یکی از پیامبرانی که در قرآن از او نام برده شده است، حضرت صالح (ع) است.
۱ - مشخصات
حضرت «صالح» از جمله پیامبران الهی بود که برای هدایت قوم ثمود مبعوث شد. رسالت ایشان بر قوم ثمود بود؛[۱]اما قومش او را تکذیب کرده و تهمتهای ناروایی به ایشان زدند.
حضرت صالح(ع) جهت اثبات نبوت خویش بر قوم، معجزهای آورد و از دل کوه «ناقه(شتری)» بیرون آورد[۶]اما قوم ثمود ایمان نیاورده و ناقه را پی کرده و گرفتار عذاب شدند
در تورات موجود(تحریف شده)، نامی از این پیامبر به میان نیامده است.
۲ - رسالت
بعد از اینکه قوم عاد به سبب گناه هلاک شدند، قوم ثمود پا به عرصه گذاشت. این قوم از قومهای عرب بود که در یمن سکونت داشتند.
نها همانند قوم عاد به فساد و مخالفت با خداوند روی آوردند؛ لذا خدای متعال حضرت صالح را که از لحاظ موقعیت اجتماعی در حد متوسط جامعه بود، و مردی با کمال و صاحب فضیلت بود، برای هدایت و ارشاد آنها فرستاد. وی مدت طولانی به تبلیغ قوم ثمود پرداخت؛ اما قومش دعوت وی را نپذیرفته و به جای اطاعت از خدا و رسول خدا، به پرستش بتها روی آوردند، تا جایی که هفتاد «بت» برای پرستش ساخته بودند.
.قرآن کریم راجع به نبوت صالح میفرماید: «وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا... قَالُوا یا صَالِحُ... إِنَّنَا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیهِ مُرِیبٍ قَالَ یا قَوْمِ أَرَأَیتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَی بَینَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتَانِی مِنْهُ رَحْمَةً...»
«و بسوی قوم ثمود، برادرشان صالح را (فرستادیم)؛... گفتند: ای صالح! ... ما، در مورد آنچه به سوی آن دعوتمان میکنی، در شک و تردید هستیم! گفت: ای قوم! اگر من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و رحمتی از جانب خود به من داده باشد، (میتوانم از ابلاغ رسالت او سرپیچی کنم)؟!...» مراد از «بینه» همان معجزه صالح بود
]و «رحمة» اشاره به مقام نبوت دارد که خداوند به حضرت صالح عنایت فرمود
.«بینه و رحمة» به این معنا در آیات قبل از زبان پیامبران دیگر نیز بیان شده که بیانگر معجزه بر صدق نبوت و رسالت آن حضرات بوده است.
صالح نبی برادر ثمود معرفی شده، چون «ثمود» نام قبیلهای منسوب به «ثمود بن عاثر بن ارم بن سام بن نوح» بود و حضرت صالح از فرزندان ثمود به شمار میرفت؛ لذا صالح برادر قوم ثمود خوانده شد؛
]البته این برادری در دین و ولایت نیست، بلکه همان قرابت و خویشاوندی است.
قرآن کریم در جای دیگر از حضرت صالح به «رسول الله» تعبیر کرده و میفرماید: «فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَسُقْیاهَا»
«و فرستاده الهی -صالح- به آنان گفت: ناقه خدا -همان شتری که معجزه الهی بود- را با آبشخورش واگذارید (و مزاحم آن نشوید)!»
مراد از «رسول الله» در این آیه حضرت صالح(ع) است و که این واژه دال بر رسالت ایشان بوده و آیه شریفه علاوه بر اثبات نبوت، تهدید و تحذیری برای قوم ثمود را نیز دربردارد.
۳ - شیوههای تبلیغی
حضرت صالح(ع) به عنوان رسول خدا که برای هدایت بندگان در برههای خاص از زمان از سوی خدای متعال فرستاده شده بود، مثل سایر انبیاء الهی مردم را به دین توحید و بندگی خدا دعوت میکرد، که مواردی از شیوههای تبلیغی این پیامبر خدا را بر اساس آیات قرآن به اختصار بیان میکنیم.
