هدایت شده از منبرک فاطمی
سلام
انتشار جهت دوستان 👇
ویژه دهه فجر و انتخابات
#ایران_قوی
#انقلاب_مردم
https://eitaa.com/fatemi222/12076
🔴 معجزه تربت امام حسین(ع) از زبان رهبر انقلاب
رهبر انقلاب در کتاب «خون دلی که لعل شد» خاطرهای از دوران تبعیدشان به جیرفت نقل میکنند: «داشتم در محراب، نماز مغرب را میخواندم که صدای غریبی به گوشم رسید. انگار که شاخههای یک نخل روی زمین کشیده میشد. نماز که تمام شد، دیدیم سیل، شهر را فرا گرفته و به ایوان مسجد رسیده. فورا از مردم خواستم فرشها را جمع کنند و در جای بلند بگذارند و بعد خواستم که کودکان و زنان را به جای امن ببرند. صدای آوار خانهها میآمد و همه چیز وحشتناک بود و فریاد مردم بلند شده بود. قبلاً شنیده بودم که در چنین مواقعی میتوان به تربت سیدالشهدا(ع) متوسل شد. قطعهای از تربت را از چیب بیرون آوردم، به خدا توکل کردم و در میان امواج سیل پرتاب کردم. لحظاتی نگذشت که به فضل خدا سیل بند آمد...»
برشی از کتاب «خون دلی که لعل شد»، ص288
#شب_جمعه
آمدم بر درگهت با چشم گريان يا علي
تو كريم عالمي من برتومهمان ياعلي
گرچه سر تاپا گناهم زائر قبر توام
روي لطف و مرحمت ازمن مگردان ياعلي
بود عمري آرزوي من كه در شهر نجف
آيم و بوسم ضريحت ازدل و جان ياعلي
هركه را درديست من بيمارم از درد گناه
نيست بردردم بجز لطف تو درمان ياعلي
آمدم چون كعبه قبرت را بگيرم در بغل
با تو بندم بار ديگرعهد و پيمان ياعلي
آمدم تا از تو پرسم از چه بعد قرنها
مانده قبر همسرت ازديده پنهان ياعلي
آمدم تا با تو گويم سائلم درمانده ام
باز كن بر من زرحمت باب احسان ياعلي
آمدم تا با تو گويم مرغ جانم را بگير
از كرم دور ضريح خود بگردان ياعلي
آمدم تا با تو گويم آخر اي چشم خدا
يك نگه كن بر كن آلوده دامان ياعلي
آمدم تا با تو گويم با همه جرم و خطا
هركه هستم دوستت دارم به قرآن ياعلي
ايكه ميدادي غذاي خويش را بر قاتلت
لطف كن بر من كه هستم ازمحبان ياعلي
آمدم تا با تو گويم ياعلي دستم بگير
پيش از آنكه عمر من آيد به پايان ياعلي
عمري بود كه دل شده ام ياعلي مدد
از راه دور آمده ام ياعلي مدد
باور نداشتم كه تو دعوت كني مرا
ديدار بارگاه خود قسمت كني مرا
هرچند بد ولي زبد خويش تائبم
من آن سگم كه آمده ام پيش صاحبم
دل كجا و خانه دلبر كجا
من كجا و زائر حيدر كجا
اي گل دنيا و دين خارم مكن
خواب اگر ميبينم بيدارم مكن
ياعلي من از ره دور آمدم
خسته و غمگين و مهجور آمدم
آمدم تا فارغ از هستم كني
ساقي كوثر تو سرمستم كني
سيدي مولاي من بر ما امير
پايم از ره خسته شد دستم بگير
بنده ام من بنده مولايم توئی
خوش بحال منكه آقايم توئي
بردرت با خسته حالي آمدم
من گدايم دست خالي آمدم
يا علي عبد شرمسار توام
هركه ام زائر مزار توام
آنچه يك عمر آرزو كردم
در حريمت بدست آوردم
جنت من ديار توست علي
كعبه من مزار توست علي
گرنهند آفتاب را به كفم
نيست مانند سايه نجفم
سالها در زديدگان سفتم
همه عمر ياعلي گفتم
سنگ بودم كه گوهرم كردند
زائر قبر حيدرم كردند
ياعلي ياعلي گنه كارم
روز محشر فقط تورا دارم
توحيات من و ممات مني
حج من صوم من صلاه مني
جنتم خاك تربت توست
اشك چشمم نثار غربت توست
به تجلاي تو درخشيدم
با ولاي تو شير نوشيدم
شير من كوثر ولاي تو بود
ذكر لالائيم ثناي تو بود
تازبان را به حرف بگشادم
مادرم داد ياعلي يادم
تاكه طفلي2ساله گرديدم
تاب برخاستن به خود ديدم
شاد بابا زنوشخندم كرد
ياعلي گفت تا بلندم كرد
چون بيفتم زپا علي گويم
ياكه خيزم زجا علي گويم
گربيفتد تنم به بحربلا
من به بحر بلا علي گويم
گر دلم غرق غم بودغم نيست
من بهر ابتلا علي گويم
تاببخشد خدا گناهم را
عوض هر دعا علي گويم
نيستم نااميد از لطفش
بين خوف و رجا علي گويم
چون به محشرزخاك برخيزم
من بروز جزا علي گويم
نيستم نا اميد ازلطفش
بين خوف ورجاعلي گويم
هرچه هستم محب او هستم
دمبدم يكصدا علي گويم
كلب دربار مرتضايم من
بنده شاه لافتايم من
غريبم آشنايم جز علي نيست
انيس ناله هايم جزعلي نيست
اسيرم مستمندم بينوايم
خداداند نوايم جز علي نيست
دمي كه روح در آدم دميدند
زجا برخاست آدم ياعلي گفت
چو نوح از موج طوفان ايمني خواست
توكل كرد و هردم ياعلي
خليل از بت شكستن ني هراسيد
تبر بگرفت و محكم يا علي گفت
عصا در دست موسي اژدها شد
كليم آنجا مسلم يا علي گفت
نميشد زنده جان مرده هرگز
يقين عيسي بن مريم يا علي گفت
رسول الله شنيد از پرده غيب
ندائي آمد آنهم يا علي گفت
علي در كعبه بر دوش پيمبر
قدم بنهاد و خود هم يا علي گفت
به فرقش كي اثر ميكرد شمشير
گمانم ابن ملجم ياعلي گفت
!جان را به یک اشاره مسخّر کند علی
دل را به یک !نظاره منوّر کند علی
!ایجاد گل ز شعلۀ آذر کند علی
یک لحظه سیر عالم اکبر !کند علی
!بر کائنات جود مکرّر کند علی
افلاک را مهار کند با نظارهای
بیمهر او به چرخ نتابد ستارهای
نبود به دهر منقبتش را شمارهای
ابلیس را به بند کشد با اشارهای
!یک لحظه گر اشاره به قنبر کند علی
هنگام بذل دست بوَد دست داورش
گر کوهی از طلا بود و کوهی از زرش
اول نهد طلا به کف سائل درش
نبوَد عجب به دست غلام ابوذرش
!این گوی خاک را به جهان زر کند علی
****
هر جا خدا خداست علی هم بوَد امیر
خورشید را توان کشد از آسمان به زیر
از بس که بود دیو هوا در کفش اسیر
حتی شکم ز نان جوین هم نکرد سیر
!با آنکه سنگ را در و گوهر کند علی
چگونه مي توان آمادگي روحي براي زيارت كربلا در خود ايجاد كرد؟
زيارت ايجاد پيوند و ارتباط با امام معصوم و حجت الهي است و مبدأ تحولات عميق و بنيادين در زائر است.
