﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
ما بهخاطر خدا و اسلام میجنگیم..
شهید کشوری در خصوص چرايی شركت در جنگ می گفت: من بهخاطر خدا میجنگم.
جنگ برای خداست.
ما نباید بگوئیم که ما بهخاطر فلان چیز میجنگیم. مگر ما بتپرست هستیم.
ما بهخاطر خدا ، بهخاطر اسلام میجنگیم.
یک_شقایق_ویک_شهید...
ازعشایر منطقه بود.
یک روز درمنطقه عملیاتی میمک(محل شهادت احمد کشوری)
مشغول کار جستجوی پیکر مطهر #شهدا بودیم،که
جلوی ما را گرفت. می گفت جایی را سراغ دارد،
که منطقه سرسبزی است ، ولی گل #شقایق ندارد، الا یکی.
به اتفاق بچه ها با راهنمایی او به منطقه مورد نظر رفتیم.
راست می گفت، فقط یک #شقایق در آن منطقه بود.
اطراف گل شقایق را خالی کردیم جمجمه #شهیدی پیدا شد.
وقتی جمجمه را از خاک بیرون آوردیم ،
گل شقایق درست وسط سرش بود.
پیکرش را از خاک بیرون آوردیم پلاک داشت
منطقه را کاملا گشتیم ، دیگر #شهیدی نبود
تنهای تنها !...
یک شقایق و یک #شهید
بعد عمری غریبی بی نشانی خدا نخواست در غربت بمانی
یــادشــانــ_بــاصــلــوات
الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
🦋🦋🦋
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنجا که از علمدارش می گوید...
بغض شما آقا جان، آتش به قلب ما زد....😭
🇮🇷@FADAEYN🇮🇷
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جان_فدا
#شهدا
🌱🍂🌱🌺🌱🍇🌱
هدایت شده از پویش کتابخوانی شهید حججے
🔷 تا آخر بخوانید: 👈 به مناسبت ۲۱ دی ماه، سالروز خونبارترین روز شهدای مدافع حرم ایرانی در سوریه
🔻#شهیـدآوینے: «یاران شتاب کنید! گویند قافلهای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست. آری، گنهکاران را در آن راهی نیست اما پشیمانان را می پذیرند.»
🔹یکی از این پشیمانان که به قافله سال ۶۱ هجری قمری پیوست، شهید مدافع حرمی بود اهل یافت آباد و صاحب دو قهوه خانه بزرگ!
🔹آذرماه ۱۳۹۴ به سفر اربعین رفت تا آن را همانند یک تفریح تجربه کند اما تیر غیب #حضرت_زینب(س) به قلب او اصابت و مدتی بعد با فرمانده شهید مدافع حرم مرتضی کریمی آشنا می شود. از طریق مرتضی متوجه عمق فاجعه و ظلم در حق نوامیس مردم سوریه می شود. همانجا توبه می کند و گریه کنان عهد می بندد که خود را به تکفیری ها برساند. در دوره ها شرکت کرد اما به خاطر نداشتن حسن شهرت، خالکوبی های دستش که همه آن را می دیدند، داشتن قهوه خانه، قلیان و... به طور محرمانه و بدون گفتن علت خط می خورد!
🔹قلبش می شکند و گریه می کند. در روز تشییع یکی از #شهدا🌷، به عمه اش گفته بود: «خواب #حضرت_زهرا(س) را دیدم که به من می گوید: به سوریه می آیی، روز هفتم شهید می شوی و پیکرت بر نمی گردد.» سرانجام چند روز بعد با گریه و التماس فراوان در ۱۳ دی ماه ۱۳۹۴ به سوریه می رود و دقیقا ۷ روز بعد یعنی در ۲۱ دی ماه به همراه ۱۳ تن از همرزمانش در گردان فاتحین استان تهران در منطقه خانطومان به شهادت می رسد. روز قبل از شهادت به خاطر داشتن خالکوبی او را به شوخی سرزنش می کنند و با اندوه جمله مجید سوزوکی فیلم اخراجی ها را زمزمه می کند و می گوید:«تا فردا خدا یا خاکش می کنه یا پاکش می کنه.» فردا دقیقاً همانند حضرت زهرا(س) از ناحیه پهلو مجروح و ۴ تیر می خورد و خالکوبی های دستش با خون پاک می شود.»