۳.۱ - دعوت به توحید، توبه و استغفار
دعوت به پرستش خدای یکتا، همان دعوت توحیدی است که در تمام شرایع و تعالیم الهی وجود داشت؛ و از آنجا که خداوند در هر امری مرجع بوده و تمام چیزها در مقابل او خضوع دارد و همه امور در دستان اوست؛ مجالی برای شرک و بت پرستی باقی نمیماند.[۲۲][۲۳] «وَ إِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ...»[۲۴]«و بسوی قوم ثمود، برادرشان صالح را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید، و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید...»
توبه و استغفار از دیگر اموری بود که صالح نبی بر آن تاکید داشت و قوم خود را به استغفار و توبه از شرکی که به آن معتقد بودند، ترغیب میکرد.
توبه و طلب استغفار اولین گامی است که خداوند در پیش روی انسان برای جبران خطاها و بازگشت وی به راه راست گذاشته است.
در بیان تفاوت میان استغفار و توبه گفتهاند: استغفار طلب عفو و چشم پوشی از گناهان گذشته، بدون در نظر گرفتن آینده است؛ اما توبه طلب عفو از گذشته، همراه با تعهد به ترک گناه در آینده میباشد.
در آیه دیگر، بعد از دعوت به توحید، قوم ثمود را مورد مؤاخذه قرار داده و فرمودند: «...قَالَ یا قَوْمِ لِمَتَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ...»
«...گفت: ای قوم من! چرا برای بدی قبل از نیکی عجله میکنید (و عذاب الهی را میطلبید نه رحمت او را)؟!...»
مراد از سیئه قبل از حسنه، نزول عذاب قبل از عافیت
و رحمت میباشد.
]در حقیقت حضرت صالح در بیان مؤاخذه قوم خود فرمود: چرا شما برای دریافت صدق دعوت، پیوسته به عذاب الهی روی آورده و در مورد آن تفکر نمیکنید و برای گرفتار شدن به عذاب عجله میکنید؟!
یعنی نمیدانستند که اگر مستحق عذاب باشند، حیات انسان تمام شده و مجالی برای ایمان آوردن وجود ندارد! به همین دلیل حضرت صالح تأکید داشت که در صدق دعوت من در جنبه مثبت و رحمت الهی امتحان کنند، بعد نظر دهند!
۳.۲ - اطاعت از دستورات پیامبر خدا
حضرت صالح قوم خود را پیوسته به اطاعت از اوامر خود که همان دستورات خداوندی است، فرا میخواند:
«... إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ»
«... من برای شما پیامبری امین هستم! پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید!»
قوم ثمود رسالت پیامبرشان را تکذیب کردند، اما صالح نبی آنها را به خاطر بیتقوایی مورد مؤاخذه قرار داد و از عقاب الهی بر حذر داشت، در مقابل قوم خویش را به ایمان و پرستش خدای یگانه دعوت نمود؛
و فرمود: ای قوم از عذاب خداوند بترسید و به آنچه برای انذار شما بیان کردهام، گوش فرا داده و از اوامر من پیروی نمایید.
«امین» به کسی گویند که در امانت خیانت نکند؛ و حضرت صالح امانت الهی را بدون نقصان و زیاده به مردم ابلاغ مینمود؛
بدرستیکه صالح نبی معروف به حفظ امانت بود، زیرا خداوند هیچ رسولی را نمیفرستد، مگر به همان فضائلی که به آن معروف باشد
۳.۳ - اجتناب از فساد
حضرت صالح قوم خود را از انجام دادن فسادی که منجر به مختل شدن حیات و امور خاص و عام مردم میشد، بر حذر میداشت؛ زیرا خداوند اراده نموده تا انسان از نیروهای درونی خود که در وجود او به ودیعه گذاشته، یا برای او مسخر شده، استفاده نماید؛ بنابراین هر کس از این اساس و قانون تخطی نماید، نفس خود را در معرض عذاب الهی قرار داده است.
