هدایت شده از بین الطّلوعین
#روایت_دیدار
🌷 شعر بدون نوبت
ربِّ أدخلنی مُدخلَ صِدق؛ و لالههایی که به استقبال صف کشیده بودند. پایشان در این خاک محکم بود. لالههایی به رنگ آرمان شهیدان. و این جور وقتها که پای تو سست میشود برای رفتن" از خود پلی بساز برای عبور خویش"(افشین علاء).* این چند قدم تا حسینیه همه از هم سراغ شعرخوانیها را میگیرند و روی شانههای یکدیگر خیره میشوند تا ردّ همای سعادت را بجویند."او ترانی گفت و دیدم لن نمیآید به من"(حسن خسروی وقار). و اینک حسینیه که دور تا دور، کاشینوشتههای کبودش، سلامی است به محضر حضرت مادر. "هر یک نشسته گوشهای از خوان مادرم"(الهام صفالو). در صف نماز خود را بین شاعرانی میبینی که یک سروگردن بالاترند از تو و طنین هیچ در گوشت میپیچد. "همین هیچم همین هم بر درت کم ادعایی نیست"(علیمحمّد مؤدب). در آرامش طوفانِ قبل از آمدن راهبر، مسئولان جلسه قرارهایی میگذارند که با آمدن او همهی قرارها به هم میریزد و شاعران مشتاق برمیخیزند به عربی و ترکی ولری و فارسی با صدای بلند به شعرخواندن."هجوم صداها از این سو از آن سو"(محمدجواد شرافت). تو هم برخاستهای و خیز گرفتهای که شعرت را بین شعرهای بدون نوبت بخوانی: "من یک زنم….". که ناگهان اذان.
به دوستانت میسپاری یادت بیندازند مسافری در این خانهی پدری! و نماز مسافر، شکسته. چرا که نماز پشت سر ولایت، تمام و کمال است. موقع سجده چشمت به زیلوی آبی یزدبافت میافتد و یاد مستندی که چندی پیش دیدهای میافتی؛ که سلول رهبر با همینها مفروش بوده." فرشی ز دل شکسته انداختهام"(میلاد عرفانپور). بر سر افطار در دلت میگویی نکند فقط خودت این میان رسوا شدهای و چشمهای دیگر شاعران را نگاه میکنی" تا در آن آئینهها اشک شعف را بنگری"(محمّدحسین انصارینژاد). از سر سفرهی افطار بلند میشوی"کم بود نان سفرهاش امّا حلال بود"(علیرضا نورعلیپور). لقمهی نان و مرغی را به تبرک برمیداری و به دنبال شمارهی صندلیات میگردی و آرزو میکنی نزدیکتر باشد به "فی مقعد صدق". پس از درخواست دستهجمعی خواهران برای نزدیکتر شدن به ایشان قبل از رسمی شدن جلسه، خودت را در چند قدمیشان میبینی . میشنوی کسی میگوید که توسّل به آرمان علیوردی او را به توفیق این حضور رسانده که "بل أحیاءٌ…". وقتی در جواب سلام رساندنها میگویند سلام و اخلاص مرا به مردم شهر و دیارتان برسانید، بوی یاس در همه جا میپیچد و دلت قرص میشود که این همه نشانه از سر اتفاق کنار هم ننشستهاند."هر چه بینی از او نشان دارد/برترین شان بینشان زهراست"(یوسفعلی میرشکاک). پردهی سبزی که در زاویهی دیدت است کنار میرود و نوهی راهبر، آهسته سرک میکشد که شاید ببیند شاعرانی که "فی کلّ وادٍ يهيمون" نیستند و اهل "ذکروالله کثیرا"هستند، چه شکلیاند! و تویی که تا آن وقت، خودت را هم از یاد برده بودی، آرزو میکنی کاش فرزندانت بودند و این شعاع آفتاب را از نزدیک میدیدند و گرمای زندگیشان تضمین میشد."و چشم کودک من سوی آفتاب من است"(فائزه زرافشان). بدون اضطرابِ شعرخوانی و فارغ از دوجهان گوشهای به تماشا نشستهای."در شمار ارچه نیاورد کسی حافظ را /شکر…" که ناگهان نوبت به همسرت میرسد. داری در ذهنت یکییکی غزلهای تازهاش را مرور میکنی که چه خواهد خواند، و او در کمال ناباوری نوبتش را به خانمهای جلسه میدهد. صلوات بلند خانمها قبل از آنی که آقای مجری موافقت یا مخالفتی ابراز کند، مهر تأئيد این پیشنهاد میشود. هنوز در ذهنت داری سبکسنگین میکنی از بین خانمها، کرباسی یا مهرابی یا جوشقانیان یا فروغی کدام مقدّمند در این به خط مقدم رفتن، که "آهسته در گوشم کسی گفت اسم شب صبح است"(محمدمهدی سیار). و مجری نام تو را صدا میزند.
