eitaa logo
نفوس مطمئنه
526 دنبال‌کننده
999 عکس
649 ویدیو
92 فایل
🌸🍃﷽🍃🌸 تقدیم به روح همه شهدا خصوصا شهید فاطمی رفاقت با شهدا https://eitaa.com/fatemi48/279 داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280 روایتگری https://eitaa.com/fatemi48/979 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
چراشهیدسلیمانی وصیت کردمزارش کنارمزارشهیدیوسف الهی باشد؟ https://eitaa.com/fatemi48
27.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️به کربلا می رویم.... 👌 شهرستان دشتی ۱۴۰۲/۹/۳ بشنوید،ببینید و عشق کنید😌 https://eitaa.com/fatemi48
13.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️توصیف ولایتمداری بسیج از زبان : ✅ببینید به اندازه صد تا کتاب درس داره!👇 🍂 وقتی از او پرسیدیم كه چه آرزویی داری ، پیش از آنكه فكر كند گفت: « رهایی قدس» ، و بعد اضافه كرد: « هر چه امام بفرماید. او نایب امام زمان است و ما مطیع او هستیم.» و این‌ همه اطاعت به‌ راستی حیرت‌انگیز است. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است و به خود حتی‌ اجازه نمی‌دهد بجز آنچه ولی امر می‌خواهد آرزویی داشته باشد. بسیجی‌ها دل باخته حقند و ما دل باخته‌ی بسیجی‌ها هستیم https://eitaa.com/fatemi48
😟چشمی که بخواد به دختر مردم نگاه کنه، با انگشت بیرونش میارم و زیر پا له میکنم ! ♦️پدر شهید می گوید: خیلی دوست داشتم عبدالله را دامادکنم . چند بار به اوگفتم : بابا جان ازدواج کن . درجوابم میگفت : « پدرجان انشاا… هروقت جنگ تموم شد و به پشت جبهه برگشتم ازدواج میکنم » . هرموقع که به مرخصی میآمد خواسته ام را تکرار میکردم . یک روزکه به مرخصی آمدگفتم : باباجان آرزودارم تا زنده ام دامادی تورا ببینم . گفت :« حالازوده » . به شوخی گفتم : اگه درانتخاب همسر مشکل داری به دخترایی که از مدرسه بیرون میان نگاه کن، هرکدومو که پسندیدی بگو تا برات خواستگاری کنم . درجوابم گفت : «‌ باباجان چشمی که بخواد به دختر مردم نگاه کنه، با انگشت بیرونش میارم و زیر پا له میکنم ! 😔 https://eitaa.com/fatemi48
vvrgrgrg (25).mp3
9.38M
سلام مادرم سلام ... السلام‌علیک‌یافاطمة‌الزَهــۜــرا 👈دعوتید به کانال ما 👉
📌 ماجرای تاول و زخم پای فرمانده در گشت شناسایی و همدردی با اسیران کربلا 🔷 برای شناسایی رفته بودیم و برای اینکه صدای پایمان مزاحم نباشد با لباس محلی و کتانی بودیم. ◇ حاج علی جلوی من حرکت می‌کرد که ناخواسته پام رو گذاشتم پشت پاشنه‌اش و ناگهان کف کفشش جدا شد. ◇ اتفاق عجیب‌ و غریبی بود؛ توی گشت، پشت عراقیا و پانزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی! ◇ از سر شرم گفتم: «علی آقـا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوش‌رویی نپذیرفت. ◇ راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خاروخاشاک رو، لنگ‌لنگان اومده بود؛ بی‌هیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاول‌ها و زخم پاهاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد. ◇ اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب. ◇ پرسیدم: «چـرا تشـکر؟!» ◇ حاج علی گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کـربلا! شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمـام این مسیر برای من روضـه بود؛ روضـه‌ی یتیمـان ابـاعبـداللــه (ع).» 📚 دلیـل / حمید حسام روایت نابغـه‌ی اطلاعات عملیات https://eitaa.com/fatemi48
49.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹تصاویری از تفحص پیکرهای مطهر هشت شهید مدافع حرم در سوریه 🔹شهید علی آقا عبداللهی، شهید مهدی ذاکر حسینی، شهید الیاس چگینی، شهید محمدرضا یعقوبی، شهید غلامعلی تولی، شهید سید مصطفی صادقی، سردار شهید حسن اکبری و شهید رضا عباسی https://eitaa.com/fatemi48
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این صدایی بود که تمام خبرای شاد و غم انگیز جنگ رو بهمون اطلاع می‌داد... محمود کریمی علویجه https://eitaa.com/fatemi48
🌹روزی که «سپاه محمد» آمد ♦️ ۱۲ آذرماه سالروز اعزام قوای یکصد هزار نفری محمد رسول‌الله(ص) به جبهه است. 🔻دوازدهم آذرماه ۱۳۶۵ ورزشگاه آزادی تهران شاهد حضور ده‌ها هزار رزمنده بسیجی بود که از اقصی نقاط کشور خود را به تهران رسانده بودند. این جمعیت با تجمع در ورزشگاه آزادی و سپس رژه در برخی از خیابان‌های تهران، آمادگی خود را برای اعزام به جبهه‌ها اعلام کردند؛ اعزامی که از پوشش خبری مناسبی نیز برخوردار شد و شور و اشتیاق زیادی در بین مردم ایجاد کرده بود. 👈دعوتید به کانال ما 👉
۱۲ آدر سالگرد شهیده، فهمیده سیاری , در ۶ آذر سال ۱۳۵۹ کوله‌بار سفرش را بست و به‌همراه یکی از یارانش، راهی شهر بانه شد تا بلکه بتواند با آموزش‌های صحیح دینی در راستای آگاهی‌ بخشی به فرزندان مظلوم آن سرزمین، گام‌هایی را بردارد... ماشین در حال حرکت بود. همراهان اعلام کردند, نگران نباشید، کالیبر پنجاه پشت سرتان در حرکت است. فهیمه با تبسمی پر از معنا رو به دوستش کرد و تمثال حضرت امام را که همراه داشت، نشان داد و گفت: کالیبر هزار با ماست. تا او را داریم چه غم!؟... و شروع کرد به تلاوت آیاتی از قرآن. ناگهان ماشین را به رگبار بستند. راننده گفت: سرتان را ببرید پایین. فهیمه آرام سرش را پایین آورد. بعد از چند دقیقه متوجه شدم خون از روی تمثال امام راه افتاده بود. فهیمه تا آخرین لحظه شهادت، حتی ناله هم نکرده بود و با عکس امام که روی قلبش گذاشته بود به شهادت رسید... شهیده فهمیه سیاری به همراه سه بانوی دیگر که قصد سفر به شهر سقز را داشتند موقع عبور از منطقه دیواندره در تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۵۹ ماشین حامل آنان مورد حمله قرار گرفت و به درجه شهادت نایل آمدند... , خاطره ای از طلبه شهیده, فهمیه سیاری
••|🌿🕊|•• 🌹شهیـدحمیـدسیاهکالے: باانگشتان‌دسـت‌هاتون ذکࢪبگیدکہ‌توقـیامت،تک‌تک انگشـت‌هاتون‌شهـادت‌میدن...🌿