]«...وَ لَاتَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ»«...و در زمین، به فساد نکوشید!»
«تَعْثَوْا» از ماده «عثی» به معنای افساد
.و عجله کردن در فساد است
.با این وجود که در آیه هر دو واژه «لَاتَعْثَوْا» و «مُفْسِدِینَ» ذکر شده، زیرا واژهی «عثی» در ظاهر به معنای فساد، ولی در باطن به معنای اصلاح امر هست؛ همانند داستان حضرت موسی و خضر در مورد سوراخ کردن کشتی، که در ظاهر خراب کردن کشتی سالم، ولی در باطن اصلاح امر یتیمان با حفظ کشتی معیوب بود؛ اما قید «مُفْسِدِینَ» بیانگر آن است که عمل قوم صالح در ظاهر و باطن فسادآور بود.
۴ - معجزات
قوم ثمود برای تصدیق سخنان حضرت صالح و دعوت ایشان به سوی توحید از وی معجزهای خواستند تا در صورت توانایی بر این امر ایمان بیاورند و از بت پرستی و گناه دست بردارند؛ وقتی حضرت با خواستهی آنان موافقت کرد، از ایشان خواستند که از دل کوه و از داخل سنگ شتری بیرون بیاورد!
بعد از دعای حضرت خداوند دعایش را مستجاب کرد و ناگهان سنگ شکافته شد و از دل آن ماده شتری بیرون آمد که بلافاصله درد زایمان گرفت و بچهای را به دنیا آورد:
]«قَالَ یا قَوْمِ... قَدْ جَاءَتْکُمْ بَینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیةً فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیأْخُذَکُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»
«گفت: ای قوم من... دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده: این «ناقه» الهی برای شما معجزهای است؛ او را به حال خود واگذارید که در زمین خدا (از علفهای بیابان) بخورد! و آن را آزار نرسانید، که عذاب دردناکی شما را خواهد گرفت!»
عتبات و عمره
توبه و استغفار از دیگر اموری بود که صالح نبی بر آن تاکید داشت و قوم خود را به استغفار و توبه از شرکی
- سرانجام قوم حضرت صالح
به امر خداوند آب آن منطقه تقسیم شد، یک روز برای شُرب ناقه و روز دیگر برای مردم!
]ناقه در روز خود برای نوشیدن آب میآمد و در پایان روز میرفت، و قوم در روزی که آب سهم ناقه بود، از شیر او استفاده میکردند
ما عواملی چون استکبار، طغیانگری، روحیه ظلم و ستمگری، کفر و الحاد قوم ثمود]موجب شد که شقیترین آنها
(قدار بن سالف) ناقه را پی کند.
طبق نقل پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله- او شقیترین فرد در میان اولین انسانها بود.[۵۳]قوم صالح، بعد از پی کردن ناقه، بیشرمی را به نهایت خود رسانده و گفتند: «ای صالح! اگر تو از فرستادگان خدا هستی، آنچه ما را با آن تهدید میکنی، بیاور!»
صالح به آنها گفت: سه روز در خانههایتان بهرهمند گردید و بعد از آن، عذاب الهی فرا میرسد، وعدهای که دروغ نخواهد بود
مراد از واژه «دار» در «تَمَتَّعُوا فِی دَارِکُمْ
خانهای است که انسان در آن با آرامش زندگی میکند و در آیه منظور شهری بود که قوم ثمود آنجا زندگی میکردند.
هنگامیکه قوم ثمود عذاب الهی را مشاهده نمودند، از کردار خود پشیمان شدند،
اما دیگر سودی نداشت و صیحه آسمانی آنها را در برگرفته، پس آنها از شدت عذاب به صورت خشک شده، به روی افتاده و هلاک شدند.