یکی از معانی بیت، خانه است و امشب در این بیت، حضور خانواده تجلی پیدا کرد و تو بیخیال از قضاوت دیگران میخوانی:"من همسر مردادیام را دوست دارم".
"بگذار بر من تهمت مستی ببندند/مردم چه میدانند شاید خورده باشم".(قادر طهماسبی).
در سخنرانی کوتاهِ بعد از شعرخوانیهای بلند، راهبر اشاره میکند به شعری که دربارهی زن خوانده شد، با عبارت: "و چقدر هم خوب"؛ و تو هنوز در هیجانی که منظورشان شعر زیبای فائزه زرافشان است یا شعر تو : "من یک زنم آزادیام را دوست دارم". و تأكید میکنند که از این دست شعرها زیاد باید اتفاق بیفتد.
و در همان سخنرانی 20 دقیقهای از 300 دقیقهی دیدار، یاد آرمان عزیز، میکنند که در این تاختوتازها صحنه را درست شناخت و چه اثرگذار احساس تکلیف کرد .
و باز در أخرجنی مخرج صدق، لالهها را میبینی که دم در به بدرقه ایستادهاند و هوای سرو تناور باغ را دارند و شب از سرخیشان چیزی نکاستهاست. "گفتی میان آتش عشقم چه میکنی/گفتم خلیل بین گلستان چهمیکند"(رباب کلامی).
* (شعرهای خوانده شده در جلسه)
#زهرا_سپهکار
@zahra_sepahkar
به مسجد میرود یا سمت قربانگاه میآید؟
چرا از هر طرف امشب نسیم آه میآید؟
قدمهایش چقدر از خانه تا مسجد شتابان است
به سختی عرش دارد پا به پایش راه میآید
چه شوقی میچکد از صورتش وقت وضو امشب
برایش عاقبت آن لحظۀ دلخواه میآید
برای بار آخر کوچهکوچه، کوفه میبیند
سراغ سایههای تیره، نور ماه میآید
هلا ای شهر! شام آخر است آمادهای آیا؟
چه بر روز تو در این فرصت کوتاه میآید؟
نمیبینند مردم حجم تنهایی مولا را
غریبی علی تنها به چشم چاه میآید
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
دلتنگ، خطاکار و فقیر آمده بودم
در حلقهٔ گیسوش اسیر آمده بودم
از باغترین کوچهٔ فردوس، خدایا!
آخر به امیدی به کویر آمده بودم
من بودم و عهد ازل و رنج هبوطم
مأمور به یک امر خطیر آمده بودم
تا کشف کنم راز شب تار چه بوده
زیر علم ماه منیر آمده بودم
محتاج به آیات کریمانهٔ تطهیر
مشتاق به آن خیر کثیر آمده بودم
از صبحدم غار حرا و شب معراج
از ظهر تماشای غدیر آمده بودم
شاید که گدا را بنوازد به نگاهی…
با گریه سر راه امیر آمده بودم
سردرگم و بیچاره و بیتاب نفسهاش
پر واهمه با کاسهٔ شیر آمده بودم
او را چقدر زود گرفتند از عالم
ای وای به من! وای چه دیر آمده بودم…
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
مهربانماه من! خداحافظ!
