eitaa logo
نفوس مطمئنه
606 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
824 ویدیو
108 فایل
🌸🍃﷽🍃🌸 تقدیم به روح همه شهدا خصوصا شهید عارف(فاطمی) 🌸رفاقت با شهدا https://eitaa.com/fatemi48/279 🌸داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280 🌸روایتگری شهدا https://eitaa.com/fatemi48/979 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
✋ نماز در پادگان آمریکایینماز در پادگان آمریکایی به نام او که شهداء در قهقهه ی مستان شان در نزد او -عند ربهم یرزقون- هستند. شهید خلبان، عباس بابایی سال 1349 برای گذراندن دوره ی خلبانی به دانشگاه هواپیمایی آمریکا رفت. اونجا برنامه این بود که باید چند وقتی با یکی از دانشجویان آمریکایی هم اتاق می شدند. بعد از گذشت 2 سال که قرار شد مجوز خلبانی شهید عباس بابایی را بدهند، گفت در کارم گیری افتاده بود، در پرونده ام مطالبی نوشته بود و این مانع از دریافت کارت پایان دوره خلبانی شد تا اینکه روزی من را صدا زدند تا به اتاق رئیس دانشگاه بروم. رئیس دانشگاه یک ژنرال آمریکایی بود. وقتی که وارد اتاق شدم پرونده ام روی میزش بود و پرونده ام را خط خط مرور می کرد و به من نگاه می کرد و سرش را تکان می داد و معلوم بود که در پرونده چیزهایی نوشته شده که این مانع از دریافت کارت پایان دوره خلبانی شود. ناگهان در اتاق زده شد. یکی ژنرال را خواست و بیرون از اتاق برد، در همان لحظه به ساعتم نگاه کردم دیدم که وقت نماز است، وقت قرار عاشقی. مردد ماندم که الآن چکنم؟ اگر بخواهم نماز بخوانم ممکن است همان لحظه ژنرال برگردد و کار بدتر شود ولی نمی توانستم قرار با خدا را فراموش کنم. یا خودم گفتم هرچه بادا باد، خود خدا درست می کنه. نگاه کردم تکه روزنامه ای پیدا کردم و رو به قبله ایستادم، مهر را گذاشتم و شروع به نماز خواندن کردم ، الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم... مشغول نماز بودم و خدا خدا می کردم که ژنرال نیاد. وسطای نماز بود که ژنرال آمد و مرا عجیب غریب نگاه می کرد، نشست پشت میز و همینجور به من زل زده بود، بعد از تمام شدن نمازم به من گفت بنظرم تمام مطالبی که در پرونده ی توست، مربوط به همین کار (نماز خواندن) توست. گفتم اطلاع ندارم فقط ما مسلمانان اعتقاد داریم در اوقاتی خاص یا معبود خودمان راز و نیاز می کنیم، من هم داشتم با خدای خودم راز و نیاز می کردم. گفت خیلی عالی است، گواهی مرا امضاء کرد و گفت مبارک باشد، به جمع خلبانان خوش آمدی. از ایشان تشکر کردم و به خودم قول دادم در اولین فرصت در جای خلوت، دو رکعت نماز شکر بجا بیاورم. 🆔 @fatemi222
آخرین نماز شهید آیت الله مدرّس (ره)آخرین نماز شهید آیت الله مدرّس (ره) روز دهم آذر ماه سالروز شهادت آیت الله مدرس رحمت الله علیه است، فرارسیدن این روز بهانه‌ای شد تا نگاهی به زندگی معنوی این شهید بزرگوار از کتاب “ستاره ای بر خاک” داشته باشیم. فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیت الله سیدحسن مدرس یکی از چهره های درخشان تاریخ تشیع بشمار می رود که زندگی و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیری های سیاسی و اجتماعی وی برای مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبی است . او موقعیت خود را سراسر در راه اعتلای اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامی و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند. همان گونه بود که می گفت و همانطور گفت که می بود. سرانجام به موجب آنکه با عزمی راسخ چون کوهی استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گری استعمارگران را افشا نمود جنایتکاران وی را به ربذه خواف تبعید نمودند و در کنج عزلت و غریبی این عالم عامل و فقیه مجاهد را به شهادت رسانیدند. این نوشتار اشاره ای کوتاه به زندگی ابرمردی است که بیرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش کشید و شجاعت تحسین برانگیزش چشم بداندیشان و زمامداران خودسر را خیره ساخت و بیگانگان را به تحیر واداشت . اگر ما به ذکر نامش می پردازیم و خاطره اش را ارج می نهیم بدان علت است که وی پارسایی پایدار و بزرگواری ثابت قدم بود که لحظه