eitaa logo
منبرک فاطمی
6.8هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز ✔️ هدیه به مادرم @a_f_133 🔺فهرست و... https://eitaa.com/fatemi222/6618
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر کشتند چرا  آبت  ندادند چرا  زان  دُرِّ  نایابت  ندادند اگرکشتندچرا خاکت نکردند کفن برجسم صدچاکت نکردند اگرکشتند چرارأست بریدند زکینه بر نوک نیزه  نمودند بهتر ز حسین در دو سرانیست نگردید با سوز تر از کرب بلا نیست نگردید جز کرب  بلا  و حرم  گوشه به گوشه درهیچ کجا شور وصفا نیست نگردید بیمار  جنونیم   و  دچار   تب  عشقیم جزذکرحسین هیچ دوانیست نگردید آن خلد برینی که خدا ساخته از عشق جز کرب بلا هیچ کجا نیست نگردید تا ما   همه عبد  رخ  دلجوی حسینیم گشتن پی جزاو روا نیست نگردید.  
سؤال: من قبلا به شخصی خسارتی وارد کردم و الان خجالت می کشم بروم و خسارت را جبران کنم آیا می توانم پول آن را از طرف صاحب حق، به فقیر صدقه بدهم؟ جواب: صدقه، کفایت نمی کند و باید مبلغ خسارت را به او بپردازید می توانید به گونه ای که مطلع نشود ـ مثلا از طریق واسطه یا واریز به حساب ـ آن را ادا کنید
سؤال: استفاده از لاک توسط خانم‌ها در ناخن های دست و پا هنگام وضو و غسل چه حکمی دارد؟ جواب: تمام ناخن های ‌دو دست در هنگام وضو باید از لاک و هر مانع دیگری پاک باشند، ولی اگر از ناخن های پا، یک ناخن پاک باشد و روی آن مسح کشیده شود، وضو صحیح اسـت اما در هنگام غسل، تمام ناخن های دست و پا باید پاک باشند
سؤال: اگر به هر دلیل هنگام نماز، مُهر از دسترس خارج شود، - مثلاً بچه ای، مهر را ببرد- تکلیف چیست؟ جواب: اگر در بین نماز چیزی که بر آن سجده می‌کند، گم شود و چیزی که سجده بر آن صحیح است در دسترس نباشد چنانچه وقت، وسعت داشته باشد باید نماز را بشکند اما اگر وقت تنگ است: چنانچه لباس او از جنس کتان یا چیزی که جنس پنبه و کتان دارد، باشد باید بر همان سجده کند و احتیاط آن است که تا سجده بر لباسی که از پنبه و کتان است، ممکن باشد بر غیر آن یعنی لباسی که از این جنس نیست، سجده نکند. اگر چنین لباسی ندارد بنابر احتیاط واجب بر پشت دست خود سجده کند.
شب سوم: موانع تحول روحی: 1 . ترس سیر بحث: ▪️اصل تحول، تحول روحی در انسان هست و انبیاء به تحول در افراد و جوامع هستند. ❌تزکیه یعنی . تحول یعنی بیشتر، بیشتر، بیشتر. تحول یعنی گذشتن از گرایشهای که لذت کمتری دارند؛ 💢تحول روحی مقدمۀ تحول اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. سپس به طرح موضوع موانع تحول میپردازیم و اینکه موانع تحول درونی هستند یعنی یک دیگر نمیگذارد شما گرایش به برترین ها را پاسخ دهی. ➕اولین مانع برای تحول روحی، هست. سبک زندگی ما، به ما نشان میدهد که آیا ما آدم هستیم برای تحول یا نه؟! سبک زندگی هست که آدمها را ترسو بار میآورد برخلاف تجارت. ⬅️ نقش در ترسو تربیت کردن فرزندان و همچنین نقش نظام آموزش و پر و رش که در س خواندن در آن مبتنی بر ترس از کسر و حضوروغیاب هست در نابود کردن خلاقیت و قدرت نوآوری فرزندان اشاره میشود. ⏪ ترس مانع تحول افرینی آنها میگردد میپردازیم. شجاعت در میدان جنگ و سیاست صفت برجسته https://eitaa.com/fatemi5/1262
هدایت شده از منبرک فاطمی