حضرت صالح نبی(ع) که بود؟ آیا درباره ویژگیهای اخلاقی و صفات ظاهری ایشان، مطلبی در روایات وجود دارد؟
پرسش
آیا در مورد حضرت صالح(ع) در احادیث معتبر چیزی آمده است؟ درباره مقامشان یا ویژگی خاص اخلاقی و ظاهری آنحضرت؟
پاسخ اجمالی
حضرت صالح(ع) پیامبری است که نام او 9 بار در قرآن تکرار و به بخشی از داستان او نیز پرداخته شده است؛ از اینرو تردیدی در وجود چنین پیامبری وجود ندارد، و آنچه قرآن در مورد او گزارش کرده یقیناً صحیح است، اما گزارشهای گوناگون دیگری از ایشان در کتب تاریخی و روایی وجود دارد که هر کدامشان باید به صورت جداگانه مورد بررسی سندی و محتوایی قرار گیرد. در ذیل به برخی از این گزارشها اشاره میکنیم:
نسب حضرت صالح(ع)
در مورد نسب آنحضرت میگویند؛ ایشان «صالح بن عبد بن ماسح بن عبید بن حاجر ابن ثمود بن عابر بن ارم بن سام بن نوح»، «صالح بن ثمود بن عابر بن ارم بن سام بن نوح»، و «صالح بن حاثر بن ثمود بن حاثر بن سام بن نوح» بودند]
همچنین گزارشی وجود دارد که بین حضرت صالح(ع) و پیامبر قبل از او، یعنی حضرت هود(ع) صد سال فاصله بود.
مدت رسالت
صالح(ع)، در شانزده سالگی به مقام پیامبری رسید و تا 120 سالگى در میان قوم خود(ثمود) به سر برد
محل دفن
حضرت صالح 280 سال عمر کرد.
درباره محل دفن حضرت صالح مکانهای مختلفی ذکر کردهاند: شبوه، مکه، عکّا(یا عکّه) در سواحل شام، و قِنَّسْرین.
مشخصات ظاهری
در مورد مشخصات ظاهری حضرت صالح(ع)، امام صادق(ع) فرمود: «صالح، مدتى از میان قوم خود پنهان شد و هنگام پنهان شدن، مردى کامل و خوش اندام، دارای ریش زیاد، گونههاى کمگوشت، و قد و قامت متوسّط بود، ولى وقتی به سوى قوم خود بازگشت، چهرهاش تغییر یافته بود و به همین دلیل او را نشناختند و به سه گروه تقسیم شدند:
دستهای که منکر وى شدند،
2. دستهاى که به شک افتادند،
3. دستهای که یقین داشتند که او همان صالح پیغمبر است...».
همچنین نقل شده است که او شخصی سرخرو و مایل به سفیدی بود. او مانند عیسی(ع) کفش به پا نمیکرد و پابرهنه راه میرفت، خانه و مسکنی نداشت و همیشه کنار شتر خود بود و به شغل تجارت میپرداخت.
شخصیت و مقام حضرت صالح(ع)
با توجه به اینکه حضرت صالح(ع) سومین پیامبرى است که از میان قوم ثمود نامشان در قرآن آمده، و به امر الهى قیام نموده است، اما در کتاب تورات فعلی نامی از حضرت صالح(ع) برده نشده است
اما در آیات قرآن و روایات اسلامی به برخی به از خصوصیات حضرتشان اشاره شده است:
سوار بر شتر همراه پیامبر(ص)
شخصی از پیامبر اکرم(ص) پرسید چه کسانی روز قیامت با تو سوار هستند؟ پیامبر(ص) فرمود: «در آن روز چهار نفر سوار هستند: من، على، فاطمه و صالح پیامبر خدا. من بر براق سوار هستم، فاطمه بر شتر عضباء، صالح بر آن شترى که کشته شد و على بر یکى از شتران بهشتی که مهار آن از یاقوت است...»
حفاظت از سوی ملائکه هنگام عذاب
در تفسیر قمّی آمده است: «...هنگام نازل شدن عذاب بر قوم ثمود، خداوند ملائکهای را فرستاد تا او را از بلاء حفظ کنند».