🔹پیکرش به همراه شهدای دیگر در منطقه ماند و امکان بازگشتشان فراهم نشد. مادرش میگوید مدتی بعد به مشهد و حرم #امام_رضا(ع) رفتم و با گله و اندوه فراوان گفتم: «من فرزندم را از شما می خواهم و باید یک خبری از فرزندم بیاورید.» به تهران بر می گردد و چند روز بعد در عین ناباوری خادمان حرم حضرت با تشریفات مخصوص و پرچم گنبد حرم به منزل آنها می آیند و میگویند: «طرح فرهنگی سرکشی از خانواده های شهدای مدافع حرم استان تهران را داشتیم و برای شروع قرعه زدیم و اولین شهید مربوط به شما بود!»
🔹حدود سه سال بعد و در سال ۹۸ مادرش به کربلا می رود و در بین الحرمین در دل خود می گوید: «امام حسین، دیگر پیکر فرزندم را نمی خواهم. او فدای علی اکبر شما.» می گوید دلم گرفته بود و به مداحی که آنجا بود گفتم در بلندگو خطاب به همه زائرین بگوید «مادر فلان شهید التماس دعا دارد و مردم دعا کردند.»
🔹مادر می گوید لحظاتی بعد تماس گرفتند و گفتند پیکر برخی از شهدای خانطومان تفحص شده و احتمالا فرزند شما هم جز آنها است. باید خودتان را آماده کنید و سه روز بعد در روز ولادت «حضرت علی اکبر» او برگشت! او مانند علی اکبر اربا اربا برگشت و داعشی ها بدن او را در اسید حل کرده بودند و فقط چند استخوان کوچک از وی باقی ماند! روزی کاملا اتفاقی و تلفنی با پدر شهید که بر سر مزار فرزندش بود صحبت کردم، از اینکه پیکر فرزندش اینگونه شده است ناراحت بود. به او گفتم آیا از خوابی که یکی از فرماندهان آن عملیات از شهید مرتضی کریمی دیده مطلع هستید؟ گفت نه، به او گفتم بعد از شهادت فرزندت و مرتضی، بچه ها تا شش روز تلاش کردند که پیکر شهدا را به عقب بیاورند اما نتوانستند تا اینکه مرتضی به خواب یکی از فرماندهان (حاج مهدی هداوند) می آید و می گوید: «شما برگردید، بعد از شهادت، حضرت زینب (س) برای ما نامه نوشت و ما نیز پیکرهایمان را به او هدیه دادیم!» پدرش آرام شد.
🔹سال ۱۴۰۰ به یادواره شهیدی رفتم که سردار اهوازیان سخنران آن بود. تعریف کرد که قرار بود حاج قاسم نزدیک اربعین سال ۹۸ به یادواره این شهید بیاید اما چون در سوریه عملیات بود نتوانست. در سوریه بودیم که به من گفت تو جای من برو و در یادواره این شهید صحبت کن. من به تهران آمدم و دو ساعت قبل از شروع یادواره در حال تهیه مطالب مربوط به سخنرانی بودم و این نکته در ذهنم تداعی شد که او قبلاً «لات» بوده و من باید به خاطر تلنگر به دیگران به آن اشاره کنم! مطالب را آماده کردم و خوابیدم و فوراً خواب شهید را دیدم که می گوید: «ما لات نبودیم. ما اگر لات بودیم که مادرم حضرت زهرا(س) من را به عنوان شهید انتخاب نمی کرد!»
🔸اینجاست که باید تداعی کنیم این جمله#شهیـدآوینے را که فرمود: «هرکس می خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل کربلایی نباشد!» آری، سرگذشت او نیز همانند یکی از شهدای کربلا یعنی حر ابن یزید ریاحی رقم خورد. او کسی نبود جز حُرّ مدافعان حرم،شهید«#مجید_قربانخانی»✅
•°🌱
بـا #شهـدا بـودن سخت نیست
بـا شهـدا مـانـدن سختـه
مثـل شهـدا بـودن سخت نیست
مثـل شهـدا مـانـدن سختـه
راه شهـدا یعنـی
نگـه داشتـن #آتـش در دستانت . . .!
#سردارم💔
#روزوعاقبتمونشهدایے🌱
◾شهادت عضو سپاه پاسداران در سوریه
🔳فرمانده سپاه حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) شهرستان بهارستان از شهادت شهید مدافع حرم پاسدار یحیی رستمی از پاسداران سپاه ساکن این شهرستان در سوریه خبر داد.
🔻سرهنگ پاسدار سهیل رستمیان با تأیید شهادت مدافع حرم نسیمشهری در سوریه اظهار داشت: شهید مدافع حرم پاسدار یحیی رستمی یکی از پاسداران سپاه که ساکن نسیمشهر بهارستان بود در سوریه به فیض شهادت نائل آمد.