يکي از راه هاي ايجاد آمادگي روحي و مهيا شدن براي اين سفر و زيارت نوراني و معنوي آگاهي از ارزش و آثار و برکات دنيوي و اخروي و اجر و پاداش شگفت انگيزي است که خدوند به زائر قبر پاک امام حسين(ع) عطا مي کند.
در روايتي آمده است که حضرت صادق(ع) فرمود: والله لو اني حدثتکم بفضل زيارته و بفضل قبره لترکتم الحج راسا و ما حج منکم احد...؛
به خدا سوگند اگر در فضيلت زيارت و فضيلت مزار امام حسين(ع) به شما مي گفتم، به کلي حج را ترک مي کرديد و هيچ کس از شما حج نمي نمود.(کامل الزياره، ص 267).
در روايتي ديگر از آن حضرت(ع) آمده است: هر کس پياده به مزار امام حسين(ع) بيايد خداوند در برابر هر قدم هزار حسنه برايش مي نويسد و هزار گناه را از او پاک مي کند و او را هزار درجه بالا مي برد....(همان، ص133)
در روايت ديگري آمده است: من زار الحسين(ع) عارفا بحقه غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تاخر؛ هر کس امام حسین(ع) را با شناخت حق او زيارت کند خداوند گناهان گذشته و اينده او را مي آمرزد.(همان، ص 138).
بهترين راه ايجاد آمادگي روحي براي سفر کربلاء، متوسل شدن به خود حضرت ابي عبدالله الحسين عليه السلام و در خواست از خود ايشان است. توسل به آن حضرت و به ويژه خواندن زيارت عاشورا به مدت 10 تا 40 روز به قصد مشرف شدن به کربلا معلي ان شاء الله زمينه ساز آمادگي براي اين سفر روحاني است. در دعاها و زيارت هاي فراوان نيز اين درخواست مطرح شده است و چنين آمده است: «اللهم ارزقنا في الدنيا زياره الحسين عليه السلام و في الاخره شفاعته؛
خداوندا! در دنيا زيارت امام حسين عليه السلام و در آخرت شفاعت آن حضرت را روزي ما بفرما».
متوسل شدن به حضرت اباالفضل العباس عليه السلام و درخواست اين آرزو از آن حضرت و گفتن ذکر يا کاشف الکرب عن وجه الحسين عليه السلام، اکشف کربي بحق اخيک الحسين عليه السلام
به تعداد 133 بارکه عدد نام مقدس ابوالفضل عليه السلام است، ان شاء الله در تحقيق اين خواسته و آرزو و مؤثر خواهد بود. هر چند خود اشتياق به زيارت آن حضرت و آرزومند کربلا بودن، خود اجري عظيم و پاداشي فراوان دارد و اگر کسي در اين اشتياق و اظهار شوق، صادق و راستگو باشد، ان شاء الله همان اجر و پاداش زيارت امام حسين عليه السلام را به او مي دهند هر چند موفق به اين زيارت نگردد.
در هر صورت آن چه مهم و اساسي است، در خط امام حسين عليه السلام بودن و پيرو راستين آن حضرت بودن و تعاليم و اهداف آن حضرت را دنبال کردن است و خود زيارت ايشان نيز در راستاي تحکيم همين پيوند و ارتباط است و به همين دليل داراي ارزش و ثواب است.
بنا به آنچه در برخي روايات آمده است خداوند در ازاي شهادت به امام حسين(ع) خصوصياتي عنايت فرموده است از جمله اين که ايام رفت و برگشت زائر او جزو عمرش محسوب نمي شود.
در مورد کساني که ساکن کربلا هستند نيز زماني که شخصي به قصد زيارت امام حسين(ع) بيرون مي رود تا بازگشتش جزو عمرش محسوب نمي گردد. نه همه اوقات اقامت در کربلا.
ر. ک : فروغ شهادت، استاد علي سعادت پرور.
https://eitaa.com/fatemi414/277
Mojtaba Ramezani - Be Ali Begoo (320).mp3
11.08M
اللهم ارزقنا حرم حرم
https://eitaa.com/fatemi414/277
سایر زیارتگاههای کوفه
57. خانه امام علی(علیه السلام) در فاصله کمی از زاویه جنوب غربی مسجد کوفه و متصل به ضلع غربی دارالاماره کوفه، خانهای وجود دارد که نزد شیعیان، به خانه امیرمؤمنان(علیه السلام) در کوفه، شناخته شده است. این خانه چندین بار بازسازی شده که آخر
57. خانه امام علي(عليه السلام)
در فاصله كمي از زاويه جنوب غربي مسجد كوفه و متصل به ضلع غربي دارالاماره كوفه، خانهاي وجود دارد كه نزد شيعيان، به خانه اميرمؤمنان(عليه السلام) در كوفه، شناخته شده است. اين خانه چندين بار بازسازي شده كه آخرين بازسازي آن، پس از سقوط رژيم بعثي صورت گرفته است.