اشک من! آه من! خداحافظ
ای تو اندوه تا ابد شیرین
غم دلخواه من خداحافظ
باز بغض یتیمیام گل کرد...
پرورشگاه من! خداحافظ
باید اینجا جدا شویم از هم
یار همراه من! خداحافظ
نرسید آخرش به دامن تو
دست کوتاه من... خداحافظ
من ستاره ستاره دلتنگم
ماه من! ماه من! خداحافظ
#فاطمه_عارفنژاد
#ماه_رمضان
#وداع
@fatemeh_arefnejad
مبارک است که از چنگ شب رها شدهای
طلوع کرده و با صبح آشنا شدهای
برای خالیِ دیوار ناامیدیها
شبیه پنجره رو به بهار وا شدهای
آهای سرو بلندم! من از تو ممنونم
که سرپناه حیای بنفشهها شدهای
فرشته آمده از آسمان به بدرقهات
سفر بخیر! بگو راهی کجا شدهای؟
به لحن خون و جنون گرم گفتگو با تیغ
هزار حنجره جوشیدهای، صدا شدهای
چطور شد که گذارت به قتلگاه افتاد؟
چگونه شد که سر کوچه کربلا شدهای؟
«شهید» راز بزرگیست در دل تقدیر
تو از قضا وسط شهر برملا شدهای
#فاطمه_عارفنژاد
#شهید_حمیدرضا_الداغی
#جوانمرد
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از 🎧پادکست شعر پارسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«گفتند شعر پارسی و زنده شد زبان»
🎙به زودی، فصل اول پادکست شعر پارسی
🎧در هر اپیزود از این پادکست، سراغ شاعران مطرح تاریخ شعر پارسی، از شاعران کلاسیک تا شاعران معاصر میرویم که زندگی و یکی از مشهورترین اشعار هر یک را بررسی کنیم.
تقدیم به تمامی دوستداران شعر و ادب پارسی🌹
مدیر پروژه: محمدرضا معلمی
شعرخوانی: زینب بیات
مدیر هنری: مهدی یدالله نژاد
ویرایش و تنظیم: سیدمهدی احمدی، مهدی صادقی، یاسین بستانچی
💠 پادکست شعر پارسی را دنبال کنید:
https://eitaa.com/joinchat/274137479Cabc06a38e6
بسم الله الرحمن الرحیم
#شبانماه
اولین #مجموعه_شعر من با ۴۰ غزل
بالأخره امروز از راه رسید؛
بعد از ماجراها و پیچوخمهای بسیار.
و من بهخاطرش باید ممنون باشم از
مجموعهٔ شهرستان ادب،
تمام دوستان عزیز و اساتید بزرگوارم،
به خصوص جناب آقای دکتر #محمدحسین_نجفی که در طول این مسیر از همراهیها، نقدها و راهنماییهاشون بسیار استفاده کردم.
#الحمدلله
حالا میتونید _اگه دوست داشتید_ #شبانماه رو در روزهای پایانی نمایشگاه کتاب تهران، از انتشارات #شهرستان_ادب (راهروی ۱۳ غرفهٔ ۱۸) تهیه کنید.
#فاطمه_عارفنژاد
#مجموعه_غزل
@fatemeh_arefnejad
مژدهٔ روشنای فردا بود
در نگاهش ستاره پیدا بود
مثل یک سیب روی شاخهٔ دور
خندههایش بلندبالا بود
سبزهٔ گلگلی پیرهنش
خانهٔ امن شاپرکها بود
دخترک صبح، صبح آدینه
دخترک شب، شبی که یلدا بود
دخترک نام کوچکش ساحل
دخترک آرزوی دریا بود
موج میزد غرور در چشمش
سر درسی که آب بابا بود
قاب عکسش همیشه با پدرش
در سفرهای دور دنیا بود
«قهرمان کیست؟» او نوشت: پدر!
