🌷 مدرس در آیینه کلام امام خمینی
امام خمینی (ره) مکرر از مرحوم مدرس به عنوان نمایندۀ واقعی مردم و حامی استقلال، امانت دار ملت و مبارزه گر با قلدران روزگار خود یاد می کند و در سخنانش می فرماید: «شما ملاحظه کرده اید، تاریخ مرحوم مدرس را دیده اید؛ یک سیّد خشکیدۀ لاغر (عرض می کنم با لباس کرباس)… یک همچون آدمی در مقابل آن قلدری که هرکس آن وقت را ادراک کرده می داند، که زمان رضا شاه غیر از زمان محمد رضا شاه بود، آن وقت یک قلدری بود که شاید تاریخ ما کم مطّلع بود، در مجلس در مقابل او آن طور ایستاد. یک وقت رضا شاه گفته بود: سید چه از جان من می خواهی؟ گفته بود: می خواهم که تو نباشی، می خواهم تو نباشی».
🌷به شهید مدرس تا آخرین لحظه عمر خود مستأجر بود، وقتی به تهران آمد دو منزل به او پیشنهاد شد که ایشان ارزان ترین خانه را انتخاب کرد، او حقوق خود راصرف خرید کتاب برای کتابخانه مجلس وساختن بیمارستان میکرد. مدرس نسبت به افراد زورگو با قدرت و از بالا صحبت میکرد. مدرس از آخوندهایی که در خانه بنشیند و مریدها بیایند و دستبوسی کنند و به هیچ یک از ماجراهای جامعه کار نداشته باشند نبود، دشمن از خر مقدسها و آخوندهایی که سکوت کنند و به هیچ چیزی کار نداشته باشند خوشش میآید....
#عزت نفس, #شهید مدرس:👇
مدرس از همان آغاز حركت از اصفهان میدانسته كه با مسائل بزرگ و مخاطراتی روبروست لذا قبل از سفر، وصیت نامه اش را می نویسد... هنگامی كه به تهران می رسد، دو خانه، یكی دو اطاقه با اجارة ماهی 30 ریال و دیگری سه اطاقه با اجارة ماهی 35 ریال به وی عرضه میكنند. مدرس منزل دو اطاقه را انتخاب میكند. از او سئوال میكنند: «آیا مبلغ 5 ریال صرفه جویی میكنی؟» جواب می دهد: «بلی، آنچه استقلال و آزادی و عقیده را از بین میبرد، احتیاج است. من نمیخواهم محتاج كسی باشم. باید برنامه زندگیم را طوری تنظیم كنم كه محتاج به كسی نشوم و این زبان تند و تیزم آزاد باشد.»
💥چك دولت انگلیس برای #مدرس:👇
یك شب نیمه های شب یك مرد خارجی با یك مترجم به منزل مدرس آمدند. شخص خارجی شروع به صحبت كرد و دیگری هم ترجمه می نمود و معرفی كرد كه, آقا! ایشان نمایندة دولت انگلیس هستند. یك چك سفید برای شما آوردهاند كه مبلغ آن را هر طور میخواهید بنویسید و به هر طریق كه می خواهید خرج كنید...مدرس گفت: «این چك چیست؟»
جواب داد: «آقا! چك كاغذی است كه مینویسند و میبرند در بانك، آنجا امضا میكنند و هر مبلغی كه در آن نوشته از بانك میگیرند.»
مدرس گفت: «چرا حالا (نصف شب) آوردی؟»
جواب داد: «ما شنیده بودیم شما پول نمیگیرید؛ حالا نصف شب چك را آوردیم.»
مدرس اظهار داشت: «نه، هر كه به شما گفته بی خود گفته. من پول میگیرم منتهی به این صورت نه. اولاً، باید طلا باشد آن هم بار شتر و در میان روز روشن و بعد از نماز در مدرسة سپهسالار با شتر بیاورند. در این صورت میگیرم و هیچ اشكالی ندارد. »
وقتی پاسخ را ترجمه میكند، نماینده یا سفیر میگوید: «مدرس میخواهد آبرو و حیثیت سیاسی ما را در تمام دنیا ببرد.»
