💚 چه جای لرزیدن دلهای ما به نام علی (علیهالسلام) که دیوار کعبه به استقبال قدمهایش از هم شکاف خورد
🌸میلاد امامالمتقین، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و همچنین روز پدر فرخنده باد🌸
@fatemeh_valinejad
🔺️آیین رونمایی از کتاب دمشق شهر عشق
✍️نوشتهی فاطمه ولی نژاد
🔸️با حضور :
🔹️سردار عباس بایرامی ( رئیس سازمان ادبیات و تاریخ دفاع مقدس )
🔹️خانواده معظم شهدا
⏱️زمان : یکشنبه ۱۵ بهمن ساعت ۹:٣٠صبح
🧭مکان : خانه کتاب و ادبیات ایران
@fatemeh_valinejad
🔺️آیین رونمایی از کتاب عروس آمرلی
✍️نوشتهی فاطمه ولی نژاد
🔸️با حضور :
🔹️سردار عباس بایرامی ( رئیس سازمان ادبیات و تاریخ دفاع مقدس )
🔹️خانواده معظم شهدا
⏱️زمان : یکشنبه ۱۵ بهمن ساعت ۹:٣٠صبح
🧭مکان : خانه کتاب و ادبیات ایران
@fatemeh_valinejad
📕 داستان عروس آمرلی...
به گمانم حنجرهاش را با تیغ غیرت بریده بودند که نفسش هم بریده بالا میآمد و صدایش خش داشت: «کجایی نرجس؟»
با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم: «خونه.»
▪طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید و بغضش شکست ولی مقاومت میکرد تا نفسهای خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد: «عباس میگه مردم میخوان مقاومت کنن.»
به لباس عروسم نگاه کردم ولی این لباس مقاومت نبود. با لبهایی که از شدت گریه میلرزید، ساکت شدم و اینبار نغمه گریههایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم.
◽شاید اولینبار بود گریه حیدر را میشنیدم و او با صدایی که بهسختی شنیده میشد، پرسید: «نمیترسی که؟»
مگر میشد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد: «داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه.»
▪حیدر دیگر چطور میتوانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشکر داعش صف کشیده بود و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَهلَه میزد...
📌 رونمایی: یکشنبه، ١۵ بهمن
خانه کتاب و ادبیات ایران
@fatemeh_valinejad
▪️لبهایم را قفل هم کرده بودم تا دیگر نالهام از گلو بالا نیاید و عشقم بیش از این عذاب نکشد ولی لگد آخر را طوری به قفسه سینهام کوبید که دلم از حال رفت، از ضرب لگدش کمرم در دیوار خرد شد و نالهام در همان سینه شکست.
▫️با همین یک کلمه ایرانی و شیعه بودنم را با هم فهمیده بودند و نمیدانستند با این غنیمت قیمتی چه کنند.
▪️سمت صورتم خم شد، چانهام خیسِ اشک و خون شده بود و از ترس و غصه میلرزید که نیشخندی نشانم داد و تحقیرم کرد: «فکر نمیکردم سپاه پاسداران جاسوس زن داشته باشه!»
▫️میدیدم دهانشان از بریدن سرم آب افتاده و باید ابتدا زبانم را به صلّابه میکشیدند که عجلاتاً خنجرهایشان غلاف بود...
🗓 آیین رونمایی کتاب
یکشنبه، ١۵ بهمن، ساعت ٩:٣٠
خانه کتاب و ادبیات ایران
@fatemeh_valinejad
13.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تیزر
🔺️آیین رونمایی از کتاب دمشق شهر عشق
✍️نوشتهی فاطمه ولی نژاد
⏱️زمان : یکشنبه ۱۵ بهمن ساعت ۹:۳۰
🧭مکان : خانه کتاب و ادبیات ایران
خیابان انقلاب، بین فلسطین و شهید برادران مظفر جنوبی،شماره ۱۰۸۰
@fatemeh_valinejad
هدایت شده از انتشارات صریر
🔺️نشست رونمایی از کتاب های دمشق شهر عشق و عروس آمرلی
🔹️سخنرانان :
🔸️سردار سرتیپ دوم بسیجی عباس بایرامی
🔸️دکتر احسان عباسلو
🔸️مریم مجتهدزاده
🔸️فاطمه ولی نژاد
⏱️زمان : یکشنبه ۱۵ بهمن ساعت۹:۳۰صبح
🧭مکان : خیابان انقلاب - بعد از فلسطین جنوبی - پلاک۱۰۸۰ خانه کتاب و ادبیات ایران - سرای کتاب
@entesharat_sarir
📓به بهانه آیین رونمایی...
روزهای آخر بهمن ٩٨ بود
گرچه یک ماه از ماجرا گذشته بود اما نه فقط قلبم که حتی قلم هم بیخیال زخمی که خورده بودیم نمیشد و بیهوا بهانه نوشتن میگرفت.
▪️درنهایت نوشتم... نوشتم و شد "تنها میان داعش"؛ حکایت عجیب شهر آمرلی عراق در حال و هوای یک قصه عاشقانه و پُر از دلهره...
▫️تنها چند شب از پایان نگارش "تنها میان داعش" گذشته بود که "دمشق شهر عشق" را شروع کردم و چه حس غریبی در این قصه بود که انگار از دریای دل پُر درد سوریه آب میخورد...
از آن سال داستانها در شبکههای اجتماعی پخش میشد و بهقدری استقبال از این دو اثر عاشقانه در بستر حوادث تاریخی زیاد شد که سرانجام تصمیم به چاپ هر دو کتاب گرفتم.
📚 " دمشق شهر عشق" با همان نام منتشر شد و "تنها میان داعش" شد "عروس آمرلی"...
روز رونمایی این دو اثر چهار سال از آن ماجرا گذشته بود و قلم همچنان بیقرار نوشتن از دردهای نهفته در سینه شهید آن ماجراست...
💔 شهید شب جمعه فرودگاه بغداد...
شهید ١٣ دی ١٣٩٨
شهید سلیمانی عزیز
شهید ابومهدی
و شهدای همراه
ماییم و نوای بینوایی
بسمالله اگر حریف مایی
@fatemeh_valinejad
🌙🌸 آغاز ماه معظّم شعبان و یومالله ٢٢ بهمن هزاران بار مبارک باد 🌸🌙
@fatemeh_valinejad