نه نفر از سردستههاى قبایل مختلف که در پىکردن شتر حضرت(ع) صالح نقش داشتند، تصمیم گرفتند که آنحضرت(ع) و خانواده او را به قتل برسانند، امّا خداوند فرشتگانى فرستاد و آنها را با سنگ کشتند و یا کوه بر سر آنها فرود آمد و به هلاکت رسیدند.
توکل بر خدا
بعد از درخواست عجیب قوم حضرت صالح(ع)، آنحضرت(ع) گفت: شما از من چیزى خواستید که بر من گران است، ولى بر خداى من آسان است و آنرا از خدا درخواست کرد
صبر
حضرت صالح(ع) از 16 تا 120 سالگى در میان این قوم بسر برد و در این مدت
مردم به دعوت او پاسخ ندادند، اما با اینحال وی از هدف خود دست نکشید. همچنین وقتی قومش آن شتر را کشتند، گزارشی از نفرین آنها توسط حضرت صالح(ع) در آیات و روایات دیده نشده است.
دفاع از مظلومان
ابو رغال یکی از کسانی بود که حضرت صالح او را به سمت مکه فرستاد. او قصد داشت به زور یک گوسفند را از چوپانی بگیرد که همسرش از دنیا رفته و پسرش برای زنده ماندن به شیر آن گوسفند نیاز داشت، اما در این ماجرا کشته شد. وقتی این خبر به حضرت صالح(ع) رسید، سه مرتبه ابو رغال را لعنت کرد
شیوههای تبلیغی
حضرت صالح(ع) در شیوه تبلیغی خود هم از ارشاد، هم از اعجاز و هم از برهان عقلی بهره میجست:
1. «... قَدْ جاءَتْکمْ بَینَةٌ مِنْ رَبِّکمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکمْ آیةً فَذَرُوها تَأْکلْ فی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیأْخُذَکمْ عَذابٌ أَلیمٌ»؛. براى شما از جانب پروردگارتان دلیلى آشکار آمده است. این، ماده شتر خدا براى شما است که پدیدهاى شگرف است. پس آنرا بگذارید تا در زمین خدا بخورد و گزندى به او نرسانید تا [مبادا] شما را عذابى دردناک فرو گیرد.
2. «... فَاذْکرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ»؛... پس نعمتهاى خدا را به یاد آورید و در زمین سر به فساد برمدارید.
3. حضرت صالح(ع) برای دعوت قوم خود به آنها پیشنهاد داد که من از معبودان شما چیزى میخواهم و اگر آنچه را من خواستم انجام دادند، من از میان شما میروم و آنها نیز قبول کردند. آنحضرت(ع) به بتی که از همه بزرگتر بود، فرمود که نام تو چیست؟ ولى آن پاسخى نداد. سپس همه آن بتها را به نامهایشان صدا زد، اما هیچیک از آنها پاسخى ندادند.
معجزه
در پی دعوت حضرت صالح(ع)، قوم ثمود از ایشان درخواست کردند تا معجزهای بیاورد.
در چندین آیه، از آیات قرآن به نام «ناقه» حضرت صالح، پیامبر قوم ثمود، اشاره شده و جریان آن گفته شده است:
«فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کنْتَ مِنَ الْمُرْسَلینَ».
«... وَ آتَینا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ إِلاَّ تَخْویفاً».
«إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِر
«فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْیاها».
نشانه معجزه بودن این شتر را در چند چیز میتوان دانست: مستجاب شدن فوری درخواست حضرت صالح(ع) بیرون آمدن از کوه؛
متولد نشدن شتر از شکم مادر؛
سیر شدن تمام مردم قوم ثمود از شیر آن شتر؛
قد و قامت آن شتر که به اندازه یک مایل میرسید
] تولد بچه از آن با درخواست قوم ثمود.
این معجزه الهی آن قدر نزد خدا اهمیت داشت که کشنده آن در روایات به اشقی الاولین معرفی شده است
✅سید علی قاضی طباطبایی
(۱۲۸۲-۱۳۶۶ق)،
از عرفا و علما و استادان اخلاق حوزه علمیه نجف در قرن چهاردهم هجری قمری بود.