داخل خانه، اتاقها و جايگاههايي منسوب به امام علي(عليه السلام) و فرزندان ايشان، وجود دارد؛ از جمله در سمت راستِ كسي كه به خانه وارد ميشود، اتاق امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و سمت چپ آن، اتاق محلِ غسل دادن اميرمؤمنان(عليه السلام) و نزديك محراب، جايگاه محلِ نشستن امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) قرار دارد. اتاقهاي ديگري نيز منسوب به حضرت زينب، امكلثوم و امالبنين وجود دارد. در اتاق انتهاي منزل نيز چاه آبي وجود دارد كه گفته ميشود به دست امام علي(عليه السلام) حفر شده است و زائران براي تبرك، از آب آن مينوشند. (تصوير شماره 106 و 107)
58. مرقد ميثم تمار
ميثم بن يحيي اسدي كوفي، كنيهاش ابوسالم و از اصحاب امام علي(عليه السلام)، امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) بود. از دوره كودكي و نوجواني او، اطلاعي در دست نيست. ميگويند او غلام زني از طايفه بنياسد بود كه امام(عليه السلام) او را از وي خريداري و سپس آزاد نمود. آنگاه حضرت به او فرمود: «اسمت چيست؟» گفت: «سالم». امام فرمود: «پيامبر9 به من خبر داد كه پدرت، در عجم، نام ميثم را بر تو نهاده است». ميثم گفت: «خدا، رسول خدا9 و اميرمؤمنان(عليه السلام) راست گفتند. اسم من، ميثم است». آنگاه امام فرمود: «اسمت را حفظ كن و كنيه خود را ابوسالم قرار ده». ميثم نيز چنان كرد.[1] او از آنجايي كه به شغل خرمافروشي مشغول بود، به لقب «تَمّار» (خرمافروش)، شناخته ميشد.
ميثم از ياران خاص و نزديك اميرمؤمنان(عليه السلام) و همچنين از اصحاب امام حسين(عليه السلام)، به شمار ميآيد.[2] او در كوفه از همراهان و ملازمان اميرمؤمنان(عليه السلام) در اوقات خلوت آن حضرت بود. علي، فرزند ميثم تمار، از پدر خود نقل كرده است كه شبي همراه
امام علي(عليه السلام) از كوفه بيرون رفته و شاهد نماز و عبادت و مناجات آن حضرت در مسجد «جُعفي» (از مساجد كوفه) و اطراف كوفه بوده است.[3]
از حمزه، فرزند ميثم تمار نيز نقل شده است كه پدرش، در سفري كه به مكه و مدينه داشت، خطاب به ابن عباس گفت:
سَلني ما شِئتَ من تفسير القرآن فَإِنّي قَرَأتُ تنزيلَه علي امير المؤمنين(عليه السلام) وَعَلَّمَني تأويله.
هرچه از تفسير قرآن ميخواهي، از من بپرس؛ زيرا من شأن نزول همه آيات قرآن را نزد اميرمؤمنان(عليه السلام) فراگرفتم و او تأويل و تفسير قرآن را به من آموخت.[4]
از اخبار و روايات چنين برميآيد كه اميرمؤمنان علي(عليه السلام)، علم آگاهي از حوادث و قضاياي آينده را به ميثم آموخته بود و او در جايگاههاي مختلف، گوشهاي از اين حوادث را بيان كرده بود؛ از جمله ابوخالد تمّار (دوست و همكار ميثم) براي صالح، فرزند وي، روايت كرده است كه روز جمعهاي با ميثم در رود فرات، بر كشتي سوار بوديم كه توفان سختي وزيدن گرفت. ميثم گفت كشتي را به جايي محكم ببنديد؛ زيرا اين توفان، شديد است و در اين ساعت، معاويه از دنيا رفت. در روز جمعه بعدي، قاصدي از شام به كوفه آمد و ابوخالد از طريق وي باخبر شد كه جمعه گذشته، معاويه از دنيا رفته است.[5](تصوير شماره 108)
همچنين ميثم در زماني كه پس از شهادت مسلم بن عقيل، همراه با مختار بن ابيعبيده ثقفي، به دست عبيدالله بن زياد، دستگير و زنداني شد، در زندان به مختار گفت: «تو از زندان آزاد ميشوي و قيام ميكني و انتقام خون امام حسين(عليه السلام) را از قاتلان ميگيري و اين كسي را كه ميخواهد ما را بكشد (ابن زياد)، به قتل ميرساني!». پس از مدتي، ابنزياد مختار را آزاد نمود و از كشتن وي، صرفنظر كرد.[6]
اميرمؤمنان(عليه السلام) چندين بار، خبر شهادت ميثم تمار را به او داده بود؛ از جمله روزي به ميثم گفت: «چه ميكني اگر زنازاده بنياميه، تو را دعوت كند كه از من بيزاري بجويي؟» ميثم گفت: «اي اميرمؤمنان! به خدا سوگند از تو بيزاري نميجويم». امام فرمود: «تو را خواهند كشت و بر دار خواهي رفت». ميثم در جواب گفت: «صبر ميكنم و اين گرفتاري در راه خدا، اندك است». امام فرمود: «در اين صورت، تو در درجه من هستي».[7]
همچنين آن حضرت(عليه السلام) روزي به ميثم فرمود:
تو پس از من، دستگير و به دار آويخته خواهي شد و بر پيكر تو، نيزهاي زده ميشود. روز سوم، از دهان و بينيات خون جاري ميشود و محاسن تو از آن، رنگين خواهد شد. سپس تو را بر درخت نخلي، نزديك درِ خانه عمرو بن حريث، دار ميزنند و تو دهمين كسي هستي كه بر سر دار ميروي و چوبه دار تو، از همه كوتاهتر و به زمين، نزديكتر خواهد بود. سپس حضرت، او را به محل دار زدن وي برد و درخت نخل را به ميثم نشان داد.[8]
ميثم تمار در آخرين سال زندگي خود، به سفر حج رفت و در مدينه، به حضور امسلمه، همسر رسول خدا9 رسيد. امسلمه پرسيد: «تو كيستي؟» ميثم گفت: «من ميثم هستم». امسلمه گفت: «والله لرُبّما سمعتُ رسول الله9 يذكرك ويوصي بكَ علياً في جوف الليل»؛ «به خدا سوگند! ميشنيدم كه رسول خدا9 در نيمههاي شب، نام تو را ميبرد و سفارش تو را به علي ميكرد». سپس ميثم از امسلمه، امام حسين(عليه السلام) را جويا شد و او گفت: «امام حسين(عليه السلام) اينجا نيست». ميثم گفت: «به ايشان پيغام بده كه ميخواستم بر او سلام كنم و به خواست خدا، به زودي نزد خداوند با هم ملاقات خواهيم كرد». سپس امسلمه، محاسن ميثم را خضاب كرد و به او گفت: «به زودي اين محاسن، با خون خضاب خواهد شد».[9]