🔻وی متولد سال۱۳۵۲ و دارای سه فرزند، دو پسر ۲۵ و ۲۲ ساله و یک دختر ۱۴ است.
#شهید
#شهدا
#مدافع_حرم
🔷@Basijnewsir
هدایت شده از هیات رزمندگان اسلام شهرستان نوشهر
💠 👈لطفا با دقت بخونید و بخاطر حقی که سردار سلیمانی بر گردن تک تک ما داره به دست دیگرونم برسونید تا #مطالعه کنند.
👇
🔴 انقلاب حاج قاسم
#داعش نابود شد،اما نیومده بود برای نابود شدن!
داعش را نساخته بودند که برای یه سال و دو سال و چند سال!
داعش #تجهیز شده بود برای ماندن، برای بودن!
🤔#ابوبکر_البغدادی رفته بود #تلآویو زیر نظر موساد ، آموزش سخنوری و #حکومتداری دیده بود!
اومده بود که کشورداری کنه!
🔻اسمش کشورش دولت اسلامی عراق و شام بود!!!
#دولت بود یک دولت بزرگ، دقت کن دولت متشکل از چندکشور!
دولت نیاز به عقبه فکری #عقیدتی #سیاسی #نظامی و #امنیتی داره!
🔻فقط #عربستان 50 میلیارد دلار پول نقد داده بود!
🔻#امارات_متحده 50 میلیارد دلار پول داده بود!
🔻#کویت و #قطر و #بحرین هم همینطور!
🔻غول ترین سرویس های جاسوسی دنیا یعنی
#موساد از اسرائیل
#انگلیس با MI6
# سیا از آمریکا
مسئول تغذیه اطلاعاتی و امنیتی داعش بودند!
🔻#اردن محل آموزش اینها بود!
🔻#ژاپنِ با ته #فرهنگ انسانیش، ۶۰۰۰۰ هزار دستگاه #تویوتای های لوکس داده بود!
🔻#فرانسه سلاح اتوماتیک میداد!
🔻#ترکیه مسئول ترانسفر و نقل و انتقالات نیروی انسانی و ادوات بود!
🔻#آمریکا، تجهیزات نظامی تسلیحاتی مستقیم میکرد، مخوف ترین تجهیزات #نظامی از آسمان براشون هلی برد میشد!
از کجاش بگم؟
🔻جدیدترین نسل #موشک های ضد زره #تاو را میدادند، قیمت این موشک ها آنقدر بالاست، گاهی از قیمت اون تانکی که میزدند گرون تر در میومد!
با ضد زره تاو، داعشی ها #آدم میزدند!
میدونید یعنی چی : آدم!؟
فرمانده میدان و خط شکن هاشون ریش قرمزهای #چچنی بودند!
بروید در یکی از این کنسرت ها، صدتا
#روغنفکر بیاورید به خط کنید یه ریش قرمز چچنی بگذارید جلوشون! از اون اولی تا اون آخری، صد تاشون شلوارهاشونو خیس میکنند!
همینایی که فقط #ادعا دارند و طلبکارند و همش نق میزنند!
🔻در یک فقره #جنایت_اسپایکر عراق، 1700 نفر را در روز سلاخی کردند!
داعش این بود!
🔻داعش یه شبه از تو لپ لپ در نیومده بود!
🔻#ادوارد_اسنودن پیمانکار nsa
رسماً گفت: داعش محصول پروژه ای به اسم #لانه_زنبور در سرویس های اطلاعاتی غرب بود!
#هیلاری_کلینتون در کتاب گزینه های دشوار، رسماً گفت داعش را ما ساختیم و برای رسمیت دادن به اون شخصا به 120 کشور سفر کردم!
#ترامپ رسماً گفت داعش را اوباما ایجاد کرد!
🔺️🔺️داعش این بود!
کل دنیای #کفر و #الحاد و نفاق تمام ظرفیت شونو آوردند به میدان ، تا #شیعه... یعنی تک تک #مردم ایران رو از دم تیغ بگذرانند...!!!
اما!
🔻اما فکر اینجاشو نکرده بودید آقای اتاق فکر #سازمان_سیا و اتاق عملیات #پنتاگون!
💪خوردید به سد محکم ایران!✊🏼
خوردید به تور شیر بچه های #حیدر_کرار
دلاور مردان #سپاه
دلیران #ارتش اسلام
یلان #فاطمیون افغانستان
#زینبیون پاکستان
#حیدریون_عراق
تنتون به تن #ایرانی جماعت نخورده بود؟!
🔷️حالا ماییم و نابودی #داعشیون.
حالا باید بیشتر بفهمی سردار سلیمانی و #شهدای_مدافع_حرم چه کردند؟!
