هدایت شده از هیات رزمندگان اسلام شهرستان نوشهر
💠 تنها واجب الهی كه در آن هیچ عذری پذیرفته نمیشود!
👈👈اهمیت ولایتمداری 👉👉
💎🌸 از رسول خدا ﷺ روایت شده که فرمودند:
🔹 «در جنگ اُحد پس از تدفین عمویم حمزه نشسته بودم ، که جبرئیل علیهالسلام بر من نازل شد و گفت: خداوند تو را سلام میرساند و میفرماید:
🔹 نماز را واجب کردم ، ولی آن را از معذور و دیوانه و طفل برداشتم؛
🔹 روزه را واجب کردم ، ولی آن را بر مسافر تکلیف نکردم؛
🔹 حج را واجب کردم ، ولی آن را از گردن بیمار و ناتوان ساقط کردم؛
🔹 زکات را واجب نمودم ، ولی آن را از تهیدست و نیازمند نخواستم؛
🟢 امّا دوستی (و ولایت) علیّ بن ابیطالب علیه السلام را واجب کردم و محبّتش را بر تمام اهل آسمانها و زمین الزام نمودم ، بدون آنکه به احدی برای تَرکش رخصت داده باشم (و هیچ عذر و بهانهای از هیچ کس در این زمینه پذیرفته نمیشود).»
📚 بحار الانوار جلد ۴۰ صفحه ۴۷
🍃 «اَلحَمدُلِله الَّذی جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکینَ بِوِلایَةِ اَمیرالمؤمنین وَ الأئِمّةِ المَعصومینَ علیهمُالسلام.»
هدایت شده از هیات رزمندگان اسلام شهرستان نوشهر
✍️فرازی از #وصیت_نامه
🥀سردار شهید علیرضا خواجه کجوری
«فرمانده بسیج لشکر ۲۵ کربلا»
🌷ولادت:۱۳۴۰ شهرستان نوشهر
🌷شهادت: ۱۳۶۷/۰۵/۰۱ شلمچه
📩برادران حزب الهی! برای بقاء اسلام باید خون داد و یا خون دل خورد. نکند خدای نکرده در عزم استوارتان خللی ایجاد شود که خواست دشمنانتان هم اینست.
📩مسئولین محترم ارگانها و نهادها! شما نیز سعی کنید خادم خوبی برای امت حزب الله باشید. با پا برهنگان و محرومین که ولینعمت انقلابند. با احترام، با متانت و با خوش خلقی برخورد کنید. خودتان را با بسیجیان وفق دهید. همانند آنان مرد جبهه و جهاد درراه خدا باشید و در انجام امور مردم بسیجی عمل نمایید.
#کنگره_شهدای_مازندران
#علویان_خط_شکن
✅ کنگره ملی شهدای مازندران
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنها که شدی صدایش بزن 🥺
او حسین علیه السلام است ...
میداند تک و تنها شدن یعنی چه🥺
.
.
.
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد!
هدایت شده از 🇮🇷خبر فاتحین🇮🇷
🏴مراسم وداع با شهید میلاد بیدی قطعه ۵۰ بهشت زهرا هم اکنون
🌎به کانال خبرفاتحین،بپیوندید؛
🌿 اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّک الفَرَج.
لبیک یازینب کبری(س)،خبرفاتحین 👇
@khabar_Fatehin 🇮🇷خبر فاتحین🇮🇷
هدایت شده از 🇮🇷خبر فاتحین🇮🇷
🌷۱۸ مرداد؛ سالروز شهادت شهید محسن حججی و روز شهدای مدافع حرم گرامی باد
ـــــــــــــــــــــــ
🌎به کانال خبرفاتحین،بپیوندید؛
🌿 اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّک الفَرَج.
لبیک یازینب کبری(س)،خبرفاتحین 👇
@khabar_Fatehin 🇮🇷خبر فاتحین🇮🇷
هدایت شده از 🇮🇷خبر فاتحین🇮🇷
♦️دستخط رهبر انقلاب بر تصویر شهید محسن حججی
بسمهتعالی
🔹سلام و درود حق بر این شهید پرافتخار و سرافراز که در حساسترین و خطیرترین لحظهی زندگی، نماد حق پیروز و آشکار در برابر باطل رو به زوال شد.