وقتي ميثم به كوفه بازگشت، به دستور عبيدالله بن زياد، او را دستگير كردند و نزد ابنزياد بردند و به وي گفتند: اين يكي از افراد برگزيده علي است. عبيدالله گفت: «واي بر شما! اين مرد عجمي؟» گفتند: «آري!». آنگاه ابنزياد به او گفت: «پروردگارت كجاست [تا به داد تو برسد]؟». ميثم گفت: «پروردگار من، در كمين هر ستمكاري است و تو يكي از آنهايي»! ابنزياد گفت: «با اينكه عرب نيستي، به اين مقام و مرتبه رسيدهاي؟»
سپس ادامه داد: «مولايت درباره اينكه من با تو چه خواهم كرد، به تو چه خبر داده است؟» ميثم گفت: «مولايم به من خبر داده است تو مرا در فلان نقطه كوفه، به چوبهدار ميآويزي و من دهمين نفريام كه اينگونه اعدام ميشوم. چوبه دارم از همه كوتاهتر و به زمين، نزديكتر خواهد بود و من نخستين كسيام كه در اسلام، لجام بر دهانش خواهند زد. ابنزياد گفت: «[براي اينكه گفته مولايت درست درنيايد،] به روش ديگري، تو را ميكشيم». ميثم گفت: «چگونه ميتواني برخلاف گفته مولاي من رفتار كني؛ درحاليكه او از پيامبر9 و آن حضرت، به وسيله جبرئيل از جانب خدا سخن گفته است؟» سپس ابن زياد، ميثم و نيز مختار ثقفي را به زندان انداخت. در همين ايام بود كه ميثم به مختار، آزادي و قيام وي را بشارت داد و اين پيشبيني تحقق يافت و پس از چندي ابنزياد، مختار را آزاد كرد.
سرانجام ميثم به دستور ابن زياد، به دار آويخته شد. اما وي شروع به سخن گفتن از فضايل بنيهاشم و اهلبيت: كرد. پس به دستور ابن زياد، بر دهانش لجام زدند و در روز سوم به دار آويختن وي، نيزهاي به ميثم زدند و او دهان به تكبير گفتن گشود و در همين حال، خون از دهان و بيني او بر صورتش جاري شد و بالاي چوبهدار، جان سپرد. بدينگونه، پيشبيني اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره چگونگي قتل وي تحقق يافت. تاريخ شهادت ميثم، ده روز پيش از ورود امام حسين(عليه السلام) به عراق بود.[10]
ايمان و معرفت ميثم تمار به اهلبيت: سبب شد كه فرزندان و نوادگان وي نيز از ارادتمندان و اصحاب ائمه: و راويان حديث آنها باشند. در منابع روايي و تاريخي، دستكم نام هفت فرزند وي، بيان شده است كه عبارتاند از: حمزه، شعيب، صالح، علي، عمران، محمد و يعقوب. همه اينها، راوي حديث بودهاند و گاهي در شمار راويان ائمه:، از آنها ياد شده است.
شيخ طوسي، عمران بن ميثم را از راويان و اصحاب امام زينالعابدين(عليه السلام)[11] و صالح ابن ميثم را از راويان و اصحاب امام محمد باقر(عليه السلام) برشمرده است.[12] از صالح بن ميثم، نقل شده است كه امام باقر(عليه السلام) خطاب به او فرمود: «اِنّي اُحبّكَ وأباكَ حبّاً شديداً»؛ «من، تو را و پدرت را بسيار دوست ميدارم».[13] از حمزه، فرزند ديگر ميثم، داستان سفر عمره پدرش و رسيدن به حضور امسلمه در مدينه و نيز كيفيت شهادتش، نقل شده است.[14]
افزونبر فرزندان ميثم تمار، تعدادي از نوادگان وي نيز از اصحاب و راويان حديث ائمه: بودند كه از آن جمله، ميتوان به شخصيتهاي زير اشاره كرد:
الف) اسماعيل بن شعيب بن ميثم تمار، از اصحاب امام صادق(عليه السلام) و راوي حديث از آن حضرت؛[15]
ب) ابراهيم بن شعيب بن ميثم تمار، از راويان و اصحاب امام صادق(عليه السلام)؛[16]
ج) يعقوب بن شعيب بن ميثم تمار، از راويان و اصحاب امام باقر(عليه السلام)[17] و نيز از راويان امام صادق(عليه السلام) .[18]
د) ابوالحسن علي بن اسماعيل بن شعيب كوفي، از متكلمان بزرگ شيعه كه ساكن بصره بوده و با مخالفان شيعه، مناظراتي داشته است. براي وي، رسائل و تأليفاتي، از جمله كتاب الامامه، كتاب الطلاق، كتاب النكاح و كتاب مجالس هشام بن الحكم را ياد كردهاند.[19]
امروزه قبر ميثم تمار، حدود چهارصد متري جنوب غربي مسجد كوفه، نزديك خانه منسوب به اميرمؤمنان(عليه السلام) قرار دارد. از تاريخ ساخت اوليه مزار ميثم تمار، اطلاعي در دست نيست. اما حاج محمدرشاد بن ناصر مرز [مرضه] نجفي ساختمان فعلي آن را در نيمه دوم قرن 14ه .ق- 20م، با صرف مبلغ چهل هزار دينار عراقي، بازسازي كرد. عمليات ساختماني در روز 26 ژوئن سال 1962م برابر با 1382ه .ق آغاز شد و در
سال 1968م برابر با 1388ه .ق، به پايان رسيد.[20]
در سال 2012 م، هيئت بازسازي استان نجف، تصميم گرفت تا مرقد ميثم را توسعه دهد. به همين منظور، مراسم كلنگزني طرح توسعه مرقد ميثم، با حضور مسئولان عراق و با سرمايهاي نزديك به چهار ميليارد دينار عراقي، آغاز شد. براساس اين پروژه، قرار شده است تا مساحت بارگاه كه در گذشته، چهارصد مترمربع بود، به 1200 مترمربع افزايش يابد و دو مناره در دو طرف ورودي بنا، ساخته گردد و حرم مطهر، به دو بخش زنانه و مردانه، تقسيم شود.[21]
59. مزار امامزاده خديجه دختر امام علي(عليه السلام)
روبهروي ورودي اصلي مسجد كوفه، معروف به بابالفيل، زيارتگاه يكي از دختران اميرمؤمنان(عليه السلام)، به نام خديجه قرار دارد. او همسر پسرعموي خود، عبدالرحمان بن عقيل بود و حاصل ازدواجشان، دو فرزند به نامهاي سعيد و عقيل بود. او پس از عبدالرحمان بن عقيل، با عبدالرحمان بن عبدالله بن عبيدالله بن عامر بن كُرَيز بن ربيعة بن حبيب بن عبدشمس ازدواج كرد.[22] همه منابع تاريخي، مادر خديجه را امولد ذكر كردهاند.[23] (تصوير شماره 109)
60. مزار اولاد الحسن(عليه السلام)
اين زيارتگاه در مسير قديمي به سمت مسجد سهله، از طرف مسجد كوفه، واقع شده است كه امروزه در محله جمهوريه، در مركز شهر كوفه قرار گرفته است و بين اهالي نيز به اولاد الكاظم(عليه السلام) مشهور است.