ایشان به هیچیک از سلسلههای صوفیه مرتبط نبود، و طریقه عرفانی وی همان طریقه حسینقلی همدانی و استادش سیدعلی شوشتری بود.
روش سلوکی وی وصول به مقام توحید و سیر صحیح الی الله همراه با پذیرفتن ولایت امامان شیعه (علیهمالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بود.
هرچند شهرت آیتالله قاضی بیشتر به عرفان و اخلاق است، اما در حدیث و فقه و تفسیر نیز تبحر داشت و در سن ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد نایل آمد.
سیدمحمدحسین طباطبائی، سیدابوالقاسم خوئی، سیدهاشم موسوی حداد و محمدتقی بهجت از جمله شاگردان آیتالله قاضی بودند.
آیتالله سیدعلی قاضی طباطبایی
فهرست مندرجات
۱ - معرفی اجمالی
۲ - دوره علمی
۳ - هجرت به نجف
۴ - اساتید
۵ - جامعیت علمی و اجتهاد
۶ - شخصیت عرفانی و اللهی
۶.۱ - نماز شب
۶.۲ - توکل
۶.۳ - تفکر و مکاشفه
۶.۴ - تواضع
۶.۵ - رسیدگی به محرومین
۶.۶ - توجه به اهلبیت
۷ - مکتب سلوکی
۸ - فقاهت
۹ - ویژگیهای اخلاقی
۱۰ - شاگردان
۱۱ - خویشاوندی با علامه طباطبایی
۱۲ - پیشگویی
۱۳ - علاقه شهید مطهری به قاضی
۱۴ - وصیتنامه
۱۵ - وفات
۱۶ - کرامات
۱۷ - خانواده
۱۸ - وصیّ عرفانی
۱۹ - آثار
۱۹.۱ - شرح دعای سمات
۱۹.۲ - تفسیر قرآن
۱۹.۳ - تصحیح و تحقیق
۱۹.۴ - دیگر آثار
۲۰ - روش سلوکی و عرفانی
۲۱ - آرا
۲۲ - انتقاد به نظام آموزشی حوزه
۱ - معرفی اجمالی
قاضی طباطبائی، سید علی در ۱۳ ذیحجه ۱۲۸۲ یا در ۱۲۸۵ در تبریز به دنیا آمد.
] خاندان وی از سادات طباطبائی و مشهور به فضل و تقوا و اغلب در کسوت روحانیت بودند و نسبشان به ابراهیم طباطبا، نواده امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، میرسید.
پدرش، سیدحسین قاضی (متوفی ۱۳۱۴)، از شاگردان میرزای شیرازی در سامرا بود که سپس به تبریز بازگشت و به تهذیب نفس پرداخت. وی علاوه بر تفسیر مختصری بر قرآن، تفسیری بر سوره فاتحه و تفسیری ناتمام بر سوره انعام نوشته بود. پدر مادر سیدعلی، میرزا محسن قاضی تبریزی (متوفی ۱۳۰۶)، نیز از عالمان و عابدان بود و با ملاهادی سبزواری مصاحبت داشت.
۲ - دوره علمی
قاضی طباطبائی مبادی علوم دینی و ادبی را در زادگاهش آموخت.
] نزد پدرش تفسیر کشاف را خواند. علاوه بر پدرش، استادان دیگر وی موسی تبریزی (مؤلف حاشیه رسائل شیخ انصاری) و محمدعلی قراچهداغی (مؤلف حاشیهای بر شرح لمعه) بودند. او ادبیات فارسی و عربی را نیز از شاعر نامی، محمدتقی نیر تبریزی، مشهور به حجت الاسلام، فرا گرفت و مدتی نیز، به توصیه پدرش، برای تهذیب نفس نزد امام قلی نخجوانی شاگردی کرد.