سلام خدا بر او که با جهاد مخلصانه و شهادت مظلومانه، خود را و همهی ملت خود را عزیز کرد.
سید علی خامنهای
۱۳۹۶/۷/۱۱
#شهید_حججی #داعش #رهبر_انقلاب
ـــــــــــــــــــــــ
🌎به کانال خبرفاتحین،بپیوندید؛
اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّک الفَرَج.
لبیک یازینب کبری(س)،خبرفاتحین 👇
@khabar_Fatehin 🇮🇷خبر فاتحین🇮🇷
هدایت شده از 🇮🇷خبر فاتحین🇮🇷
.
هجدهم مرداد روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم
.
🌱یاد و خاطره بیش از 2000#شهید_مدافع_حرم
گرامی باد
تمامی شهدا مخصوصا شهدای مدافع حرم را با ذکر صلوات یاد کنیم
#اربعین
#فاتحین
🌎به کانال خبرفاتحین،بپیوندید؛
🌿 اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّک الفَرَج.
لبیک یازینب کبری(س)،خبرفاتحین 👇
@khabar_Fatehin 🇮🇷خبر فاتحین🇮🇷
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
هدایت شده از 🇮🇷خبر فاتحین🇮🇷
9.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥رهبر انقلاب: مدافعان حرم توانستند یک نقشهی مهمّ پُرخرجِ حسابشدهی دستگاهِ استکبار و استعمار را بکلّی خنثی کنند؛ این جهاننگری انقلاب خیلی چیز مهمّی است
🌎به کانال خبرفاتحین،بپیوندید؛
🌿 اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّک الفَرَج.
لبیک یازینب کبری(س)،خبرفاتحین 👇
@khabar_Fatehin 🇮🇷خبر فاتحین🇮🇷
#شهدا
🌹غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد.
🌷سردار مدافع حرم «حاجمهدی نیساری» که در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد!فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهیدحججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت.
🌷ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسن حججی👉
بعد از شهادت حججی تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشیها بود تا اینکه قرار شد حزبالله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزبالله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزبالله را آزاد کند.
به من گفتند:
«میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟»
میدانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. با یکی از بچههای سوری بهنام حاج سعید از مقر حزبالله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را میپایید.
پیکری متلاشی و تکهتکه را نشانمان داد و گفت:
«این همان جسدی است که دنبالش هستید!»
میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم:
«من چهجوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!»
بیاختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحهاش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم:
«پستفطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دستهاش؟!»
حاجسعید حرفهایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه میکرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، میگفت:
«این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.»
دوباره فریاد زدم:
«کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!»
داعشی به زبان آمد و گفت:
«تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند میزد!»
هرچه میکردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم:
«ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.»
اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت:
«فقط همینجا.»
نمیدانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش میخواست فریبمان بدهد.
در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم:
«بیبی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.»
یکباره چشمم افتاد به تکهاستخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم بههم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاجسعید اشاره کردم که برویم.
نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزالله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بیخبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزبالله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزبالله، پیکر محسن را تحویل گرفتهاند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بیبی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد و گفت:
«پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمدهاند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.»
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن میدانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم.
تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت:
«از محسن خبر آوردی.»
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم:
«حاجآقا، پیکر محسن مقر حزبالله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.»
گفت:
«قَسَمَت میدم به بیبی که بگو.»
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش را انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت:
«من محسنم رو به این بیبی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضیام.»
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم:
«حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علیاکبر علیهالسلام اربا اربا کردن.»
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت:
«بیبی، این هدیه رو قبول کن.»
▫️هرگزشهدایی را که امنیت مان رامدیون شان هستیم،فراموش نکنیم.روحش شاد یادش گرامی.😭😭😭😭😭