اصل بنا را پس از شناسايي، مرحوم ياس خضير جمار جبوري بنا كرد. سپس در سال 1400ه .ق، پس از بازسازي، گنبدي بزرگ به شكل كلاهخودي به قطر هشت متر و ارتفاع دوازده متر، بر بنا افزوده شد. پيرامون حرم را صحن بزرگي احاطه نموده و همه آن با ديوار محصور داخل آن، با درختان نخل تزيين شده است.
شيخ جعفر قسام، دفنشدگان را محمد و موسي، دو فرزند جعفر بن علي بن ابراهيم بن عبيدالله بن زيد بن ابراهيم بن محمد بن عباس بن حسن مثلث بن حسن مثنّي بن امام حسن(عليه السلام) معرفي نموده است كه گويا با كتب معتبر انساب، سازگاري ندارد؛ زيرا آنچه مسلم است، تداوم نسل حسن مثلث، تنها از دو فرزند او، عبدالله و علي است كه اولي در حبس منصور و دومي، به عابد و سجاد ملقب بود.[24]
عباس كاظم در كتاب «المزارات المعروفة في مدينة الكوفه»، دفنشدگان در اين بقعه را محمد و موسي، دو فرزند علي بن عبدالمطلب عميدالدين بن ابراهيم ابونصر عبدالمطلب الاول بن علي بن علي بن علي بن محمد بن عزالدين بن نزار عدنان ابن عبدالله بن عمر المختار بن مسلم الاحول بن محمد بن محمد الاشتر بن عبيدالله ثالث بن علي بن عبيدالله ثاني بن علي الصالح بن عبيدالله الاعرج بن حسين اصغر ابن امام زينالعابدين علي بن حسين(عليه السلام) معرفي ميكند كه دو تن از شخصيتهاي بافضيلت و عاليمقام، از خاندان اعرجي و جد سادات اعرجي و جلالي كوفه است. سيد محمد در سال 808ه .ق و برادرش در سال 814ه .ق، وفات يافتند و در اين مكان كه منزلشان بود، دفن شدند.[25]
ابن عنبه (متوفاي 828ه .ق) كه همعصر جد اين دو بزرگوار است، مينويسد:
عزالدين ابونزار عدنان، نقيب سادات مشهد بود و داراي دو فرزند، به نامهاي عزالدين محمد، و عمادالدين ابوجعفر محمد، نقيب كوفه است. ابوجعفر محمد نيز داراي دو فرزند، به نامهاي ابوجعفر محمد فخرالدين، نقيبالنقباء عراق و ملقب به «اطروش» بود و ابوالقاسم شمسالدين علي، نقيب سادات مشهد است. از نسل شمسالدين علي، آخرين نقيب از دوره بنيالعباس، به نام نقيبالنقباء شمسالدين علي بن تاجالدين ابيعلي حسن بن شمسالدين علي است كه سيدي جليلالقدر و عظيمالشأن بود.[26]
گويا در نسبنامهاي كه عباس كاظم، به آن اشاره نموده، اشتباهي صورت گرفته است؛ زيرا در منابع انساب، اينطور ذكر شده است: ابوالقاسم علي بن عميدالدين عبدالمطلب بن ابينصر ابراهيم بن ابيالحارث عبدالمطلب بن علي ابيالحسن النقيب ابن حسن النقيب بن علي بن محمد بن عدنان بن عبيدالله بن عمر المختار. وي، صاحب چهار فرزند، به نامهاي محمد شرفالدين، ابراهيم جلالالدين نقيب و زينالعابدين و بركه شرفالدين بوده است كه گويا از اين فرزندان، دو يا سه تن در اين بقعه، مدفوناند. با اين حال، ميان خاندان وي، موسي نامي هم يافت شده است.
عبدالمطلب اول، سيدي جليلالقدر، عظيمالشأن، مؤدب، شاعر، داراي خط خوش و داراي خانهاي بزرگ و مجلل در كوفه بود. وي در شعبان سال 706ه .ق، وفات يافت. فرزندش، ابونصر ابراهيم جلالالدين، نقيب النقباء عراق بود و مادرش عزّ النساء، دختر سيد بهاءالدين داوود، دخترعمويش بود كه از وي، يك فرزند به نام عبدالمطلب دوم آورد كه نقابت سادات مشهد غروي و نيز كوفه را برعهده داشت. او مدتي به خراسان رفت و سپس در سبزوار ساكن شد.[27]
سيد عبدالرزاق كمّونه، ابوالقاسم علي بن عبدالمطلب دوم را سيدي متأدب، شاعري عاليمقام و نقيب نجف اشرف ميداند كه نظارت بر كوفه را عهدهدار بود. ميگويند كه وي در سال 584ه .ق، متولد شده است.[28]
با اين حال، درباره اينكه اين قبر متعلق به فرزندان وي باشد، بهجز دكتر عباس كاظم، نويسنده ديگري، چيزي ننوشته است.
