eitaa logo
فاطمه‌ فرهادیان 🧕| روان درمانگر
2.1هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
624 ویدیو
131 فایل
رزرو مشاوره تلفنی،آنلاین وحضوری: @fa_far1 ادمین تبادلات @M81220 ✨️ #مشاور #روانشناس #مدرس https://zil.ink/fatemehfarhadiyan کلینیک یاس سپید مرکز مشاوره سماح مدیرگروه تخصصی مشاوره مآوا عضو بنیاد ملی نخبگان شماره نظام روانشناسی۶۰۲۲۹
مشاهده در ایتا
دانلود
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﺍ... ﺭﺍ… ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ… ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺎ " " ﻣﻄﺮﺡ ﮐﻨﯿﺪ ﻧﻪ ﺑﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻼ‌ﻡ ﻫﻤﺎﻥ می شوﺩ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﻮﯾﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭﺗﺎﻥ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ .....
ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ می‌گذاشت. ﻣﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ‌آمد، ﺷﯿﺮ را می‌خورد ﻭ سکه‌اﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ می‌انداخت. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ. ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ بکشد ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﮑﻪﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ را ﮐﺮﺩ. ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪ و ﭘﺴﺮ را نیش زد و ﭘﺴﺮ ﻣﺮﺩ. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﯽﭘﻮﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﻣﺎﺭ ﺷﯿﺮ را ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﮑﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺩیگر ﺑﺮﺍیم ﺷﯿﺮ ﻧﯿﺎور، ﭼﻮﻥ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﮒ ﭘﺴﺮﺕ را فراموش می‌کنی و ﻧﻪ ﻣﻦ ﺩﻡ ﺑﺮﯾﺪﻩام را.» ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺯﺧﻢ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﻮﺩ! (بهشت فیروزه‌ای) _ _ _ _ _🔹🔷🔹_ _ _ _ _ @beheshtfirozeii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهکارهای گفته شده در این کلیپ دقت بفرمایید بسیار عالی •┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈• (بهشت فیروزه‌ای) _ _ _ _ _🔹🔷🔹_ _ _ _ _ @beheshtfirozeii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 تا داشته‌ام فقط تو را داشته‌ام با نام تو قامت افراشته‌ام بوی صلوات می‌دهد دستانم؛ از بس که گل‌ محمدی کاشته‌ام... ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
از آدمهای منفی‌باف دوری کنید! آنها برای هر راه حلی؛ یک مشکلی دارند!
🌱🕊 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 نسيه داده می‌شود حتی به شما!! يكی از فرزندان شيخ رجبعلی خیاط می‌گويد: روزی مرحوم مرشد چلويی معروف خدمت جناب شيخ رسيد و از كسادی بازارش گله كرد و گفت: داداش! اين چه وضعی است كه ما گرفتار آن شديم؟ دير زمانی وضع ما خيلی خوب بود روزی سه چهار ديگ چلو میفروختيم و مشتری‌ها فراوان بودند، اما يك‌باره اوضاع زير و رو شده مشتری‌ها يكی يكی پس رفتند، كارها از سكه افتاده، و اكنون روزی يك ديگ هم مصرف نمی‌شود ...؟ شيخ تأملی كرد و فرمود: « تقصير خودت است كه مشتری‌ها را رد می‌كنی »! مرشد گفت: من كسی را رد نكردم، حتی از بچه‌ها هم پذيرايی میكنم و نصف كباب به آنها می‌دهم. شيخ فرمود: « آن سيد چه كسی بود كه سه روز غذای نسيه خورده بود؛ بار آخر او را هل دادی و از در مغازه بيرون كردی؟! » مرشد سراسيمه از نزد شيخ بيرون آمد و شتابان در پی آن سيد راه افتاد، او را يافت و از او پوزش خواست، و پس از آن تابلويی بر در مغازه‌اش نصب كرد و روی آن نوشت: « نسيه داده می‌شود، حتی به شما، وجه دستی به اندازه وسعمان پرداخت می‌شود »!! 🍃 🌺🍃
امروز به این فکر کن..؛ 👇 ﺧﻮﺩ را به ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﮑﻦ!😊 و ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ، ﺑﺪ بودن ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﮑﻦ!😡 👈ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ، !👌🏻
✨﷽✨ یک جعبه کفش👞 ✍زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد. در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز... پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند . وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود. پیرزن گفت :هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود پ از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟پس اینها از کجا آمده؟ پیرزن در پاسخ گفت : آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام زندگی موفق (بهشت فیروزه‌ای) _ _ _ _ _🔹🔷🔹_ _ _ _ _ @beheshtfirozeii
👈روزی مرد ثروتمندی پسر بچه کوچک خود رابه روستایی برد تا به او نشان دهد مـردمی که در آنجا زندگی می کننـد ، چقـدر فقیر هستند. آن دو یک شب در خانه ی یک روسـتایی مهمان بودنـد. در راه برگشت مـرد از پسرش پرسیـد نظرت در مـورد مسافـرت چه بـود؟ پسـر در جواب گفت عـالی بـود پدر پرسید آیا به زندگی آن‌ها توجه کردی؟ پسـر پاسخ داد بله پدر! و پدر پرسید چه چیز از این سفر آموختی؟ پسر گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم وآنها چهار تا. ما در حیاط خانه یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد ما در حیاط خود فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط خانه ما به دیوارهایش محـدود است امـا باغ آن ها بی انتهاست. با شنیدن حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسربچه اضافه کرد متشکرم پدر، تو به‌من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم چه راحت می توانییم نگاهمان را به داشته هایمام، زیبا کنیم.. قدر داشته هایمان را بدانیم..🦋💝 الهی شکر بابت همه ی داشته هایمان🤲 •┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈• (بهشت فیروزه‌ای) _ _ _ _ _🔹🔷🔹_ _ _ _ _ @beheshtfirozeii
13.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ مربوط به درمان عفونت حادتنفسی ناشی ازکرونا🌹🌹 •┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈• (بهشت فیروزه‌ای) _ _ _ _ _🔹🔷🔹_ _ _ _ _ @beheshtfirozeii https://eitaa.com/joinchat/1996423215Cd5dc68c0e6
┄┅─✵💝✵─┅┄   با توکل به اسم الله آغـــاز روزی زیبـــا با صلوات بـــر محمـد و آل محمــــد (ص) اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم سلام روزتون بخیر @Allah_Almighty ┄┅─✵💝✵─┅┄