دخترک سخت گرم انشا بود
اشکهایش چکید بر دفتر
خط دلتنگیاش چه خوانا بود…
#فاطمه_عارفنژاد
#ناوگروه۸۶ #نیرو_دریایی_ارتش
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از فلانی
یا فتحُ
نحن مکةُ
تنتظر الرسولا
ای فتح!
ما مکهایم
که منتظر پیامبر است
#نزار_قباني
ازل؟ ابد؟ تو بگو بیزمانی او بود
زمین و هرچه در آن، آسمانی او بود
چقدر ابر که بارانی محبت او
چقدر کوه که آتشفشانی او بود
بهار حادثهای سبز کنج ایوانش
بهشت جلوهای از باغبانی او بود
سفر سفر همهٔ جادهها پر از شوقش
افق افق همهسو بیکرانی او بود
و هرچه دشت، گمانم جنون او را داشت
و هرچه رود، گمانم روانی او بود
و حرف میزد و مضمون تازه میآورد
و آرزوی غزل، همزبانی او بود
شهود و کشف من و راز سیب لبخندش
شروع جاذبهٔ مهربانی او بود
به هرکجا که قدم میگذاشت احساسم
درون دایرهٔ حکمرانی او بود
و عاشقش شدم و بعد از آن؟ نمیدانم...
تمام همّ و غمم شادمانی او بود
#فاطمه_عارفنژاد
#شبانماه
📙️ مجموعه غزل شبانماه را میتوانید از سایت ادببوک تهیه کنید.
@fatemeh_arefnejad
چهارمین نشست
《کتاب شهر》
معرفی، تحلیل و جشن امضای مجموعه غزل #شبانماه
با حضور:
دکتر حسین محمدی مبارز
سیدمحمدجواد شرافت
فاطمه عارفنژاد
شنبه، ۲۷ خردادماه، ساعت ۱۶
خیابان شهدا، کوچه ۳۰، خانه موزه شهیدان زین الدین
@adabqom
@fatemeh_arefnejad
هو اللطیف
🔸فروش ویژه مجموعه غزل #شبانماه
میتونید کتاب رو با تخفیف از سایت ادببوک به نشانی زیر تهیه کنید 🌱
https://adabbook.com/%d8%b4%d8%a8%d8%a7%d9%86%d9%85%d8%a7%d9%87
#شهرستان_ادب
#ادببوک
@fatemeh_arefnejad
پر از طراوت و لبخند و خوشخیالی بود
چه روزهای لطیفی… چقدر عالی بود…
تمامقد همهٔ فصل نوجوانی من
شبیه خندهٔ پاییز پرتقالی بود
اگرچه باغ پدر تشنه ماند گهگاهی
اگرچه در ده ما حرف خشکسالی بود
دو شاهزاده، دو آهو، دو بوته گل، دو ترنج…
هزار قصهٔ نو روی دار قالی بود
تو بودی و من و شبهای برفی و کرسی…
فقط چه حیف که جای بهار خالی بود
چه روزها که لب چشمه شعر میخواندیم
و روی شانهیمان کوزهای سفالی بود
و لِیلِی از دل صحرا عبور میکردیم
به پشتگرمی کوهی که آن حوالی بود
تو از فضای خیالم بزرگتر بودی
همیشه لحن نگاهم به تو سوالی بود
ای آسمان من! افسوس دیر فهمیدم
که سرنوشتم از اول شکستهبالی بود
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
چه دنیای بدی! انگار کفران پیش رو باشد
و بیپرواترین دوران عصیان پیش رو باشد
کران تا بیکران هر سمتوسویی آسمان ابریست
گمانم قدر یک تاریخ، باران پیش رو باشد