61. مزار سيد ابراهيم الغَمر حسني
اين زيارتگاه باشكوه در شمال مرقد ميثم تمار، كنار جادهاي كه به طرف كوفه از نجف اشرف عبور ميكند، در محله «كنده»، واقع شده است. در اواخر قرن دوازدهم هجري، هنگامي كه عدهاي براي كشف سنگهاي باستاني كوفه، اطراف منطقه حي كنده را خاكبرداري ميكردند، سنگ بزرگي يافتند كه نام ابراهيم غمر، بر آن ثبت شده بود. گزارش، به مرحوم آيتالله سيد محمدمهدي بحرالعلوم طباطبايي رسيد. ايشان پس از تأييد صحت انتساب قبر به ابراهيم غَمر، دستور ساخت بارگاهي بر قبر را داد.[29] (تصوير شماره 110)
پس از مدتي از ساخت آرامگاه، مرجع بزرگ و مجاهد، سيد محسن طباطبايي حكيم، دستور داد تا صحن بزرگي را اطراف آرامگاه بسازند.[30] همچنين در سال 1994م، اداره اوقاف نجف اشرف، به تعمير بنا اقدام كرد.[31] ساختمان بقعه كه بنايي مستطيل شكل است، داراي ايواني با چهار ستون دوتايي، به ابعاد 2×6 و به ارتفاع هشت متر دارد كه سراسر آن، با كاشيهاي فيروزهاي، تزيين گشته است و آيات قرآن و زيارتنامه امامزاده ابراهيم و زندگينامه آن را نيز دربر دارد.
پس از عبور از اين فضا، به شبستان اصلي ميرسيم كه در انتهاي آن، مرقد امامزاده ابراهيم واقع شده است كه ضريحي آهني از مرقد حفاظت ميكند. بر فراز بقعه، گنبدي به شكل كلاهخودي بزرگ، به قطر هشت متر و ارتفاع بيش از پانزده متر، قرار دارد كه در ساقه آن، پنجرههايي براي نورگيري، طراحي شده است. نماي خارجي گنبد، با كاشيكاريهاي فيروزهاي، تزيين شده و نماي داخلي آن، گچاندود است. صحن زيارتگاه، كاشيكاري و دورتادور آن حصار كشيده شده و با كاشي تزيين گشته است.
سيد ابراهيم غَمر، فرزند حسن مثنّي، فرزند امام حسن مجتبي(عليه السلام) است.[32] مادر گرامياش، فاطمه دختر امام حسين(عليه السلام) ميباشد.[33] او سيدي بزرگوار، جليلالقدر، شريف و بخشنده بود.[34] كنيههاي او، ابواسماعيل[35]، ابوالحسن[36] و ابواسحاق[37] بود و از راويان حديث، به شمار ميآمد.[38] ميگويند كه وي، در سال 145 يا 147 يا 149ه .ق، در سن 67 سالگي، در زندان منصور به شهادت رسيد[39] كه در اين صورت، او در سال 78 يا 79 يا 81ه .ق، به دنيا آمده است.[40]
ابراهيم غمر از منظر علماي رجال و انساب
ابراهيم، از بزرگان حديث و از راويان مشهور ميان علويان است.[41] از او، با عنوان عالمي از عالمان آل محمد و بزرگي از بزرگان هاشمي، ياد ميكنند.[42] او از پدرش[43] و نيز از فاطمه بنت الحسين(عليه السلام)[44]، روايت نقل ميكرد و فضيل بن مرزوق[45] و ابوعقيل يحيي بن متوكل[46] نيز از او، روايت نقل كردهاند.
ابنحجر، حديث رد شمس براي علي(عليه السلام) را از فضيل بن مرزوق، از ابراهيم غمر روايت كرده[47] و شيخ صدوق= نيز در مشيخهاش، از طريق اسماء بنت عميس، از فاطمه بنت حسين(عليه السلام)، از ابراهيم غمر، به روايت مذكور، اشاره داشته است.[48]
شيخ طوسي، روايت چهار خصال مؤمن را از او نقل نموده[49] و شجري، روايت نحوه تعزي و نيز تهنيت رسول خدا9 را از طريق او، روايت كرده است.[50]
ابن ابيالحديد، ابراهيم غمر را بزرگ خاندانش و شبيهترين اهل زمانش به رسول خدا9 ميداند.[51] «ضامن بن شدقم حسيني»، از او به شايستگي ياد كرده و در مدح او، مبالغه كرده و گفته است:
وكان سيداً جليلالقدر، رفيع المنزلة، عظيم الشأن، جمّ المحاسن والفضائل، حسن الاخلاق والشمائل، زكي الاعراق، عديم المماثل، ذا عفّة وصيانة وديانة...ذا فصاحة وبلاغة وكمال ادب وبراعة ومروّة وشهامة وفرسة وشجاعة وكان معزّزاً مكرّماً عند ابيالسفاح.[52]
القاب ابراهيم: سيد ابراهيم بن حسن مثنّي به لقبهايي مشهور است كه او را از سادات علوي ديگر متمايز نموده است كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
غَمر: مشهورترين لقب ابراهيم، غَمر است كه هميشه نام او، با اين لقب: «ابراهيم الغَمر» همراه است. ابنعنبه نسابه، علت شهرت يافتن ابراهيم را به غَمر، چنين نوشته است: «لُقِّب الغمر لجوده»؛ «به سبب بخشش زيادش، به غَمر ملقب شد».[53] سيد ضامن ابن شدقم حسيني نيز مينويسد: «اِنّما لُقّب بالغَمر لكثرة اغماره للناس بالجود والكرم والسخاء الاعم والبذل لكل قاصد».[54]
شبيه: او شباهت زيادي به رسول خدا9 داشت. از اينرو از وي با عنوان ابراهيم الشبيه نيز ياد شده است. ابونصر بخاري (متوفاي 341ه .ق)، از او با عنوان «كان اشبه الناس برسول الله9» ياد ميكند.[55] ابوالفرج اصفهاني[56]، ابن طباطباي نسابه[57]، خطيب بغدادي[58]
و امام فخر رازي[59]، همان تعبير بخاري را اشاره كردهاند. ابن ابيالحديد پس از ستايش از ابراهيم، با اين عبارت، از او ياد ميكند: «كان مقدماً في اهله، يقال: انه اشبه زمانه
برسول الله9».[60]
مشهور است هنگامي كه مسلمانان دلشان براي رسول خدا9 تنگ ميشد يا ميخواستند شكل و صورت رسول خدا9 را تجسم كنند، به ابراهيم غمر نگاه ميكردند و صلوات ميفرستادند. بارها اتفاق افتاده بود كه افرادي از راه دور ميآمدند و بر در خانه ابراهيم غمر مينشستند تا او از خانه بيرون آيد و صورت و هيكل زيباي رسول خدا9 را كه در او نمايان بود، مشاهده كنند.