در نتیجه بلند میشوند و میروند...👌
#آدم انتخاب كنید:👇
یك روز وقتی كه #مدرس از مجلس به خانه بازگشت، عدهای از مردم به منزل مدرس ریخته و با سر و صدای زیاد گفتند: آقا! این چه لایحهای بود كه امروز تصویب شد؟ مصلحت است.... مدرس پاسخ داد: اگر بیست رأس اسب و الاغ و یك آدم را در مجلسی جمع كنند و از آنها بپرسند كه ناهار چه می خورید، جواب چه میدهند؟... "همه گفتند: جو."
#مدرس گفت: آن یك نفر هم ناچار است سكوت كند. این وكلایی كه شما انتخاب كردهاید، شعورشان همین است. بروید آدم انتخاب كنید...
#زندگی_به_سبک_شهدا #ناصرکاوه
گردآوری: ع .رضوانی
#شهیدمدرس در #کلام_رهبری:👇
💥یکی از ویژگیهای بارز شهید مدرس در سخن وی مبنی بر همراهی دیانت و سیاست متجلی شد. رهبر معظم انقلاب در این رابطه اظهار کردند: «اینکه ما میگوییم سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست - که مرحوم مدرّس حرف درستی زد و امام آن را تأیید کرد - معنای واضحی دارد؛ اما یک روی دیگرش این است که سیاست ما باید دیندارانه و پرهیزگارانه باشد. هر کار سیاسیای خوب نیست. بعضی کسان هستند که به کار سیاسی، فقط مثل یک کار سیاسیای که هیچ گرایشی به دینداری ندارد، نگاه میکنند. هدف این است که این کار، سیاسی پیش برود. این درست نیست؛ کار سیاسی باید متدیّنانه باشد». (بیانات در دیدار رئیس جمهوری و اعضای هیئت دولت ۱۳۸۰)
💥شهید مدرس ویژگیهای منحصر بفرد دیگری داشت که در کلام رهبری میتوان آنها را یافت: «مدرس خصوصیت عمدهاش این بود که هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریبگری در او اثر نمیکرد. همان وقتی که علیالظّاهر فضا را بر ضد او آنچنان متشنج کرده بودند که علیهاش شعار میدادند، او ایستاد و حرف خودش را زد». (بیانات در دیدار کارگزاران حج ۱۳۷۸)
💥«اگر کسی هم مثل مرحوم مدرس رضوان اللَّه علیه، سرسخت بود، کتکش میزدند، محبوسش میکردند، تبعیدش میکردند و بعد هم به دست قلدری مثل رضاخان، بادهان روزه، در ماه رمضان، شهیدش میکردند». (بیانات در خطبههای نمازجمعه ۱۳۷۳)
روزی یکی از دوستان مدرس طلبه ای را نزد مدرس آورد تا سید حجره ای در مدرسه سپهسالار جهت تحصیل به وی بدهد، دوست سید ضمن معرفی طلبه به مدرس گفت: این آقا از آقازاده های شیراز است. مدرس نگاهی به سر و وضع طلبه انداخت و گفت: آقا شیخ این آقازاده طلبه نمی شود بی خود حجره را اشغال نکند.
شیخ عرض کرد: آقا چطور شما این فرمایش را می فرمائید؟ پدرش فلان مجتهد است. مدرس گفت: ایشان قبا و لباده اش دکمه قیطانی دارد فقط وقتش صرف باز و بسته کردن این دکمه ها می شود وقت درس خواندن ندارد! مدرس از پدرش نقل می کند که پدرم بما می فرمود: یاد بگیرید در شبانه روز به یک وعده غذا قناعت کنید و پوشاک خود را تمیز نگاه دارید تا در قید لباس نو نباشید. او اجداد ما را سرمشق عبرت قرار می داد و می گفت: حلم و بردباری را از جد بزرگوارمان رسول خدا (ص) بیاموزیم، شهادت و قناعت را از جد طاهرین علی علیه السلام و تسلیم ناپذیری در برابر زور و ستم را از جد شهیدمان سیدالشهداء (ع) بیاموزیم. پدرم همیشه می گفت:
کسی که به افراط عادت نکرده در برابر زور تسلیم نمی شود.