ای با استبداد و استعمار سازش نکرد و در تمامی مدت عمرش ساده زیستی ، تواضع ، قناعت و به دور بودن از هرگونه رفاه طلبی را شیوه زندگی خویش ساخت و از طریق عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، کمالات معنوی را کسب کرد. در قسمتی از این کتاب می خوانیم: مُدرّس بر سر سجاده‌اش می‌نشیند، نگاهش را دوخته به جایی و خاموش است. اِنگار که در آن دَمِ واپسین، سراسر زندگی‌اش را مرور می‌کند، تا دورترین خاطره‌هایش را و حتی ضربه‌ی ترکه‌ای را که در شش سالگی به بازویش خورد و او را به نزد پدر بزرگ، به قمشه و بعد به اصفهان کشاند. جانِ خسته‌اش انگار ، زخم تمام ضربه‌هایی را که در سراسر عمر خورده به یاد می‌آورد با این حال در چهره‌اش طراوت و شادابی خاصی موج می‌زند زیرا به خوبی می‌داند آخرین ضربه که برای همیشه او را به دیار دوست می‌فرستد در حال فرود آمدن است. صدای اذان، مُدرّس را به خدا و دیگران را به خود باز می‌گرداند. جهانسوزی(شخصی که برای قتل مدرس آمده بود) به تندی قوری را که از روی سماور برداشته و در استکانی چای می‌ریزد و استکان را به خَلَج(همکارش) می‌دهد. خَلَج نیز گَرد پاکتی کوچک را در آن خالی می‌کند. استکان را در مقابل مُدرّس می‌گذارد و به او می‌گوید: بخور. مُدرّس استکان را بر می‌دارد و چای را در چند جُرعه می‌نوشد و با خونسردی سریعا به نماز می‌ایستد و در پیش رویِ کسانی که داغ حسرت یک تعظیم او به دلشان مانده است، در برابر خدا به رکوع می‌رود، رو به دوست و پشت به دشمنان زانو می‌زند و به سجده می‌افتد. مستوفیان با نگرانی چشم دوخته است به او، مُدرّس نماز مغرب را به پایان می‌برد اما زهر هنوز اثر نکرده است. مُدرّس هنوز بر سجاده نشسته و ذکر می‌گوید. سه دژخیم با تعجب و وحشت به او خیره شده‌اند. در برابرش احساس ناتوانی می‌کنند. زهر را به او خورانده‌اند اما تلخی در کام و جان خودشان موج می‌زند. مستوفیان بیش از آن تاب نمی‌آورد بلند شده و مدرس را به زمین می‌اندازند، جهانسوزی و خلج نیز دست و پای سید را می‌گیرند. مُدرّس با صدای بلند شهادتین خود را می‌گوید. مستوفیان عمامه‌ مدرس را باز می‌کند و آن را بر گردن او می‌پیچد. آنگاه دو سوی عمامه را آن قدر از دو طرف می‌کشد تا راه لب، بر کلام سرخ مُدرّس بسته می‌شود. چشمانش به روی مُهر سجاده و لبانش به کلام خدا بسته می‌شود اما جلاّدان هنوز رهایش نمی‌کنند. آن قدر عمامه را به دور گردنش نگه می‌دارند تا پیکر نحیف و رنج کشیده‌اش سُست می‌شود و ستاره بر آسمان سجاده می‌افتد همچون مولایش علی ـ علیه السّلام ـ در محراب خون. (برگرفته از کتاب ستاره ای بر خاک) 🆔 @fatemi222
دارند اذان مي‌گويند (شهيد علي اكبر شيرودي) شهيدخلبان علي اكبر شيرودي در كنار هليكوپتر جنگي‌اش ايستاده بوده و از خبرنگاران هر كدام به نوبت از او سؤال مي‌كردند. خبرنگاري از كشور ژاپن آمده بود پرسيد: شما تا چه هنگام حاضريد بجنگيد؟ شيرودي خنديد. سرش را بالا گرفت و گفت: ‌ما براي خاك نمي‌جنگيم ما براي اسلام مي‌جنگيم. تا هر زمان كه اسلام درخطر باشد...) اين را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حيران ايستادند. شيرودي آستين‌هايش را بالا زد. چند نفر به زبان‌هاي مختلف از هم مي‌پرسيدند:‌كجا؟ خلبان شيرودي كجا مي‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده. خلبان شيرودي همانطور كه مي‌رفت برگشت. لبخندي زد و بلند گفت: (نماز! دارند اذان مي‌گويند...) 🆔 @fatemi222
؛ محسن بود و نمازهاش❤️ 🍃 محسن عجیب اهل بود. بعضی مواقع دیگر کفر آدم بالا می آورد. وسط کاریک دفعه می‌دیدی می رفت برای . 📿 حتی روز جشن عقدش، رفت داخل اتاق و نماز خواند. به او گفتم: «حالا یه روز نمازت رو دیر بخونی، مشکلی پیش نمیاد!» اما او کار خودش را می‌کرد. 🍃 یادم هست رفته بودیم استخر یک باغ. محسن پرید توی آب، اما وسط آب تنی گفت: « شد. باید برم نماز بخونم.» 📿 هرچه به او گفتیم حالا خیس هستی، بعد نمازت را بخوان، قبول نکرد و رفت. 📚 زیر تیغ، ص ۱۳۶. 🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/fatemi48