صاحب صندوق: از جمله القاب ابراهيم كه پس از فوتش، بر سر زبانها افتاد، صاحب صندوق است. ابنطباطبا، نخستين عالم انسابي است كه از او، با اين لقب ياد كرده و نوشته است: «وهو صاحب الصندوق في برّية الكوفة ويزار».[61] پس از او، ابنطقطقي، با جمله «وهو صاحب الصندوق بالكوفة يزار قبره»[62] و ابنفوطي، با جمله «انه دفنه حياً في صندوق بظاهر الكوفة»[63]، از او ياد كردهاند. اين مطلب با صندوقي كه حفاران، در حي كنده يافتند، مطابقت دارد. از اينرو ابراهيم، به صاحب صندوق شهرت يافته است. (تصوير شماره 111)
مظلوم: آخرين شهرت و لقب اين سيد علوي حسني، مظلوم است كه گويا به سبب شهادت مظلومانهاش، به اين لقب شهرت يافته است. «علامه نمازي» در مستدركات علم رجال الحديث، درباره وي مينويسد: «يقال له المظلوم وكان
سيداً شريفاً».[64]
احترام سفاح به ابراهيم
سفاح، نخستين خليفه عباسي (132-136ه .ق)، احترام بسياري به ابراهيم غَمر ميگذاشت. نقل نمودهاند كه سفاح، بسيار زياد از «عبدالله المحض بن حسن المثنّي» درباره دو فرزندش، محمد و ابراهيم، سؤال مينمود. عبدالله، از اين مطلب به برادرش، ابراهيم غَمر، شكايت نمود. ابراهيم به او گفت: «اگر از تو درباره آنها پرسيد، به آنها بگو كه عموي آنها، بهتر از آنها خبر دارد». عبدالله گفت: «آيا به آن، راضي خواهد شد؟» ابراهيم گفت: «آري».
سفاح، روزي از عبدالله، درباره دو فرزندش پرسيد. عبدالله گفت: «من درباره آنها چيزي نميدانم و عمويشان، از آنها خبر دارد». پس سفاح ساكت شد. سپس با ابراهيم خلوت نمود و درباره دو فرزند برادرش پرسيد. ابراهيم به سفاح گفت: «اي اميرمؤمنان! با تو همچون كسي كه با سلطان خود حرف ميزند، سخن بگويم يا همانند كسي كه با پسرعمويش صحبت ميكند؟» سفاح گفت: «آنگونه سخن گو كه شخص با پسرعمويش حرف ميزند». ابراهيم گفت: «اي اميرمؤمنان! آيا گمان ميكني كه اگر خداوند مقدر نموده باشد كه از اين امر براي آنها چيزي باشد، آيا تو و همه اهل زمين، ميتوانند آن را دفع كنند؟» سفاح جواب داد: «نه به خدا!». ابراهيم گفت: «پس شما را چه ميشود كه نعمتي كه به اين شيخ عنايت ميكني، آن را برايش بيفايده ميكني؟» پس سفاح به فكر فرو رفت و گفت: «به خدا! بعد از اين، خبر آنها را از عبدالله نخواهم گرفت».[65]
اما پس از سفاح، هنگامي كه منصور دوانيقي به خلافت رسيد، ابراهيم و برادرش عبدالله محض را به سبب مخفي شدن محمد و ابراهيم، بازداشت نمود. محمد بن سلام جمحي ميگويد: «ابراهيم در بغداد وفات يافت».[66] در برخي از منابع آمده است كه ابراهيم پس از اطلاع از بازداشت برادرش عبدالله، تحمل نياورد و نزد منصور رفت و منصور نيز او را به زندان انداخت. احمد بن سعيد به سندش از عيسي بن عبدالله چنين نقل كرده است:
هنگامي كه حسن بن حسن بن امام حسن(عليه السلام) بر برادرش ابراهيم گذشت و ديد ابراهيم، مشغول علوفه دادن به شتران خويش ميباشد، با ناراحتي به او گفت: «آيا شترانت را علوفه ميدهي؛ با اينكه عبدالله بن حسن در زندان است؟» سپس به غلام ابراهيم رو كرد و گفت: «پايبند شتران را باز كن». غلام به دستور حسن بن حسن، عمل كرد و پايبند از پاي آنها برگشود. حسن فريادي بر آنها زد و همه شتران را رم داد تا شتران رفتند و ديگر اثري از آنها به دست نيامد. سپس ابراهيم نزد منصور رفت و او نيز ابراهيم را در زندان هاشميه انداخت.[67]
نحوه شهادت ابراهيم غَمر: درباره وفات يا شهادت ابراهيم، سه ديدگاه مطرح است:
الف) ابونصر بخاري، ابوالفرج اصفهاني و ديگران معتقدند كه ابراهيم غَمر، در زندان هاشميه در ماه ربيعالاول سال 145ه .ق، به شهادت رسيد و هنگام مرگ، 67 سال داشت كه در اين صورت، او در سال 78ه .ق، به دنيا آمده است. او نخستين فرد از آل حسن بود كه در زندان هاشميه، از دنيا رفت.[68] زندانيان بر جنازه او نماز خواندند و گويا در همانجا نيز او را دفن كردند.[69]
ب) ابنخداع مينويسد كه قبل از آنكه ابراهيم به زندان برسد، وفات يافته بود؛ زيرا لباسهايش را باز كرده و محمل شتر را برداشته بودند و در مسير كوفه، گرما چنان شديد بود كه بر اثر تابش آفتاب، گونههاي صورتش از بين رفته بود و همان باعث شد كه قبل از رسيدن به كوفه، وفات يابد.[70]