روضه شب سوم محرم ، روضه حضرت رقیه سلام الله علیها یکی از سخت ترین و عاطفی ترین مراثی ، مرثیه اولیا مخدره حضرت رقیه بنت الحسین علیها السلام است ، در کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی به نقل از کتاب کامل بهایی نوشته عمادالدین طبری و او از کتاب الحاویه تألیف قاسم بن محمّد بن احمد مأمونى ( از دانشوران اهل سنت ) چنین نقل میکند ، که برای حفظ امانتداری عین مطلب را از کتاب نفس المهموم (ص ۴۱۶ ) در این مجموعه قرار میدهم . کان‏ للحسین‏ علیه‏ السلام‏ بنت‏ صغیره لها أربع‏ سنین‏ قامت‏ لیله من‏ منامها و قالت‏: أین‏ أبی‏ الحسین‏ علیه‏ السلام‏ برای امام حسین علیه السلام دختر کوچکی بود که چهار سال بیشتر نداشت ، از خواب بیدار شد وگفت پدرم حسین علیه السلام کجاست فإنی‏ رأیته‏ الساعه فی‏ المنام‏ مضطربا شدیدا. پدرم کجاست که من اکنون او را در خواب دیدم فلما سمعن‏ النسوه ذلک‏ بکین‏ و بکى‏ معهن‏ سائر الأطفال‏ و ارتفع‏ العویل‏، چون زنان این‌ سخن بشنیدند گریستند و کودکان دیگر هم صدا به شیون بلند کردند فانتبه‏ یزید من‏ نومه‏ و قال‏: ما الخبر؟ ففحصوا عن‏ الواقعه و قصوها علیه‏، یزید بیدار شد و پرسید:چه‌خبر است؟ تفحّص کردند و قضیه بازگفتند فأمر بأن‏ یذهبوا برأس‏ أبیها إلیها فأتوا بالرأس‏ الشریف‏ و جعلوه‏ فی‏ حجرها، یزید گفت:سر پدرش را نزد او ببرید ، سر پدر را آوردند و دردامنش نهادند تا نگاهش به سر افتاد گفت فقالت‏: ما هذا راس ؟ این سر کیست قالوا: رأس‏ أبیک‏. گفتند : سر پدرت ففزعت‏ الصبیه و صاحت‏ فمرضت‏ و توفیت‏ فی‏ أیامها بالشام. آن دختر را دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار شد در همان روزها در شام در گذشت. و روی هذا الخبر فی بعض التألیفات بوجه أبسط و فیه: فجاؤوا بالرأس الشریف إلیها مغطى بمندیل دیبقی، فوضع بین یدیها و کشف الغطاء عنه فقالت: و این روایت در بعض کتب‌ مفصّلتر آمده است که بر آن سر شریف دستمال و پارچه ای افکندند و پیش آن دختر نهادند و روپوش‌از آن برداشتند وپرسید ما هذا الرأس؟ این سر ازآن کیست قالوا: إنه رأس أبیک. گفتند سر پدرت فرفعته من الطست حاضنه له و هی تقول: آن سر را از طشت برداشت و در دامن نهاد و مى‌گفت؟یا أبتاه من ذا الذی خضبک بدمائک،؟ کیست که تو را به خون سرت خضاب کرده ؟ یا أبتاه من ذا الذی قطع وریدیک؟، ای پدر چه کسی رگ گلوى تو را بریده یا أبتاه من ذا الذی أیتمنی على صغر سنی؟، اى پدر چه کسی مرا به این‌ کوچکى یتیم کرد؟ یا أبتاه من بقی بعدک نرجوه؟، اى پدر پس از تو به که امیدوار باشیم؟ یا أبتاه من للیتیمه حتى تکبر؟ اى پدر این دختر یتیم را که بزرگ ‌کند ؟ و ذکر لها من هذه الکلمات و از این قبیل سخنان نقل کند تا گوید إلى أن قال:- ثم إنها وضعت فمها على فمه الشریف دهان بر دهان شریف پدر نهاد و بکت بکاء شدیدا حتى غشی علیها، آنقدر گریه کرد چنانکه بیهوش افتاد فلما حرکوها فإذا هی قد فارقت روحها الدنیا. او را حرکت دادند ولی او از دنیا رفته بود. فلما رأى أهل البیت ما جرى علیها أعلوا بالبکاء و استجدوا العزاء، و چون اهل بیت این بدیدند صدا به‌گریه بلند کردند و داغشان تازه شد و کل من حضر من أهل دمشق فلم یر ذلک الیوم الا باک و باکیه. هر کس از اهل دمشق بر آن آگاه شد زن یا مرد گریان‌ شدند.