۳ - هجرت به نجف
سیدعلی در سال ۱۳۰۸، برای کسب علم به نجف هجرت نمود و در آنجا فقه و اصول و حدیث و تفسیر و دیگر علوم را فرا گرفت.
قبل از سفر به نجف اشرف؛ ابتدا پدر را از این تصمیم آگاه میسازد، پدر از احساس عطش و شوق نونهالش در راه تحصیل و تهذیب، شادمان گشته و وی را با گروهی از اهالی تبریز روانه نجف اشرف میسازد. زمانی که قاضی به شهر نجف میرسد، به حرم علوی مشرف شده و از آن حضرت برای رشد و شکوفایی کمک میخواهد و خود را به آن امام همام میسپارد تا راهی را که رضایت خداوند در آن است، به وی نشان دهد و همیشه در تمام مراحل زندگی همراهیاش نماید. این درخواست قاضی مورد قبول امیرالمومنین (علیهالسلام) واقع شده و آن حضرت، راه سعادت و خوشبختی را به وی نشان میدهد؛ بهگونهای که از اساتید بزرگواری استفاده نموده و صاحب کرامات و فضایل عرفانی میشود.
۴ - اساتید
قاضی در مورد استاد و تاثیر آن در تعالی و رشد شاگرد، میگوید:
اگر کسی که طالب راه و سلوک طریق خدا باشد برای پیدا کردن استاد این راه، نصف عمر خود را در جستوجو و تفحص بگذراند تا آن استاد را پیدا کند، ارزش دارد و کسی که به استاد کامل رسید، نصف راه را طی کرده است.
بر اساس این اعتقاد، وی در پی یافتن اساتید شایسته و استفاده کامل از آنان رفت تا اینکه به یاری حضرت امیر (علیهالسلام)، گمگشتههایش را یافت. در این مسیر (علاوه بر اساتیدی که در تبریز از محضرشان استفاده کرده بود) در نجف اشرف نیز از محضر اساتید مبارز و زبدهای بهرهمند شد؛ همانند آیات عظام:
صبح که به محضر استاد، مرحوم قاضی رفتم و سلام کردم: فرمود: «علیکم السلام! صلاح نیست شما به ایران بروید. و پا دراز کردن به سوی کتابها هم هتک احترام است.» بیاختیار حول زده گفتم: «آقا! شما از کجا فهمیدهاید؟» فرمود: «از وادی السلام فهمیدهام». [۲۷]
۶.۴ - تواضع
مرحوم قاضی بندهای خاضع و فروتن بود؛ از هرگونه شهرتطلبی پرهیز کرده و خدمت به خلق خدا را وظیفه خود میدانست. سیدمحمدحسن قاضی در یادداشتهای خود آورده است:
«نقل کردهاند که روزی آیتالله قاضی با آیتالله سیدمحسن حکیم (مرجع مشهور تقلید) در صحن شریف حیدری (در نجف اشرف) تصادفا با هم ملاقات نمودند. در این وقت، در صحن جنازهای را تشییع میکردند، صاحبان میت از مرحوم قاضی درخواست اقامه نماز بر آن میت کرده بودند. مرحوم قاضی، آیتالله حکیم را مامور به خواندن نماز نموده بود، ولی مرحوم حکیم امتناع نموده و اصرار به مقدم نمودن مرحوم قاضی کرده بود. مرحوم قاضی فرموده بود: «چون شما بین مردم مشهورتر از من هستید، اگر شما اقامه نماز بکنید، مردم زیادی جمع میشوند و این، سبب ثواب زیادی برای میت میشود.» به ناچار آقای حکیم اقامه و مرحوم آقا سیدعلی قاضی به ایشان اقتدا کرده بود». [۲۸]
۶.۵ - رسیدگی به محرومین
علامه طباطبایی میفرماید: یکی از رفقای نجفی ما (که فعلا از اعلام نجف است) برای من گفت:
«من یک روز به دکان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول سوا کردن کاهو است، ولی به عکس معهود، کاهوهای پلاسیده و آنهایی را که دارای برگهای خشن و بزرگ هستند، برمیدارد.