💥زندان، تبعید، شهادت
در سال ۱۳۰۵ مدرس مورد سوءقصد قرار گرفت اما جان سالم به در برد. رضاخان در طی برگزاری انتخابات مجلس هفتم، آرای مدرس را حذف کرد تا مانع ورود وی به مجلس شود. پس از این بود که راه برای دستگیری و تبعید مدرس برای رضاخان هموار شد. مدرس در سال ۱۳۰۷ دستگیر و به شهرهایی همچون دامغان، مشهد و نهایتاً خواف تبعید شد.
مدرس پس از ۹ سال اسارت در قلعه خواف به کاشمر تبعید شد تا نقشه شوم رضاخان مبنی بر قتل سیدحسن مدرس عملیاتی شود.
غروب دهم آذرماه سال ۱۳۱۶ مصادف با ۲۷ رمضان ۱۳۵۶ قمری عاملان رژیم پهلوی به نامهای جهان سوزى، خلج و مستوفیان وارد خانه مدرس شدند. آنها ابتدا قصد داشتند با چای مسموم مدرس را از پای درآورند اما نهایتاً در حین نماز او را با انداختن عمامه به دور گردنش به شهادت رساندند.
#کتاب_فاتحان_قله_های_عاشقی،
#ناصرکاوه
منبع: مردان علم در میدان عمل، ج 1
منبع: خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | حاضرجوابی شهید مدرس
⁉️ پاسخ جنجالی شهید مدرس به رضاخان !
🔹 برشی از سخنرانی حجت الاسلام راجی به مناسبت ۱۰ آذر، سالروز #شهادت #شهید_آیت_الله_مدرس و روز #مجلس
👈دعوتید به کانال ما 👉
♦️ این تصویر جانسوز از وداع شهید سیدمصطفی صادقی با دخترانش را به خاطر دارید؟ حالا پیکر این شهید مدافع حرم و مجاهد مبارزه با داعشیها، بعد از ۶ سال به وطن برگشت.
#جان-فدا❤
https://eitaa.com/fatemi48
--------‐‐-------------------------------------------------
اخرین عکس خانوادگی...
📎وداع همسر و فرزندان شهید سید مصطفی صادقی در معراج الشهدا
#جان-فدا❤
https://eitaa.com/fatemi48
--------‐‐--------------------------------------------
چراشهیدسلیمانی وصیت کردمزارش کنارمزارشهیدیوسف الهی باشد؟
https://eitaa.com/fatemi48
27.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️به کربلا می رویم....
👌#حاج_صادق_آهنگران
شهرستان دشتی ۱۴۰۲/۹/۳
بشنوید،ببینید و عشق کنید😌
https://eitaa.com/fatemi48
13.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️توصیف ولایتمداری بسیج از زبان #شهید_آوینی :
✅ببینید به اندازه صد تا کتاب درس داره!👇
🍂 وقتی از او پرسیدیم كه چه آرزویی داری ، پیش از آنكه فكر كند گفت: « رهایی قدس» ، و بعد اضافه كرد: « هر چه امام بفرماید. او نایب امام زمان است و ما مطیع او هستیم.» و این همه اطاعت به راستی حیرتانگیز است.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است و به خود حتی اجازه نمیدهد بجز آنچه ولی امر میخواهد آرزویی داشته باشد.
بسیجیها دل باخته حقند و ما دل باختهی بسیجیها هستیم
https://eitaa.com/fatemi48
😟چشمی که بخواد به دختر مردم نگاه کنه، با انگشت بیرونش میارم و زیر پا له میکنم !
♦️پدر شهید می گوید:
خیلی دوست داشتم عبدالله را دامادکنم . چند بار به اوگفتم : بابا جان ازدواج کن . درجوابم میگفت : « پدرجان انشاا… هروقت جنگ تموم شد و به پشت جبهه برگشتم ازدواج میکنم » .
هرموقع که به مرخصی میآمد خواسته ام را تکرار میکردم . یک روزکه به مرخصی آمدگفتم : باباجان آرزودارم تا زنده ام دامادی تورا ببینم . گفت :« حالازوده » . به شوخی گفتم : اگه درانتخاب همسر مشکل داری به دخترایی که از مدرسه بیرون میان نگاه کن، هرکدومو که پسندیدی بگو تا برات خواستگاری کنم .