ابوالحسن عُمري، از قول خداع مينويسد: «مات قبل الكوفة بمرحلة»؛ «قبل از رسيدن به كوفه و به فاصله يك منزلي آن، وفات يافت».[71] بر همين اساس، سيد عبدالحميد نسابه، معتقد است كه قبر ابراهيم، در كوفه است.[72]
ج) ابنفوطي معتقد است كه ابراهيم را زنده ميان صندوقي اطراف كوفه، دفن كردند. وي مينويسد: «انه دفن حياً في صندوق بظاهر الكوفة بقرية الهاشمية».[73]
اما اگر زندان هاشميه را محل وفات ابراهيم غَمر بدانيم، همانطور كه اجماع مورخان، اين مطلب را تأييد ميكند، بايد قبر ابراهيم، در هاشميه باشد؛ نه حي كنده؛ چنانكه در اين صورت، نويسنده «الحدائق الورديه» مينويسد:
ابراهيم طباطبا بن اسماعيل ديباج بن ابراهيم غمر بن حسن مثنّي را مهدي عباسي محبوس ساخت تا خود جان داد. سپس در زندان موسي و هارون ماند و ميگويند كه وي، در زندان هارون جان سپرد. البته آشكارتر آن است كه قبري كه پشت سمت راست راه نجف ميباشد، قبر ابراهيم طباطبا است و اينكه صاحب فلك النجاة، آن قبر را به ابراهيم ابن حسن مثنّي نسبت داده، اشتباه است؛ زيرا براساس آنچه پيش از اين گفته شد، قبر او در هاشميه ميباشد.[74]
سيد مهدي قزويني، همين مطلب را در كتاب «المزار» بيان ميكند و قبر كنوني در حي كنده را از آنِ ابراهيم طباطبا بن اسماعيل ديباج بن ابراهيم غَمر، نواده سيد ابراهيم غَمر ميداند.[75] (تصوير شماره 112)
همسر و فرزندان: از ابراهيم غَمر، هفت پسر و پنج دختر بهجا مانده است كه در اينجا به نامهاي آنها اشاره ميكنيم:
ـ ابوابراهيم اسماعيل ديباج، ملقب به شريف خلاص. مادرش ربيحه يا ذبيحه، دختر محمد بن عبدالله بن ابيامية بن مغيرة بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم بود. او در قيام فخ، شركت داشت؛
ـ محمد اصغر، ملقب به ديباج اصغر. جوان بسيار زيبايي بود. منصور او را بازداشت كرد و سپس به قتل رساند. مادرش، كنيزي به نام عافيه بود؛
ـ ابوزيد علي، ملقب به ابن قُربه. او در قيام فخ، شركت داشت و مادرش كنيز بود؛
ـ يعقوب؛
ـ محمد اكبر؛
ـ اسحاق؛
ـ حسن؛
ـ رقيه؛
ـ خديجه، مادر رقيه و خديجه، با اسماعيل، مشترك است؛
ـ فاطمه: مادرش، كنيزي به نام عابده است؛
ـ حسنه: مادرش، كنيزي به نام خريده است؛
ـ اماسحاق.[76]
بسياري از نوادگان او، عليه خلفاي عباسي قيام نمودند و به شهادت رسيدند. «صفدي» در اينباره مينويسد: «خرج من بيته جماعة وطلبوا الامر وجرت لهم امور».[77] شيخ علي نمازي نيز مينويسد: «انتهت اليه الرئاسة الدينية والدنيوية الى بيته».[78] ابراهيم غَمر، جد اعلاي بسياري از سادات حسيني ايران، عراق و يمن است؛ مانند آلبحرالعلوم، آل حكيم، آل مدرسي، آل خاتمي، آل فهري، آل صراف، آل بروجردي، آل طباطبايي، آل رُسّي، آل تبريزي، آل شيخالاسلامي،
آل اردستاني و آل نائيني كه شمار آنان را نزديك به ده ميليون نفر دانستهاند.[79]
62. مزار سيد كريم حسني
اين زيارتگاه، نزديك مسجد سهله قرار دارد و در حال حاضر، در محدوده طرح توسعه اين مسجد، قرار گرفته است. ساختمان آن، شامل اتاق نسبتاً كوچكي است و از شخصيت مدفون در آن اطلاعي در دست نيست. (تصوير شماره 113)
سلام
🔸اطلاعات مختصر جهت سفر عتبات
🔸در حال بروز رسانی و ماده مطالب فاخر شما
1-نجف
https://eitaa.com/fatemi414/117
2-کربلا
https://eitaa.com/fatemi414/273
3-سامرا
https://eitaa.com/fatemi414/274
4-کاظمین
https://eitaa.com/fatemi414/276
5-اربعین
https://eitaa.com/fatemi414/289
مرثیه و روضه
https://eitaa.com/fatemi8/100
بیت امام و هجرت در سال ۴۴ بمدت ۱۲ سال
https://eitaa.com/fatemi414/171
باهمه کارشکنی ها
https://eitaa.com/fatemi414/174
سه جابجایی
https://eitaa.com/fatemi414/176
بحث ولایت فقیه در نجف
https://eitaa.com/fatemi414/182
اخراج ایرانی ها و توطئه ساواک
https://eitaa.com/fatemi414/181
حل مشکلات دو کشور
https://eitaa.com/fatemi414/182
تحریم امام
https://eitaa.com/fatemi414/183
هجرت به پاریس
https://eitaa.com/fatemi414/183
و فضلیت خواندن نماز در مسجد کوفه
مسئلهٔ رایج بین زائران، شکسته یا کامل خواندن نماز در مسجد کوفه است. طبق احکام اگر مسافر قصد ده روز نکند، باز هم نمازش در این مسجد کامل است. البته اکثر مراجع تقلید حکم بر این دادهاند که زائران مسجد کوفه، اختیار دارند نماز را کامل بخوانند یا شکسته.