هدایت شده از منبرک فاطمی
سلام
انتشار جهت دوستان 👇
ویژه دهه فجر و انتخابات
#ایران_قوی
#انقلاب_مردم
https://eitaa.com/fatemi222/12076
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
🔴 معجزه تربت امام حسین(ع) از زبان رهبر انقلاب
رهبر انقلاب در کتاب «خون دلی که لعل شد» خاطرهای از دوران تبعیدشان به جیرفت نقل میکنند: «داشتم در محراب، نماز مغرب را میخواندم که صدای غریبی به گوشم رسید. انگار که شاخههای یک نخل روی زمین کشیده میشد. نماز که تمام شد، دیدیم سیل، شهر را فرا گرفته و به ایوان مسجد رسیده. فورا از مردم خواستم فرشها را جمع کنند و در جای بلند بگذارند و بعد خواستم که کودکان و زنان را به جای امن ببرند. صدای آوار خانهها میآمد و همه چیز وحشتناک بود و فریاد مردم بلند شده بود. قبلاً شنیده بودم که در چنین مواقعی میتوان به تربت سیدالشهدا(ع) متوسل شد. قطعهای از تربت را از چیب بیرون آوردم، به خدا توکل کردم و در میان امواج سیل پرتاب کردم. لحظاتی نگذشت که به فضل خدا سیل بند آمد...»
برشی از کتاب «خون دلی که لعل شد»، ص288
#شب_جمعه
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
آمدم بر درگهت با چشم گريان يا علي
تو كريم عالمي من برتومهمان ياعلي
گرچه سر تاپا گناهم زائر قبر توام
روي لطف و مرحمت ازمن مگردان ياعلي
بود عمري آرزوي من كه در شهر نجف
آيم و بوسم ضريحت ازدل و جان ياعلي
هركه را درديست من بيمارم از درد گناه
نيست بردردم بجز لطف تو درمان ياعلي
آمدم چون كعبه قبرت را بگيرم در بغل
با تو بندم بار ديگرعهد و پيمان ياعلي
آمدم تا از تو پرسم از چه بعد قرنها
مانده قبر همسرت ازديده پنهان ياعلي
آمدم تا با تو گويم سائلم درمانده ام
باز كن بر من زرحمت باب احسان ياعلي
آمدم تا با تو گويم مرغ جانم را بگير
از كرم دور ضريح خود بگردان ياعلي
آمدم تا با تو گويم آخر اي چشم خدا
يك نگه كن بر كن آلوده دامان ياعلي
آمدم تا با تو گويم با همه جرم و خطا
هركه هستم دوستت دارم به قرآن ياعلي
ايكه ميدادي غذاي خويش را بر قاتلت
لطف كن بر من كه هستم ازمحبان ياعلي
آمدم تا با تو گويم ياعلي دستم بگير
پيش از آنكه عمر من آيد به پايان ياعلي
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
عمري بود كه دل شده ام ياعلي مدد
از راه دور آمده ام ياعلي مدد
باور نداشتم كه تو دعوت كني مرا
ديدار بارگاه خود قسمت كني مرا
هرچند بد ولي زبد خويش تائبم
من آن سگم كه آمده ام پيش صاحبم
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دل كجا و خانه دلبر كجا
من كجا و زائر حيدر كجا
اي گل دنيا و دين خارم مكن
خواب اگر ميبينم بيدارم مكن
ياعلي من از ره دور آمدم
خسته و غمگين و مهجور آمدم
آمدم تا فارغ از هستم كني
ساقي كوثر تو سرمستم كني
سيدي مولاي من بر ما امير
پايم از ره خسته شد دستم بگير
بنده ام من بنده مولايم توئی
خوش بحال منكه آقايم توئي
بردرت با خسته حالي آمدم
من گدايم دست خالي آمدم
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
يا علي عبد شرمسار توام
هركه ام زائر مزار توام
آنچه يك عمر آرزو كردم
در حريمت بدست آوردم