درجوابم گفت : « باباجان چشمی که بخواد به دختر مردم نگاه کنه، با انگشت بیرونش میارم و زیر پا له میکنم ! 😔
#شهید_عبدالله_شهروی
https://eitaa.com/fatemi48
vvrgrgrg (25).mp3
9.38M
سلام مادرم سلام ...
السلامعلیکیافاطمةالزَهــۜــرا
👈دعوتید به کانال ما 👉
📌 ماجرای تاول و زخم پای فرمانده در گشت شناسایی و همدردی با اسیران کربلا
🔷 برای شناسایی رفته بودیم و برای اینکه صدای پایمان مزاحم نباشد با لباس محلی و کتانی بودیم.
◇ حاج علی جلوی من حرکت میکرد که ناخواسته پام رو گذاشتم پشت پاشنهاش و ناگهان کف کفشش جدا شد.
◇ اتفاق عجیب و غریبی بود؛ توی گشت، پشت عراقیا و پانزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی!
◇ از سر شرم گفتم: «علی آقـا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوشرویی نپذیرفت.
◇ راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خاروخاشاک رو، لنگلنگان اومده بود؛ بیهیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاولها و زخم پاهاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد.
◇ اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب.
◇ پرسیدم: «چـرا تشـکر؟!»
◇ حاج علی گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کـربلا! شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمـام این مسیر برای من روضـه بود؛ روضـهی یتیمـان ابـاعبـداللــه (ع).»
📚 دلیـل / حمید حسام
روایت نابغـهی اطلاعات عملیات
#شهید_علی_چیت_سازیان
https://eitaa.com/fatemi48
49.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹تصاویری از تفحص پیکرهای مطهر هشت شهید مدافع حرم در سوریه
🔹شهید علی آقا عبداللهی، شهید مهدی ذاکر حسینی، شهید الیاس چگینی، شهید محمدرضا یعقوبی، شهید غلامعلی تولی، شهید سید مصطفی صادقی، سردار شهید حسن اکبری و شهید رضا عباسی
https://eitaa.com/fatemi48
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نوستالوژی
این صدایی بود که تمام خبرای شاد و غم انگیز جنگ رو بهمون اطلاع میداد...
محمود کریمی علویجه
https://eitaa.com/fatemi48
🌹روزی که «سپاه محمد» آمد
♦️ ۱۲ آذرماه سالروز اعزام قوای یکصد هزار نفری محمد رسولالله(ص) به جبهه است.
🔻دوازدهم آذرماه ۱۳۶۵ ورزشگاه آزادی تهران شاهد حضور دهها هزار رزمنده بسیجی بود که از اقصی نقاط کشور خود را به تهران رسانده بودند. این جمعیت با تجمع در ورزشگاه آزادی و سپس رژه در برخی از خیابانهای تهران، آمادگی خود را برای اعزام به جبههها اعلام کردند؛ اعزامی که از پوشش خبری مناسبی نیز برخوردار شد و شور و اشتیاق زیادی در بین مردم ایجاد کرده بود.
👈دعوتید به کانال ما 👉
۱۲ آدر سالگرد شهیده، فهمیده سیاری
#طلبه_شهید_فهمیه_سیاری, در ۶ آذر سال ۱۳۵۹ کولهبار سفرش را بست و بههمراه یکی از یارانش، راهی شهر بانه شد تا بلکه بتواند با آموزشهای صحیح دینی در راستای آگاهی بخشی به فرزندان مظلوم آن سرزمین، گامهایی را بردارد... ماشین در حال حرکت بود. همراهان اعلام کردند, نگران نباشید، کالیبر پنجاه پشت سرتان در حرکت است. فهیمه با تبسمی پر از معنا رو به دوستش کرد و تمثال حضرت امام را که همراه داشت، نشان داد و گفت: کالیبر هزار با ماست. تا او را داریم چه غم!؟... و شروع کرد به تلاوت آیاتی از قرآن. ناگهان ماشین را به رگبار بستند. راننده گفت: سرتان را ببرید پایین. فهیمه آرام سرش را پایین آورد. بعد از چند دقیقه متوجه شدم خون از روی تمثال امام راه افتاده بود. فهیمه تا آخرین لحظه شهادت، حتی ناله هم نکرده بود و با عکس امام که روی قلبش گذاشته بود به شهادت رسید... شهیده فهمیه سیاری به همراه سه بانوی دیگر که قصد سفر به شهر سقز را داشتند موقع عبور از منطقه دیواندره در تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۵۹ ماشین حامل آنان مورد حمله قرار گرفت و به درجه شهادت نایل آمدند...