هوا بوی جدایی میدهد در موسم دیدار
زبانم لال، شاید روز هجران پیش رو باشد
و شاید وعدهٔ ذبحی که حرفش بود در قرآن…
و شاید موعد رفتن به میدان پیش رو باشد
و شاید لابلای خون و خاکستر سر نیزه
رها در باد گیسویی پریشان پیش رو باشد
مشخص بود از غمخطبهاش در سرزمین وحی
که باید خطبهٔ شمشیر بران پیش رو باشد
کسی که نام او ناجی نوح و کشتیاش بوده
مگر بیمی از این دارد که طوفان پیش رو باشد؟
کسی که عهد ابراهیم را بر دوش خود دارد
دلش میخواهد آخر عید قربان پیش رو باشد
به کعبه پشت کرده، میرود _جانها به دنبالش_
چه باکی هست اگر لبخند جانان پیش رو باشد؟
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
هم شکستهست قاب خاطرههام
هم ترک خورده شیشهٔ صبرم
پنجره پنجره پر از باران
آسمان آسمان پر از ابرم
مینشینم خیال میبافم
با دو قلاب آرزو و امید
یک رج از جنس شر و شور غزل
یک رج از جنس ذوق و شوق سپید
مثلا دعوتم به خانهٔ ماه
مثلا با ستاره همزادم
مثلا بغض نیست توی گلوم
مثلا مثل دیگران شادم
مثلا کوهزادهام، رودم
مؤمنم به وصال دریاها
گرچه این عشق را تمام عمر
سرزنش میکنند صحراها
مثلا دلخوشم به لمس افق
مثلا جاده خوانده است مرا
قاصدک هستم و نسیم سحر
روی دوشش نشانده است مرا
مثلا من مسافر نورم
مثلا راهی نجف هستم
مثلا تا همین دقیقهٔ قبل
داشتم تازه ساک میبستم
مثلا من یتیم کوفهٔ او
مثلا من گدای درگاهش
مثلا من فقیر بیچیزی
که نشستهست بر سر راهش
مثلا این منم، همین دختر
که پر چادرش رها در باد…
که به پروانگی رسیده دلش…
که شده از حصار خود آزاد…
مثلا این منم که میبارد
سر به زیر، ایستاده در حرمش
مثلا این منم که میمیرد
در همین نقطه زیر بار غمش
چه خیالی! چقدر شیرین است
چه محالی! چقدر خواستنیست
مثلا این منم که بعد از مرگ
مست جام فَمَن یَمُت یَرنیست…
***
از خیالات میزنم بیرون
تا کمی در خودم نفس بکشم
تا به اعجاز نور پنجرهای
روی دیوار این قفس بکشم
تا ببینم کجای تقویمم؟
چقدر کار بر زمین مانده؟
چند روضه به لحظهٔ دیدار؟
چند گریه به اربعین مانده؟
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
یادداشتی بر کتاب #شبانماه به قلم شاعر عزیز، خانم دکتر حسنا محمدزاده ✍
کلاف سردرگم هستی l نگاهی به کتاب «شبانماه» اثر فاطمه عارفنژاد
https://shahrestanadab.com/Content/ID/12427/
#فاطمه_عارفنژاد
#حسنا_محمدزاده
#شهرستان_ادب
@fatemeh_arefnejad
آیین رونمایی از مجموعه غزل #شبانماه، شامگاه جمعه ۲۳ تیرماه، با حضور جمعی از شاعران و هنرمندان به میزبانی گروه بین المللی هندیران، به صورت مجازی برگزار شد.