جنت من ديار توست علي
كعبه من مزار توست علي
گرنهند آفتاب را به كفم
نيست مانند سايه نجفم
سالها در زديدگان سفتم
همه عمر ياعلي گفتم
سنگ بودم كه گوهرم كردند
زائر قبر حيدرم كردند
ياعلي ياعلي گنه كارم
روز محشر فقط تورا دارم
توحيات من و ممات مني
حج من صوم من صلاه مني
جنتم خاك تربت توست
اشك چشمم نثار غربت توست
به تجلاي تو درخشيدم
با ولاي تو شير نوشيدم
شير من كوثر ولاي تو بود
ذكر لالائيم ثناي تو بود
تازبان را به حرف بگشادم
مادرم داد ياعلي يادم
تاكه طفلي2ساله گرديدم
تاب برخاستن به خود ديدم
شاد بابا زنوشخندم كرد
ياعلي گفت تا بلندم كرد
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
چون بيفتم زپا علي گويم
ياكه خيزم زجا علي گويم
گربيفتد تنم به بحربلا
من به بحر بلا علي گويم
گر دلم غرق غم بودغم نيست
من بهر ابتلا علي گويم
تاببخشد خدا گناهم را
عوض هر دعا علي گويم
نيستم نااميد از لطفش
بين خوف و رجا علي گويم
چون به محشرزخاك برخيزم
من بروز جزا علي گويم
نيستم نا اميد ازلطفش
بين خوف ورجاعلي گويم
هرچه هستم محب او هستم
دمبدم يكصدا علي گويم
كلب دربار مرتضايم من
بنده شاه لافتايم من
غريبم آشنايم جز علي نيست
انيس ناله هايم جزعلي نيست
اسيرم مستمندم بينوايم
خداداند نوايم جز علي نيست
دمي كه روح در آدم دميدند
زجا برخاست آدم ياعلي گفت
چو نوح از موج طوفان ايمني خواست
توكل كرد و هردم ياعلي
خليل از بت شكستن ني هراسيد
تبر بگرفت و محكم يا علي گفت
عصا در دست موسي اژدها شد
كليم آنجا مسلم يا علي گفت
نميشد زنده جان مرده هرگز
يقين عيسي بن مريم يا علي گفت
رسول الله شنيد از پرده غيب
ندائي آمد آنهم يا علي گفت
علي در كعبه بر دوش پيمبر
قدم بنهاد و خود هم يا علي گفت
به فرقش كي اثر ميكرد شمشير
گمانم ابن ملجم ياعلي گفت
!جان را به یک اشاره مسخّر کند علی
دل را به یک !نظاره منوّر کند علی
!ایجاد گل ز شعلۀ آذر کند علی
یک لحظه سیر عالم اکبر !کند علی
!بر کائنات جود مکرّر کند علی
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
افلاک را مهار کند با نظارهای
بیمهر او به چرخ نتابد ستارهای
نبود به دهر منقبتش را شمارهای
ابلیس را به بند کشد با اشارهای
!یک لحظه گر اشاره به قنبر کند علی
هنگام بذل دست بوَد دست داورش
گر کوهی از طلا بود و کوهی از زرش
اول نهد طلا به کف سائل درش
نبوَد عجب به دست غلام ابوذرش
!این گوی خاک را به جهان زر کند علی
****
هر جا خدا خداست علی هم بوَد امیر
خورشید را توان کشد از آسمان به زیر
از بس که بود دیو هوا در کفش اسیر
حتی شکم ز نان جوین هم نکرد سیر
!با آنکه سنگ را در و گوهر کند علی
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
چگونه مي توان آمادگي روحي براي زيارت كربلا در خود ايجاد كرد؟
زيارت ايجاد پيوند و ارتباط با امام معصوم و حجت الهي است و مبدأ تحولات عميق و بنيادين در زائر است.
يکي از راه هاي ايجاد آمادگي روحي و مهيا شدن براي اين سفر و زيارت نوراني و معنوي آگاهي از ارزش و آثار و برکات دنيوي و اخروي و اجر و پاداش شگفت انگيزي است که خدوند به زائر قبر پاک امام حسين(ع) عطا مي کند.