#کتاب_مرواریدهای_بی_نشان,
#ناصرکاوه
خاطره ای از طلبه شهیده, فهمیه سیاری
📝وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید:
سردار حاج حسین کاجی می گوید:
بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقهی کردستان عراق بودیم که به طرز غیرعادی جنازهی شهیدی را پیدا کردیم.
از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود.
🌷در وصیتنامه نوشته بود :
من سیدحسن بچهی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم...
پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند...
من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم و جنازهام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه میماند.
بعد از این مدت، جنازهی من پیدا میشود و زمانی که جنازهی من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست.
این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما میگویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند.
و...
بعد از خواندن وصیتنامه دربارهی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم.
دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است.
📚برگرفته از کتاب:
خاطرات ماندگار؛ ص192 تا 195
فهرست خاطرات شهدا
https://eitaa.com/fatemi48/281
شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است
و اگر این شرط را داری، چه تفاوتی میكند كه نامت چیست و شغلت؟
شهید سید مرتضی آوینی
کتاب گنجینه آسمانی
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/fatemi48
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 آقای آوینی! خیلی نگرانم! آینده چی میشه؟
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شھید آوینۍ میگہ:
واۍ بـر آن ڪس ڪہ در صحراۍ محشر سر از خـاک بردارد و نشانہاۍ از جھـاد در بــدن نداشتہ باشہ!
فلذا جھـاد واجباست!
جھـادتیروتفنگنمیخواهد . .
شمــا تــو ڪار خونہ بہ مادرت،همسرت ڪمڪ ڪن خودش جھـاد...
#شهیدخلیان_احمدکشوری
💥بگذارید مرا اعدام کنند، اما کردستان بماند
زمانی که ضد انقلاب به پادگان سنندج حمله کرد، فرمانده هان نمی دانستند برای نجات پادگان سنندج چه باید کنند... شهید کشوری دقیقاً این جمله را گفت 👈 "من پرواز می کنم و اطراف پادگان را کاملا می کوبم و غائله را می خوابانم. اگر این کارم خطا بود بگذارید مرا اعدام کنند اما کردستان بماند...." شهید کشوری اولین خلبانی بود که بلندشد؛ در شرایطی که احتمال می رفت چرخبال شان مورد اصابت گلوله دشمن قرار گیرد. البته چنین صحنه ای در سقز نیز اتفاق افتاده بود اما رشادتی که کشوری در نجات پادگان سنندج از خود نشان داد، بی نظیر بود؛ چرا که در این حادثه، تهران وضعیت را مشخص نکرده بود و احتمال این می رفت که فردا ایشان را مورد سوال قرار دهند که چرا بدون اجازه حمله را آغاز کرده است؟... اما حرف ایشان همان بود. بالاخره در شرایطی که احتمال 95 درصد می رفت چرخبالش مورد اصابت گوله دشمن قرار گیرد. احتمال 5 درصدی موفقیت را به صد در صد رساند. با شگرد همیشگی بلند شد. در این زمان ضد انقلابیون که اطراف پادگان بودند به داخل پادگان آمده و سیم خاردارها را بریدند و تا یک قسمت پادگان پیشروی کردند اما شهید کشوری با چرخبالش نیروها را داخل پادگان پیاده کرد و خودش با حمله هوایی توانست بدون آن که اشتباهی کند کل غائله را پایان دهد و پادگان سنندج را از لوث وجود ضد انقلاب نجات دهد.