🔹 خبرگزاری تسنیم
🔸 خبرگزاری ایرنا
🔹 خبرگزاری ایبنا
🔸 خبرگزاری آنا
#شبانماه
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
من سالها در وادی غم زندگی کردم
باران شدم، شبنم به شبنم زندگی کردم
ابری پر از آوارگی بودم که پیوسته
در جادهٔ تقدیر، نمنم زندگی کردم
با رودها جاری شدم در متن دلتنگی
هرچند مثل کوه، محکم زندگی کردم
با خاطراتی تلخ از اردیبهشتی دور
در خانهٔ حوا و آدم زندگی کردم
اندازهٔ داغی که دیدم قد کشیدم آه
اندازهٔ رنجی که بردم زندگی کردم
آنقدر مُردم زیستن در رنجهایم را
تا گاهگاهی مرگ را هم زندگی کردم
از کوچههای درد تا صحرای تنهایی
از فاطمیه تا محرم زندگی کردم
#فاطمه_عارفنژاد
#کتاب_شبانماه
@fatemeh_arefnejad
به غیر از تو ندارم در جهان یک آشنا حتی
قرار من! تویی تنها قرارم با خدا حتی
منی که قد کشیدم ساقه ساقه از دل غربت
نبودم لحظهای از ریشهٔ مهرت جدا حتی
نه تنها من _که از بیتابیام سر میرود شوقت_
صدایت میزنند این روزها گنجشکها حتی
کجای عالمِ تنهاییام دیدار تو حتمیست؟
به عشقت حاضرم پر وا کنم تا ناکجا حتی!
شنیدم مهربانی، بیشتر از هر خیال و وهم…
شنیدم دوست داری روسیاهان را… مرا حتی…
به کویت هرکه رو آورد، برگشتن نمیدانست
که از کوه غم تو برنمیگردد صدا حتی
***
سفر جای خودش، آنقدر دورم از وصالت که
نمیبینم منِ بیچاره خواب کربلا حتی
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از تلک الایام
#از_تنور_خولی_بپرس
از قرآن سوخته
نور بلند می شود...
@telkalayyam
«چه صبحی! چه شامی!» زمان از تو میگفت
«چه جغرافیایی!» جهان از تو میگفت
ازل تا ابد، ساحت آفرینش
به هر شکل و با هر زبان از تو میگفت
از آغاز عالم، از اندوه آدم
قدیمیترین داستان از تو میگفت
افق تا افق خون تو میدرخشید
کران تا کران آسمان از تو میگفت
دل سنگها از غمت آب میشد
اگر کوه آتشفشان از تو میگفت
و هر باد هقهق تو را مویه میکرد
و هر رود نرم و روان از تو میگفت
و هر آه محو غمت بود، هر دم
و هر آینه ناگهان از تو میگفت
تو ای روح کعبه! حرم از تو میخواند
تو ای جان مسجد! اذان از تو میگفت
تو ای گریهٔ کودکان در غم تو
نگاه تر مادران از تو میگفت
در آرامش پیرهنهای مشکی
هیاهوی پیر و جوان از تو میگفت
به دلگرمی چای در روضه سوگند
که با هر لبی استکان از تو میگفت
***
به خود آمدم، جمعیت گریه میکرد
به خود آمدم، روضهخوان از تو میگفت…
#فاطمه_عارفنژاد
#کتاب_شبانماه
@fatemeh_arefnejad
برگشتهای بدون سوارت به خیمهگاه
در امتداد واقعه، در عصر اشک و آه
دلواپس کسیست نگاهت قدم قدم
گاهی اگر به پشت سرت میکنی نگاه
یالت چقدر سرخ... خیالت چقدر سرخ...
چشمت به خون نشسته چرا؟ آه ذوالجناح!
ای مرکب بهشت خدا! پس حسین کو؟
افتاده عرش روی زمین در کجای راه؟
با بادهای سرخ سماعیست خونچکان
هر سنگ روضهخوان شده بر خاک روسیاه
تنها رها به دشت... خدایا چه بیسپر!
سرها به روی نیزه... دریغا چه بیگناه!
فریاد «یا بُنَیَّ» جهان را گرفته است
بوی مدینه میوزد از سمت قتلگاه
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
{يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّـهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون}
آتش میافروزد، به شیطان اقتدا کرده
از قلب تاریکش به دوزخ راه وا کرده
در حصر طاغوت است و در زنجیر طغیانها
با واژهٔ معصوم آزادی چهها کرده؟
دستش به خون آیهٔ تطهیر آلودهست
خود را اگر مصداقی از تبت یدا کرده
ابلیسانسانِ خدانشناسِ کافرکیش
مرز وقاحت را چه آسان جابجا کرده!