در روايتي آمده است که حضرت صادق(ع) فرمود: والله لو اني حدثتکم بفضل زيارته و بفضل قبره لترکتم الحج راسا و ما حج منکم احد...؛
به خدا سوگند اگر در فضيلت زيارت و فضيلت مزار امام حسين(ع) به شما مي گفتم، به کلي حج را ترک مي کرديد و هيچ کس از شما حج نمي نمود.(کامل الزياره، ص 267).
در روايتي ديگر از آن حضرت(ع) آمده است: هر کس پياده به مزار امام حسين(ع) بيايد خداوند در برابر هر قدم هزار حسنه برايش مي نويسد و هزار گناه را از او پاک مي کند و او را هزار درجه بالا مي برد....(همان، ص133)
در روايت ديگري آمده است: من زار الحسين(ع) عارفا بحقه غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تاخر؛ هر کس امام حسین(ع) را با شناخت حق او زيارت کند خداوند گناهان گذشته و اينده او را مي آمرزد.(همان، ص 138).
بهترين راه ايجاد آمادگي روحي براي سفر کربلاء، متوسل شدن به خود حضرت ابي عبدالله الحسين عليه السلام و در خواست از خود ايشان است. توسل به آن حضرت و به ويژه خواندن زيارت عاشورا به مدت 10 تا 40 روز به قصد مشرف شدن به کربلا معلي ان شاء الله زمينه ساز آمادگي براي اين سفر روحاني است. در دعاها و زيارت هاي فراوان نيز اين درخواست مطرح شده است و چنين آمده است: «اللهم ارزقنا في الدنيا زياره الحسين عليه السلام و في الاخره شفاعته؛
خداوندا! در دنيا زيارت امام حسين عليه السلام و در آخرت شفاعت آن حضرت را روزي ما بفرما».
متوسل شدن به حضرت اباالفضل العباس عليه السلام و درخواست اين آرزو از آن حضرت و گفتن ذکر يا کاشف الکرب عن وجه الحسين عليه السلام، اکشف کربي بحق اخيک الحسين عليه السلام
به تعداد 133 بارکه عدد نام مقدس ابوالفضل عليه السلام است، ان شاء الله در تحقيق اين خواسته و آرزو و مؤثر خواهد بود. هر چند خود اشتياق به زيارت آن حضرت و آرزومند کربلا بودن، خود اجري عظيم و پاداشي فراوان دارد و اگر کسي در اين اشتياق و اظهار شوق، صادق و راستگو باشد، ان شاء الله همان اجر و پاداش زيارت امام حسين عليه السلام را به او مي دهند هر چند موفق به اين زيارت نگردد.
در هر صورت آن چه مهم و اساسي است، در خط امام حسين عليه السلام بودن و پيرو راستين آن حضرت بودن و تعاليم و اهداف آن حضرت را دنبال کردن است و خود زيارت ايشان نيز در راستاي تحکيم همين پيوند و ارتباط است و به همين دليل داراي ارزش و ثواب است.
بنا به آنچه در برخي روايات آمده است خداوند در ازاي شهادت به امام حسين(ع) خصوصياتي عنايت فرموده است از جمله اين که ايام رفت و برگشت زائر او جزو عمرش محسوب نمي شود.
در مورد کساني که ساکن کربلا هستند نيز زماني که شخصي به قصد زيارت امام حسين(ع) بيرون مي رود تا بازگشتش جزو عمرش محسوب نمي گردد. نه همه اوقات اقامت در کربلا.
ر. ک : فروغ شهادت، استاد علي سعادت پرور.
https://eitaa.com/fatemi414/277
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
Mojtaba Ramezani - Be Ali Begoo (320).mp3
11.08M
اللهم ارزقنا حرم حرم
https://eitaa.com/fatemi414/277
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
سایر زیارتگاههای کوفه
57. خانه امام علی(علیه السلام) در فاصله کمی از زاویه جنوب غربی مسجد کوفه و متصل به ضلع غربی دارالاماره کوفه، خانهای وجود دارد که نزد شیعیان، به خانه امیرمؤمنان(علیه السلام) در کوفه، شناخته شده است. این خانه چندین بار بازسازی شده که آخر
57. خانه امام علي(عليه السلام)
در فاصله كمي از زاويه جنوب غربي مسجد كوفه و متصل به ضلع غربي دارالاماره كوفه، خانهاي وجود دارد كه نزد شيعيان، به خانه اميرمؤمنان(عليه السلام) در كوفه، شناخته شده است. اين خانه چندين بار بازسازي شده كه آخرين بازسازي آن، پس از سقوط رژيم بعثي صورت گرفته است.