راوی: حجت الاسلام موسی موسوی نماینده امام در سنندج
#شهیدشیرودی درباره #شهیدکشوری می گوید: 👈 احمد، استاد من بود. زمانی که صدام امریکایی به ایران یورش آورد، احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینه اش بود. اما روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام، عازم سفر شد. به او گفته بودند بماند و پس از اتمام جراحی برود. اما او جواب داده بود: "وقتی که اسلام در خطر است، من این 💓سینه را نمی خواهم..." 💞 او با جسمی مجروح به جبهه رفت و شجاعانه با دشمن بعثی آن گونه جنگید که بیابان های غرب کشور را به گورستانی از تانک ها و نفرات دشمن تبدیل نمود. کشوری شجاعانه به استقبال خطر می رفت، مأموریت های سخت و خطرناک را از همه زودتر و از همه بیشتر انجام می داد، شب ها دیر می خوابید و صبح ها خیلی زود بیدار می شد و نیمه شب ها نماز شب می خواند...ِ
💗آخرین پرواز, شهید احمد کشوری👇
💥 احمد قبل از آخرین پروازش به همه مى گفت: دارم مى روم. مراحلال کنید.... دوستان او مى گفتند: این حرفها را نزن. حالا حالا ها زود است که بروى. هنوز خیلى کارها با تو داریم... نیمه شب بلند شد. وضو گرفت.نماز خواند و اشک ریخت. نمى خواست اشک هایش را کسى ببیند. حدود ۱۰ صبح پانزدهم آذر بود که عازم عملیات شد. با تیم پرواز و چند هلیکوپتر دیگر در آسمان، اوج گرفت.ده ها تانک و نفربر عراقى را به آتش کشید. موقع بازگشت، دو فروند میگ عراقى، هلیکوپتر او را هدف موشک قرار دادند و پرنده او در هیمنه آتش سوخت و به عرش پرواز کرد. احمد، همچون ابراهیم خلیل، آتش عشق الهى را به جان خرید و بر بال فرشتگان نشست... راوی: دوست و همرزم شهید, خلبان حمیدرضا آبى
💥شجاعت#شهیدکشوری👈 در کردستان درگیری شدیدی بین ما و ضد انقلاب شامل کومله و دمکرات بوقوع پیوست و من از هوانیروز درخواست کمک کردم ، دو خلبان که همیشه داوطلب دفاع بودند یعنی شهیدان کشوری و شیرودی لبیک گفته و لحظاتی بعد بالای سر ما بودند که به آنها گفتم کجا را زیر آتش خود بگیرند، پس از آنکه مهمات هلی کوپتر ها تمام شد متوجه شدم که شهید کشوری علی رغم کمبود سوخت منطقه را ترک نکرده است... وقتی با او تماس گرفتم گفت: من باید کارم را به اتمام برسانم ، لحظاتی بعد با دوربین دیدم که شهید کشوری خود را به جاده ای رساند که یک ماشین جیپ پر از عناصر ضد انقلاب از آنجا در حال فرار بودند ،هلی کوپتر را به آن خودرو نزدیک کرد و آنقدر پایین رفت که با اسکیت هلی کوپتر به آنها کوبید و همه این جنایتکاران به دره سقوط کردند...به نقل شهید صیاد شیرازی
🌺 ...در جبهه هر بار كه ازمريم ۳ساله و على ۳ ماهه اش صحبت مىشد، میگفت: آنها رابه اندازه ای, دوست دارم كه جاى خدا را در دلم نگیرد...
#کتاب_فاتحان_قله_های_عاشقی
#ناصر_کاوه
🌷۱۵ آذر مصادف با سالروز شهادت خلبان شهید احمد کشوری و «روز هوانیروز» نامگذاری شده است.
🗓 ۱۵ آذر ۱۳۵۹ شهادت #شهیداحمد_کشوری در منطقه میمک
#شهیداحمدکشوری
#سالگردشهادت
گفتم:
ببینم توی دنیا چه آرزویی داری؟
قدری فکر کرد و گفت:
هیچی
گفتم:
یعنی چی؟
مثلاً دلت نمیخواد یک کارهای بشی،
ادامه تحصیل بدی یا از این حرفها دیگه؟
گفت:
یک آرزو دارم.
از خدا خواستم تا سنم کمه و گناهم از این بیشتر نشده شهید بشم...
شهیدنوراللهاختری