؛ نماز خونین 🩸 🎙مرحوم حجت‌ الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی 🌴🌴🌴🌴🌴 زمان ، حزب بعث عراق مامور شده بود یک شب من و چند نفر دیگر از اسرا را با شکنجه دادن، به شهادت برساند و حسابی ما را کتک زدند. علاوه بر اینکه جای سالمی توی بدن ما نمانده بود بدنمان هم پر از خون شده بود. که دو نفر از رزمنده ها زیر شکنجه به شهادت رسیدند.😭 از شدت درد از هوش رفتم... وقتی به هوش آمدم که دیگر ما را نمی‌زنند. و خبری از آنها نبود. احتمال دادم سپیده زده و وقت است ، نمازم را خواندم. دوباره از هوش رفتم اما این بار با صدای اذان به هوش آمدم؛ تازه فهمیدم نمازم را زودتر از وقتش خواندم دوباره نماز صبح را در حالی که در خون خودم غلطان بودم. به نقل از حجت الاسلام و المسلمین قرائتی 🌹🌹🌹🌹🌹 فهرست مباحث نفوس مطمئنه https://eitaa.com/fatemi48/42 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلی‌کوپتر. دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می‌کردند. علت را پرسیدم، گفتند: وقت است و همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین‌جا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم. خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگر صلاح می‌دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم. شهید صیاد گفتند: هیچ اشکالی ندارد! ما باید همین‌جا نمازمان را بخوانیم. خلبان اطاعت کرد و هلی‌کوپتر نشست. با آب قمقمه‌ای که داشتند وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم. ... وقتی طلبه‌های شیراز از آیت‌الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند؛ ایشان فرمودند: بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید. اگر صیاد شیرازی شدید، هم دنیا را دارید و هم آخرت را... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
4.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نگاه زیبای به محراب نماز🌹 📌جنگ ما با شیطان از شروع می شود و با همان تکبیره الاحرام اول همه قدرت های ظاهری را نفی می کند https://eitaa.com/namaz_gonabad
🌹شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. ♦️خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت است. 🌹8 اردیبهشت سالروز شهادت /شادی روحش صلوات
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ ″نماز ظهر عاشورا″ کلیپی متشابه از شهید سلیمانی و امام حسین(ع) که حتی در میدان جنگ نماز اول وقت را فراموش نمی کردند.
🌹گرامیباد 21 فروردین سالروز شهادت شهید سپهبد علی صیاد شیرازی 🌹رنگ و بوی خدا 🌹فرمانده نیرو که شدم خیلی نامه‌ی تبریک برایم آمد، اما در میان این نامه‌ها، نامه از همه زیباتر بود. معلوم بود برای نوشتن آن وقت گذاشته؛ هنوز هم آن نامه را دارم. 🌹او برایم نوشته بود: «در حدیث برای ما نقل کرده‌اند که اگر میخواهی حال و روح درستی در اقامه‌ی نماز واجبت داشته باشی، به این بیندیش که این ، نماز آخرت است. 🌹وبعد افزوده بود:با الهام از این نکته همیشه به خودم نهیب میزنم اگر میخواهی از تکلیف خدا درست بیرون بیایی باید به این بیندیشی که مسئولیت کنونی‌ات آخرین است که بر دوشت نهاده شده است. 🌹آن وقت است که زمینه پیدا می‌کنم تا نیت، فکر، زبان، قلم و عملم رنگ گیرد و کار را برای خدا انجام دهم. با چنین روحیه و تفکری قلبم مالامال می‌شود به اینکه خدای متعال به من معرفت، بصیرت و دست گیری(از جانب خودش) بخشد. چون کار به خودش تعلق دارد...» و بعد هم تبریکات معمول را گفته بود. 📚برگرفته از کتاب دلم برایت تنگ شده 🌍 @ebratha_ir 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
شنیدجمعیت در نماز کم است، گفت: «همه فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند.» صیادشیرازی در جمع حاضر گفت: «برادران! شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید؛ ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای ، شما را به جماعت می‌خواند، توجه نمی‌کنید!»
🌹شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. ♦️خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت است. 🌹8 اردیبهشت سالروز شهادت /شادی روحش صلوات ✅داستان‌های شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280