داخل خانه، اتاقها و جايگاههايي منسوب به امام علي(عليه السلام) و فرزندان ايشان، وجود دارد؛ از جمله در سمت راستِ كسي كه به خانه وارد ميشود، اتاق امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و سمت چپ آن، اتاق محلِ غسل دادن اميرمؤمنان(عليه السلام) و نزديك محراب، جايگاه محلِ نشستن امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) قرار دارد. اتاقهاي ديگري نيز منسوب به حضرت زينب، امكلثوم و امالبنين وجود دارد. در اتاق انتهاي منزل نيز چاه آبي وجود دارد كه گفته ميشود به دست امام علي(عليه السلام) حفر شده است و زائران براي تبرك، از آب آن مينوشند. (تصوير شماره 106 و 107)
58. مرقد ميثم تمار
ميثم بن يحيي اسدي كوفي، كنيهاش ابوسالم و از اصحاب امام علي(عليه السلام)، امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) بود. از دوره كودكي و نوجواني او، اطلاعي در دست نيست. ميگويند او غلام زني از طايفه بنياسد بود كه امام(عليه السلام) او را از وي خريداري و سپس آزاد نمود. آنگاه حضرت به او فرمود: «اسمت چيست؟» گفت: «سالم». امام فرمود: «پيامبر9 به من خبر داد كه پدرت، در عجم، نام ميثم را بر تو نهاده است». ميثم گفت: «خدا، رسول خدا9 و اميرمؤمنان(عليه السلام) راست گفتند. اسم من، ميثم است». آنگاه امام فرمود: «اسمت را حفظ كن و كنيه خود را ابوسالم قرار ده». ميثم نيز چنان كرد.[1] او از آنجايي كه به شغل خرمافروشي مشغول بود، به لقب «تَمّار» (خرمافروش)، شناخته ميشد.
ميثم از ياران خاص و نزديك اميرمؤمنان(عليه السلام) و همچنين از اصحاب امام حسين(عليه السلام)، به شمار ميآيد.[2] او در كوفه از همراهان و ملازمان اميرمؤمنان(عليه السلام) در اوقات خلوت آن حضرت بود. علي، فرزند ميثم تمار، از پدر خود نقل كرده است كه شبي همراه
امام علي(عليه السلام) از كوفه بيرون رفته و شاهد نماز و عبادت و مناجات آن حضرت در مسجد «جُعفي» (از مساجد كوفه) و اطراف كوفه بوده است.[3]
از حمزه، فرزند ميثم تمار نيز نقل شده است كه پدرش، در سفري كه به مكه و مدينه داشت، خطاب به ابن عباس گفت:
سَلني ما شِئتَ من تفسير القرآن فَإِنّي قَرَأتُ تنزيلَه علي امير المؤمنين(عليه السلام) وَعَلَّمَني تأويله.
