eitaa logo
صل الله علیک یا فاطمه الزهراء
354 دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
208 فایل
﷽ 💕"صلي الله عليک ياحضرت مادر"💕 . . مشتـاقی و صبـوری از حـد گـذشـت یـارا گـر تـو شـکیـب داری طـاقت نمـانـد مـا را..🌱 . اللهم عجل لولیک الفرج... . پیشنهادکارهای مجازی👇👇 @MoghuofehMahdavi94 . کپی مطالب آزاد🌷 .
مشاهده در ایتا
دانلود
قلبي لا يمكن أن يكون خاليا من أفكارك خالی‌ نمی‌شود‌ دلِ‌ من‌ از خیالِ‌ تو!
نشریه گفتار هفته- شماره20.pdf
324.8K
🗞نشریه‌ 🔸شماره‌ بیستم 🔻تهیه شده توسط معاونت بصیرت دینی و سیاسی سازمان بسیج اساتید، طلاب و روحانیون کشور ✅ویژه ائمه‌جمعه و جماعات سراسر کشور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرمانده شهید عماد مغنیه: ❤️وظیفه ما به مبارزه با اسرائیل محدود نمی شود، بلکه وظیفه ما شکست دادن آن است. ⇢|
11.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠انتظار فرج چه تاثیری در زندگی دنیای ما داره؟ ♥️ استاد پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢جشن مبعث رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مدرسه علمیه فاطمه الزهرا سلام الله علیها شهرستان کوهدشت شنبه ۲۹ بهمن ساعت ۱۵ ویژه بانوان🌺
امتیاز خودروی واگذار شده ✍ سؤال: امتیاز خرید ماشینی را فروختم و خریدار پول آن را کامل به شرکت پرداخت کرد و پس از مدتی، مبلغی از طرف شرکت به حساب من واریز شد؛ این پول متعلق به من است یا خریدار؟ ✅ جواب: اگر امتیاز بر حسب قانون و مقررات واگذار شده است، مبلغ واریز شده به خریدار تعلق دارد.
داستان اخلاقي ناب و آموزنده داستانی که نگاه شما را به قیامت عوض خواهد کرد بعضیها فکر میکنن که بهشت رو فقط میشه در مسجد و بر سر سجاده بدست آورد، در حالی که با خواندن این داستان خواهید فهمید که راه‌های نزدیکتر دیگری برای رسیدن به خدا هست که از آن غافلیم، این داستان را «ابن جوزی» نقل می‏کند که: در بلخ مردی علوی (از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی ع) زندگی می‏کرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت. همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم. دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کرده‏ اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: شیخ شهر است. من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت: دلیلی بر سیادتت بیاور؟ و توجّهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم. در راه پیر مردی را در مغازه‏ای دیدم که تعدادی در اطرافش جمع‏اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او شخصی مجوسی است، با خود گفتم: نزد او بروم شاید فرجی شود؟ لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم. او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر کن، تا به اینجا بیاید، پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد. شوهرش به او گفت: با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور؟ سیده می‏گوید: همراه این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانه‏اش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهای فاخر بر ما پوشاند و انواع خوراکها را به ما داد و آن شب را به راحتی سپری کردیم. در نیمه‏ های شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر(ص) بر بالای سرش بلند شد. در آنجا قصری سبز را دید و پرسید: این قصر از آن کیست؟ پیامبر(ص)فرمود: از آن یک مسلمان است. شیخ جلو می‏رود و پیامبر(ص) از او روی می‏گرداند عرض می‏کند: یا رسول اللَّه(ص) من مسلمانم چرا از من اعراض می‏کنی؟ فرمود: دلیل بیاور که مسلمانی؟ شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید. پیامبر(ص)فرمود: فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟ این قصر از آن آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده؟ در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود می‏زد و می‏گریست. آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است. شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود، مجوسی گفت: نمی‏گذارم او را ببینی؟ شیخ گفت: می‏خواهم این هزار دینار را به او بدهم. گفت: نه، اگر صد هزار دینار هم بدهی نمی‏پذیرم. وقتی اصرار شیخ را دید، گفت: همان خوابی را که دیشب تو دیده‏ای من هم دیده‏ام من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که فرمود: این قصر منزل آینده تو است. سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان‏شده‏ایم 📕 إرشاد القلوب إلی الصواب، ج‏2، ص: ۴۴۵