او از همان قومیست که قرآن ناطق را
ظهر عطش، بر خاک، تقطیع هجا کرده
آیینه در آیینه حق تکثیر خواهد شد
ظلمت اگر با نورِ نور اینگونه تا کرده
آتش زده شاید که خاموشش کند، اما
آتشفشانش نوربارانی بهپا کرده!
از هر طرف در رمی شیطانند خلق الله
با عروة الوثقی درافتاده؟ خطا کرده
سهم غرورش عاقبت بارانی از تیر است
هرکس به سمت آسمان تیری رها کرده
#قرآن
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
با نی، نوای نای تو را گریه میکنیم
پژواک ربنای تو را گریه میکنیم
هرجا گره به کار میافتد، به زمزمه
نام گرهگشای تو را گریه میکنیم
ابریم و در مسیر تکامل به سمت رود
هر صبح و شب هوای تو را گریه میکنیم
قاریِ تا همیشهٔ قرآن! هنوز هم
تفسیر آیههای تو را گریه میکنیم
تقطیع شد کلام خدا روی خاک… آه
هر حرف، هر هجای تو را گریه میکنیم
وا حیدرا… علی تو را سینه میزنیم
وا اکبرا… عبای تو را گریه میکنیم
ای صبحِ بیغروب که بر نیزه میروی
تا شام ردپای تو را گریه میکنیم
ساکت شدهست هلهلهٔ دشمنت ولی
ما همچنان صدای تو را گریه میکنیم
با هر شهید تازه که از راه میرسد
یک روضه کربلای تو را گریه میکنیم
باری زبان اشک جهانفهم و ساده است
بیمرز ماجرای تو را گریه میکنیم
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
با بستنی، با توت، با عصرانه در ایوان
بار خودش را بست تعطیلات تابستان
از کوچه میآید صدای خندهٔ پاییز
با دخترانش ماهمهر و آذر و آبان
پیراهن چیندارشان زرد است و نارنجی
پیداست روی مویشان قرمزترین روبان
این رنگهای گرم ما را میبرد کمکم
تا برفبازی در خیابانهای یخبندان
امروز سردم شد کمی در مدرسه، فردا
حتما برایم شال گرمی میخرد مامان
من عاشق روبوسی ابر و زمین هستم
دیوانهٔ نور و صدای رعد و برق آن
از پنجره میبینمش هربار و میگویم:
بهبه! بفرما تو! صفا آوردهای باران!
بابا ولی مهمان نمیخواهد که میپرسد
خیسی چرا در این هوای سرد دخترجان؟!
#فاطمه_عارفنژاد
@fatemeh_arefnejad
#طوفان_الاقصی
شروع ناگهانی داشت طوفانی که حرفش بود
رسید از شش جهت سجیلبارانی که حرفش بود
رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی
رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود
برای انتقام خون دلهایی که میخوردیم
فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود
و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که میگفتیم
و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود
بشارت باد گلها را به فروردینِ روییدن!
که نزدیک است آن سرسبزدورانی که حرفش بود
قسم به موی خونآلود اطفال فلسطینی
به زودی میرسد این سر به سامانی که حرفش بود
بیا و گوش کن! از قدس دارد میرسد کمکم
همان صوت صمیمی… صوت قرآنی که حرفش بود…
کسی و الفجر میگوید… کسی و الفتح میخواند…
کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود
به دست ما نوشته میشود بر مصحف تقدیر
برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود
#فاطمه_عارفنژاد
#فلسطین 🇵🇸✌️
@fatemeh_arefnejad
هدایت شده از بافتار
از مسجدالاقصی صدای فتح میآید
۱۰ شعر و عکس برای طوفانالاقصی
🔺رسانه بافتار
🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35