هرچه از تفسير قرآن ميخواهي، از من بپرس؛ زيرا من شأن نزول همه آيات قرآن را نزد اميرمؤمنان(عليه السلام) فراگرفتم و او تأويل و تفسير قرآن را به من آموخت.[4]
از اخبار و روايات چنين برميآيد كه اميرمؤمنان علي(عليه السلام)، علم آگاهي از حوادث و قضاياي آينده را به ميثم آموخته بود و او در جايگاههاي مختلف، گوشهاي از اين حوادث را بيان كرده بود؛ از جمله ابوخالد تمّار (دوست و همكار ميثم) براي صالح، فرزند وي، روايت كرده است كه روز جمعهاي با ميثم در رود فرات، بر كشتي سوار بوديم كه توفان سختي وزيدن گرفت. ميثم گفت كشتي را به جايي محكم ببنديد؛ زيرا اين توفان، شديد است و در اين ساعت، معاويه از دنيا رفت. در روز جمعه بعدي، قاصدي از شام به كوفه آمد و ابوخالد از طريق وي باخبر شد كه جمعه گذشته، معاويه از دنيا رفته است.[5](تصوير شماره 108)
همچنين ميثم در زماني كه پس از شهادت مسلم بن عقيل، همراه با مختار بن ابيعبيده ثقفي، به دست عبيدالله بن زياد، دستگير و زنداني شد، در زندان به مختار گفت: «تو از زندان آزاد ميشوي و قيام ميكني و انتقام خون امام حسين(عليه السلام) را از قاتلان ميگيري و اين كسي را كه ميخواهد ما را بكشد (ابن زياد)، به قتل ميرساني!». پس از مدتي، ابنزياد مختار را آزاد نمود و از كشتن وي، صرفنظر كرد.[6]
اميرمؤمنان(عليه السلام) چندين بار، خبر شهادت ميثم تمار را به او داده بود؛ از جمله روزي به ميثم گفت: «چه ميكني اگر زنازاده بنياميه، تو را دعوت كند كه از من بيزاري بجويي؟» ميثم گفت: «اي اميرمؤمنان! به خدا سوگند از تو بيزاري نميجويم». امام فرمود: «تو را خواهند كشت و بر دار خواهي رفت». ميثم در جواب گفت: «صبر ميكنم و اين گرفتاري در راه خدا، اندك است». امام فرمود: «در اين صورت، تو در درجه من هستي».[7]
همچنين آن حضرت(عليه السلام) روزي به ميثم فرمود:
۱ فروردین ۱۴۰۳
تو پس از من، دستگير و به دار آويخته خواهي شد و بر پيكر تو، نيزهاي زده ميشود. روز سوم، از دهان و بينيات خون جاري ميشود و محاسن تو از آن، رنگين خواهد شد. سپس تو را بر درخت نخلي، نزديك درِ خانه عمرو بن حريث، دار ميزنند و تو دهمين كسي هستي كه بر سر دار ميروي و چوبه دار تو، از همه كوتاهتر و به زمين، نزديكتر خواهد بود. سپس حضرت، او را به محل دار زدن وي برد و درخت نخل را به ميثم نشان داد.[8]
ميثم تمار در آخرين سال زندگي خود، به سفر حج رفت و در مدينه، به حضور امسلمه، همسر رسول خدا9 رسيد. امسلمه پرسيد: «تو كيستي؟» ميثم گفت: «من ميثم هستم». امسلمه گفت: «والله لرُبّما سمعتُ رسول الله9 يذكرك ويوصي بكَ علياً في جوف الليل»؛ «به خدا سوگند! ميشنيدم كه رسول خدا9 در نيمههاي شب، نام تو را ميبرد و سفارش تو را به علي ميكرد». سپس ميثم از امسلمه، امام حسين(عليه السلام) را جويا شد و او گفت: «امام حسين(عليه السلام) اينجا نيست». ميثم گفت: «به ايشان پيغام بده كه ميخواستم بر او سلام كنم و به خواست خدا، به زودي نزد خداوند با هم ملاقات خواهيم كرد». سپس امسلمه، محاسن ميثم را خضاب كرد و به او گفت: «به زودي اين محاسن، با خون خضاب خواهد شد».[9]
وقتي ميثم به كوفه بازگشت، به دستور عبيدالله بن زياد، او را دستگير كردند و نزد ابنزياد بردند و به وي گفتند: اين يكي از افراد برگزيده علي است. عبيدالله گفت: «واي بر شما! اين مرد عجمي؟» گفتند: «آري!». آنگاه ابنزياد به او گفت: «پروردگارت كجاست [تا به داد تو برسد]؟». ميثم گفت: «پروردگار من، در كمين هر ستمكاري است و تو يكي از آنهايي»! ابنزياد گفت: «با اينكه عرب نيستي، به اين مقام و مرتبه رسيدهاي؟»
سپس ادامه داد: «مولايت درباره اينكه من با تو چه خواهم كرد، به تو چه خبر داده است؟» ميثم گفت: «مولايم به من خبر داده است تو مرا در فلان نقطه كوفه، به چوبهدار ميآويزي و من دهمين نفريام كه اينگونه اعدام ميشوم. چوبه دارم از همه كوتاهتر و به زمين، نزديكتر خواهد بود و من نخستين كسيام كه در اسلام، لجام بر دهانش خواهند زد. ابنزياد گفت: «[براي اينكه گفته مولايت درست درنيايد،] به روش ديگري، تو را ميكشيم». ميثم گفت: «چگونه ميتواني برخلاف گفته مولاي من رفتار كني؛ درحاليكه او از پيامبر9 و آن حضرت، به وسيله جبرئيل از جانب خدا سخن گفته است؟» سپس ابن زياد، ميثم و نيز مختار ثقفي را به زندان انداخت. در همين ايام بود كه ميثم به مختار، آزادي و قيام وي را بشارت داد و اين پيشبيني تحقق يافت و پس از چندي ابنزياد، مختار را آزاد كرد.