🌐باید بفهمی چرا دشمن عقده #سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ما را دارد هنوز؟!
یا چرا میگویند باید فشار بیاریم تا #ایران نیروهاش را از #سوریه بیاره بیرون.
ولی کور خوندند!
اولین قدم سوریه، دادن اختیار کامل بندر لاذقیه به ایران بود.
یعنی ایران یک بندر داره تو مدیترانه از راه زمینی عراق و سوریه...
یعنی تحریم دیگه کاملا دور زدنی میشه واسه ایران انقلابی!
⛔باید بفهمی کل ماجرا از اول تا آخرش زدن دوستان ایران در منطقه بوده تا بعدش نوبت #ایران و ایرانی ها برسه.⛔
حالا باید بیشتر بفهمی هر چه #پول در سوریه خرج کردیم ❌نفعش را صدها برابر بردیم ❌
*باید بفهمی تا فریب شایعات دروغ BBC انگلیس را نخوری.*
باید به #سیاست ایران عزیز اعتماد و به #رهبرش افتخار کرد چون ما ایرانی هستیم...
چون در حال حاضر یه امپراطوری در خاورمیانه درست کردیم که حافظ #امنیت ایران و تمام مردم مظلوم در منطقه باشیم.🇮🇷
#کتاب_من_قاسم_سلیمانی_هستم
#ناصرکاوه
☀️نشر دهید بخاطر اسلام و #امام و انقلاب و #رهبر و #شهدا و #ملت بزرگ ایران نشر دهید تا آنها که غافلند یا فراموش کرده اند بدانند و یادآور شوند.
🌷 روحت شاد با اولیاءالله محشور باشی سردار #بسیجی، سپهبد شهید جبهه ی مقاومت ، #حاج_قاسم عزیز
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
✍️ من انقلابیام
💠 @manenqelabiam💠
وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرفها پرسیدم. گفت: «درجهی خوب و ممتاز رو #شهدا گرفتن.
من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجهی اونا که یه درجهی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم و رسم درست کنیم که باختیم!»
سردار مدافع حرم♥️
شهید حاج#حسین_همدانی
🖇 #شهدا 🌱
هـرموقعبهبهشتزهـرامیرفت
آبیبرمیداشتوقبـورشهـدارو
میشست!
میگفت:باشهداقرارگذاشتمکه
من غبـارروازرویقـبرهایآنهـا
بشورم..؛
وآنھـٰاهمغبارگنـاهروازرویدلِ
مـنبشورند..(:❤️🩹
#شهید_رسول_خلیلی 🌷
#صبحتون_شهدایی
#شهدا
🌹غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد.
🌷سردار مدافع حرم «حاجمهدی نیساری» که در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد!فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهیدحججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت.
🌷ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسن حججی👉
بعد از شهادت حججی تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشیها بود تا اینکه قرار شد حزبالله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزبالله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزبالله را آزاد کند.
به من گفتند:
«میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟»
میدانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. با یکی از بچههای سوری بهنام حاج سعید از مقر حزبالله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را میپایید.
پیکری متلاشی و تکهتکه را نشانمان داد و گفت:
«این همان جسدی است که دنبالش هستید!»
میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم:
«من چهجوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!»
بیاختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحهاش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم:
«پستفطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دستهاش؟!»
حاجسعید حرفهایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه میکرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، میگفت:
«این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.»
دوباره فریاد زدم:
«کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!»
داعشی به زبان آمد و گفت:
«تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند میزد!»
هرچه میکردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم:
«ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.»
اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت:
«فقط همینجا.»
نمیدانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش میخواست فریبمان بدهد.
در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم:
«بیبی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.»
یکباره چشمم افتاد به تکهاستخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم بههم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاجسعید اشاره کردم که برویم.
نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزالله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بیخبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزبالله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزبالله، پیکر محسن را تحویل گرفتهاند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بیبی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد و گفت:
«پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمدهاند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.»
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن میدانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم.
تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت:
«از محسن خبر آوردی.»
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم:
«حاجآقا، پیکر محسن مقر حزبالله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.»
گفت:
«قَسَمَت میدم به بیبی که بگو.»
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش را انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت:
«من محسنم رو به این بیبی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضیام.»
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم:
«حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علیاکبر علیهالسلام اربا اربا کردن.»
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت:
«بیبی، این هدیه رو قبول کن.»
▫️هرگزشهدایی را که امنیت مان رامدیون شان هستیم،فراموش نکنیم.روحش شاد یادش گرامی.😭😭😭😭😭