپاه و قرارگاهی ازعراق
جلو ماست که این قدر می جنگند و رها نمی کند. گفت «عدنان خیرالله» وقتی این را گفت یک لحظه احساس کردم ترسیدم اما زدم محکم به صورتم گفتم مجید خاک بر سرت اگر تو بترسی بچه های که با کلوخ می جنگند چه کنند به خودم آمدم .
«عدنان خیرالله» از افسران قابل ارتش عراق بود و به نظر ما، مقتدرترین فرمانده عراقی بود، در جبهه مقابل ما مسئولیت بازپس گیری دریاچه ماهی را داشت.
آن طرف حداقل ۵۰۰ دستگاه تانک و بیش از ۳۰۰- ۴۰۰ قبضه توپ و ۱۰ها قبضه کاتیوشا غیر از ادوات سبکی که در اختیارشان بود، اجرای آتش میکردند. هرچه زمین را نگاه میکردی، به جای اینکه نفر عراقی ببینیم، تانک میدیدم.
زمانی که دشمن شروع به آتش ریختن میکرد، با این گروههای موزیک که یک ریتم منظمی دارند، هیچ تفاوتی نداشت.
در زمین کربلای ۵ (شلمچه) شاید هیچ متری از زمین وجود نداشت که یک گلولهای در آنجا فرود نیامده و متری نبود که شهیدی در آن آسمانی نشده باشد تمام زمین از این حجم گلولههای سنگین توپ و خمپارهای که بر زمین فرود آمده بودند، سوراخسوراخ شده بود و بعضاً گلوله بر جای گلوله فرود میآمد. عجیب بود؛در این سمت هم بسیجیها و رزمندگان ایرانی بودند و خدای بسیجیها و مقدار کمی مهمات آر. پی. جی در کنارشان. مجموع توپهای به ۲۰ قبضه نمیرسید. ۲۰ قبضه با کمترین مهمات! آنجا ۵۰۰ تانک مقابل ما قرار داشت. ما دو تانک داشتیم.
در غرب کانال ماهی گیری، اگر روزی جنگ ما موشکافی شود، بخش عمده از چیزی که برای آینده جنگ ما و مردم ما الگوپذیر هست، این است که ما چطور با این حجم آتشها مقاومت میکردیم!» وسایلی برداشتیم برای بچه ها که در خاکریز صفر مقابل بعثی میجنگیدند و اصلا به عقب نگاه نمی کردند
عراقی به حدودا ۱۰۰ متری ما رسیده بودند بچه ها مهمات کم داشتند آنها را خرج نمی کردند ، با کلوخ و سنگ و چوب و هرچه بدستسان می آمد به سمت دشمن پرت می کردند.
وقتی چوب انداختن یحیی سنوار را به سمت دشمن اسرائیلی دیدم یاد آن دوران و جنگ و کلوخ های رزمندگان که بسوی بعثی ها ی عراقی می انداختند افتادم. شرایط سختی را داشتیم رزمندگان یکی یکی داشتن یا شهید و یا مجروح می شدند ....
✔️ ادامه خاطره و مجروح شدن خودم فرصتی دیگر
👈کانال تحلیلی فاستقم کماامرت عبدالمجید ارجمندی عضو هیات علمی دانشگاه علم وصنعت
https://ble.ir/fastaghem_313
👇
https://eitaa.com/fastaghem_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هواپیمای آتشنشان آتش گرفت!😂
🔸یک هواپیما که برای کمک به خاموش کردن حریق در شهر لسآنجلس آمریکا رفته بود، آتش گرفت و سقوط کرد!
🚨 آتشسوزی در لسآنجلس مساحتی معادل یک دهم تهران را به خاکستر تبدیل کرده است!
⭕️ کاربر فضای مجازی:
آتش در لس آنجلس فقط تا این لحظه ۲۷ مایل مربع برابر ۷۰ کیلومتر مربع را سوزانده، مساحتی برابر با یک دهم کل تهران، چیزی به اندازه کل مساحت منطقه ۲ پایتخت ایران.
⭕️ برای درک بهتر این مساحت سوخته تصور کنید محلههای توحید، طرشت، تهران ویلا، شهرآرا، صادقیه، کوی گیشا، مرزداران، شهرک غرب و سعادت آباد، فرحزاد و درکه در آمریکا به خاکستر تبدیل شده.
⭕️ وای که ایران ستیزان عاشق آمریکا برای سوختن یک ساختمان در تهران به نام پلاسکو چه جیغهای سیاهی میکشیدند.