هدایت شده از منبرک فاطمی
توئی ماه من و من چون ستاره غمم گشته پدرجان بی‌شماره اگر روی کبودم را تو دیدی مکن دیگر نظر بر گوش پاره *** بیا بشنو پدرجان صحبتم را غم تو بُرده از کف طاقتم را دو چشم خویش را یک لحظه وا کن ببین سیلی چه کرده صورتم را
هدایت شده از منبرک فاطمی
بر نیزه‌ها از دور می‌دیدم سرت را بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟ چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق در خون‌‌ رها وقتی که دیدم پیکرت را ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه یک بار می‌شد من ببوسم حنجرت را بابا تو که گفتی به ما از گوشواره همراه خود بردی چرا انگشترت را با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه دیدم کبودی‌های چشم مادرت را یک روز بودم یاس باغ آرزویت حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را
هدایت شده از منبرک فاطمی
بنال ای دل نوا دارد رقیه به هر دردی دوا دارد رقیه مرض او را ز پا انداخت ،امّا مریضان را شفا دارد رقیه سه ساله کودک و این اوج عزّت؟ مدال مرحبا دارد رقیه بیا یا فاطمه اندر خرابه عزای بی ریا دارد رقیه بدور از دیدهٔ بیگانه امشب سخن با آشنا دارد رقیه ز دست ساربان و زجر و خولی به بابا شکوه ها دارد رقیه ز خونین چهره میبوسید و می گفت غم بی انتها دارد رقیه بیا ای یار پیشانی شکسته که با مهمان صفا دارد رقیه چه با جا آمدی ای جان جانان ببین جا در کجا دارد رقیه از آن روزی که افتادی به مقتل دل پر ماجرا دارد رقیه دلم در قتلگاه و جسمم اینجاست وطن در کربلا دارد رقیه بمیرم از چه لبهایت کبود است بگو محشر به پا دارد رقیه پدر بر چهره ام یک دم نظر کن رُخ زهرا نما دارد رقیه به جرم عاشقی جان بر لب آمد شکایت زاشقیا دارد رقیه خدا خواهد اگر ،می میرم امشب که هر شب این دعا دارد رقیه
هدایت شده از منبرک فاطمی
✅سکینه و رقیه علیهما السلام: الگوهای دختران شهید سکینه علیها السلام خواهر حضرت «علی اصغر» همراه سایر زنان و دختران در کربلا حضور داشت. نام اصلی او آمنه و امینه و... است و لقب سکینه را مادرش «رباب » به او داده. وقتی امام حسین علیه السلام برای آخرین وداع به خیمه گاه آمد، سکینه علیها السلام شدیدا گریه می کرد. امام او را به سینه چسباند و میان چشمانش را بوسه زد; اشک هایش را پاک کرد و با محبت زیاد او را ساکت کرد. و اشعاری را با او زمزمه کرد که مطلع آن چنین است. سیطول بعدی یا سکینة فا علمی منک البکاء اذا لحمام دهانی; ای سکینه! بدان که بعد از من گریه های طولانی خواهی داشت، آنگاه که مرگ من فرا برسد.» امام وقتی با آنان و دختران خداحافظی کرد، به پدر عرض کرد: «یا ابت استسلمت للموت؟ ای پدر! آیا تسلیم مرگ شده ای؟» امام حسین علیه السلام فرمود: «کیف لا یستسلم من لا ناصر له و لا معین; چگونه کسی که یار و کمکی ندارد، تسلیم مرگ نشود؟» سکینه به پدرش پیشنهاد کرد: «یا ابة! ردنا الی حرم جدنا...; ای پدر! ما را به حرم جدمان برگردان.» امام پاسخ داد: «هیهات لو ترک القطا لنام; هرگز ممکن نیست. اگر پرنده قطا به حال خود رها می شد، آرام می خوابید.» زنان با شنیدن سخن امام گریه سر دادند و امام آنان را ساکت کرد و به دشمن حمله کرد. حضرت سکینه علیها السلام در علم و معرفت و ادب، کم نظیر بود و همواره مورد توجه امام حسین علیه السلام بود. @fatemi5
هدایت شده از منبرک فاطمی
عشق کاری به قیل و قال ندارد عاشقی حرف جز کمال ندارد شاه عشّاق که مثال ندارد باغ او میوه‌ای کال ندارد نخل‌های علی نهال ندارد غیر راه علی مسیر ندیدم داخل خانه‌اش صغیر ندیدم سر بلندند؛ سر به زیر ندیدم من در این خانه غیر شیر ندیدم شیر بودن که سنّ و سال ندارد چون شده حیدری تبار؛ رقیّه هست اعجوبه‌ی وقار؛ رقیّه مثل عمّه شد استوار؛ رقیّه گرچه دیده سه تا بهار؛ رقیّه در کمالات؛ او مثال ندارد بر رخ او خدا نقاب کشیده روی او پرده‌ی حجاب کشیده جای چشمانش آفتاب کشیده صورتش به ابوتراب کشیده حیف در زندگی مجال ندارد خوشی از عمر خویش دیده؟ ندیده نازدانه‌ست ناسزا نشنیده پابرهنه به روی خار دویده گرچه کودک، ولی شده‌ست خمیده او الفباش غیر دال ندارد مثل یک شیشه‌ی بلور، شکسته همچو خشتی که در تنور شکسته سنگ خورده ولی غرور شکسته زیورش را کسی به زور شکسته نزن او با کسی جدال ندارد بر سرش ریخت آسمان خرابه زخم‌ها خورد از زبان خرابه معجر پاره؛ تازیانه؛ خرابه آه؛ پروانه در میان خرابه جای سالم به روی بال ندارد بین انظار رفت مسخره کردند سر بازار رفت مسخره کردند دست به دیوار رفت مسخره کردند کوچه هر بار رفت مسخره کردند معجر پاره قیل و قال ندارد زجر ول‌کن نبود؛ حرمله می‌زد دخترک را بدون فاصله می‌زد گردنش را گرفت سلسله می‌زد گفت جامانده‌ام ز قافله می‌زد طفل ترسیده که سؤال ندارد کنج ویرانه غصّه دور و برش ریخت خشت‌ها بالشی به زیر پرش ریخت دختر شاه بود و موی سرش ریخت گریه‌ها وقت دیدن پدرش ریخت خواهشی او جز وصال ندارد