سرانجام ميثم به دستور ابن زياد، به دار آويخته شد. اما وي شروع به سخن گفتن از فضايل بنيهاشم و اهلبيت: كرد. پس به دستور ابن زياد، بر دهانش لجام زدند و در روز سوم به دار آويختن وي، نيزهاي به ميثم زدند و او دهان به تكبير گفتن گشود و در همين حال، خون از دهان و بيني او بر صورتش جاري شد و بالاي چوبهدار، جان سپرد. بدينگونه، پيشبيني اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره چگونگي قتل وي تحقق يافت. تاريخ شهادت ميثم، ده روز پيش از ورود امام حسين(عليه السلام) به عراق بود.[10]
ايمان و معرفت ميثم تمار به اهلبيت: سبب شد كه فرزندان و نوادگان وي نيز از ارادتمندان و اصحاب ائمه: و راويان حديث آنها باشند. در منابع روايي و تاريخي، دستكم نام هفت فرزند وي، بيان شده است كه عبارتاند از: حمزه، شعيب، صالح، علي، عمران، محمد و يعقوب. همه اينها، راوي حديث بودهاند و گاهي در شمار راويان ائمه:، از آنها ياد شده است.
شيخ طوسي، عمران بن ميثم را از راويان و اصحاب امام زينالعابدين(عليه السلام)[11] و صالح ابن ميثم را از راويان و اصحاب امام محمد باقر(عليه السلام) برشمرده است.[12] از صالح بن ميثم، نقل شده است كه امام باقر(عليه السلام) خطاب به او فرمود: «اِنّي اُحبّكَ وأباكَ حبّاً شديداً»؛ «من، تو را و پدرت را بسيار دوست ميدارم».[13] از حمزه، فرزند ديگر ميثم، داستان سفر عمره پدرش و رسيدن به حضور امسلمه در مدينه و نيز كيفيت شهادتش، نقل شده است.[14]
افزونبر فرزندان ميثم تمار، تعدادي از نوادگان وي نيز از اصحاب و راويان حديث ائمه: بودند كه از آن جمله، ميتوان به شخصيتهاي زير اشاره كرد:
الف) اسماعيل بن شعيب بن ميثم تمار، از اصحاب امام صادق(عليه السلام) و راوي حديث از آن حضرت؛[15]
ب) ابراهيم بن شعيب بن ميثم تمار، از راويان و اصحاب امام صادق(عليه السلام)؛[16]
ج) يعقوب بن شعيب بن ميثم تمار، از راويان و اصحاب امام باقر(عليه السلام)[17] و نيز از راويان امام صادق(عليه السلام) .[18]
د) ابوالحسن علي بن اسماعيل بن شعيب كوفي، از متكلمان بزرگ شيعه كه ساكن بصره بوده و با مخالفان شيعه، مناظراتي داشته است. براي وي، رسائل و تأليفاتي، از جمله كتاب الامامه، كتاب الطلاق، كتاب النكاح و كتاب مجالس هشام بن الحكم را ياد كردهاند.[19]
۱ فروردین ۱۴۰۳