من کاملا متوجه بودم، تا مرحوم قاضی کاهوها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد. مرحوم قاضی آن را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آن وقت طلبه جوانی بودم و مرحوم قاضی مرد مسن و پیرمردی بود، به دنبالش رفتم و عرض کردم: آقا! من این مرد فروشنده را میشناسم؛ فرد بیبضاعت و فقیری است، من گاه گاهی به او مساعت میکنم، و نمیخواهم چیزی به او بلا عوض داده باشم، تا اولا آن عزت و شرف و آبرو از بین برود، و ثانیاً خدای ناخواسته عادت کند مجانی گرفتن، و در کسب هم ضعیف نشود. و برای ما فرقی ندارد کاهوهای لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها. و من میدانستم که اینها بالاخره خریداری ندارد، و ظهر که دکان خود را میبندد، به بیرون خواهد ریخت؛ لذا برای عدم تضرر او مبادرت به خریدن کردم». [۲۹]
۶.۶ - توجه به اهلبیت
سیدعلی آقا علاقه خاصی به عید غدیر داشتند؛ بههمین مناسبت در این روز به یاد ماندنی و مهم جهان اسلام، مراسم جشن و شادمانی برپا میکردند و خطبه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در عید غدیر را برای حاضران در مجلس جشن میخواندند، فرزندش سیدمحمدعلی میگوید:
«ایشان خودش را برای این روز بزرگ آماده میکرد و آن روز بهترین لباسهایش را میپوشید. ولیمه، شیرینی و میوه تهیه میکرد، و از آشنایان، دوستان، قوم و خویش دعوت بهعمل میآورد و از یکی از آنها میخواست تا خطبه رسول اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را که در روز عید غدیر خم فرموده، با صدای بلند و گیرا قرائت نماید و این خطبه یکی از برجستهترین و بهترین خطبههاست ... نکتههای گوناگون و دلنشین و شیرین بسیار ایراد میفرمود و ادخال سرور شادی بر دلهای حاضرین در مجلس عنایت میفرموده چه بسا نکتههای کمیاب که از شعر و نثر که در حفظ داشت، بیان میکرد؛ [۳۰]
استاد با اینکه خود در علوم متبحر و یگانه بود اما گاهی مشکلاتی برایش پیش میآمد که با محاسبات دنیوی نمیتوانست حل نماید. در اینگونه موارد، به بارگاه حضرت امیر (علیهالسلام) پناه برد و از ایشان استعانت کرد. شاگردش آیتالله شیخ حسنعلی نجابت میفرمود:
«آقای قاضی زمانی طالب مطلب خاصی بودند، اما آنچنان که میخواستند فتح باب بر ایشان حاصل نمیشد. از هر دری وارد میشدند، نتیجه نمیگرفتند، تا اینکه برای برآورده شدن آن خواسته، قصیده بلند و بسیار عالی در مدح امیرالمومنین (علیهالسلام) انشاء فرمودند و به تمام معنا در آن مطلب خاص که میخواستند، فتح باب بر ایشان رخ داد».[۳۱]
علامه طباطبایی میفرماید: مرحوم استاد ما قاضی میفرمودند که: «(حضرت در موقع ظهور) به اصحابش مطلبی میگویند که همه آنها در اقطار عالم متفرق و منتشر میگردند، و چون همه آنها دارای طی الارض هستند، تمام عالم را تفحص میکنند، و میفهمند که غیر از آن حضرت، کسی دارای مقام ولایت مطلقه الهی و مامور به ظهور و قیام و حاوی همه گنجینههای اسرار الهی و صاحب الامر نیست. در اینحال، همه به مکه مراجعت میکنند و به آن حضرت تسلیم میشوند و بیعت مینمایند. مرحوم قاضی میفرمود: من میدانم آن کلمهای را که حضرت به آنها میفرماید و همه از دور آن حضرت متفرق میشوند، چیست؟» [۳۲]
۷ - مکتب سلوکی
[ویرایش]