شعر مداحی و مرثیه اهلبیت:
روضه حر
https://eitaa.com/fatemi8/505
توبه حر
https://eitaa.com/fatemi8/504
اشعار حر
کفشهای رم پر از چین کرده بودم آمدم
https://eitaa.com/fatemi8/507
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
https://eitaa.com/fatemi8/511
خدا وکیلی وضعیت ما بدتر است یا وضعیت حُر؟
مگر اولین کسی نبود که دل زینب را ریخت. خدا وکیلی.
آقایان حُر اشک زینب را ریخت ما یک عمر است برای زینب گریه می کنیم .حر را بخشیدند .
چه جوری خوشگل هم بخشیدند. انقدر قشنگ ، کفشهایش را کَند و انداخت گردنش .
این یک تکه اش خیلی جالب است. حر همین طور که سرش پایین بود و اسب زین واژگون و این حرفها که شنیدید و هزاران هزار بار هی گاهی یادمان می رود و می خواهم یادتان بیاورم.
یک وقت زیر چشمی دید ابی عبدالله پا پیاده و برهنه دارد می آید .
چرا این جوری ؟ مهمان ما برهنه است ما کفش پا کنیم؟ آمد جلو ، شانه اش را گرفت آورد بالا.
کفشها را گذاشت جلویش. زین اسب را درست کرد ، شمشیر را درست کرد .
گفت آقا هل لیَّ توبه ؟ من را می بخشی؟ ارباب چه میگوید ؟ خندید و فرمود حالا ببخشم؟ اونموقع که اسبت را بردی آب بدهی ما آنموقع بخشیدیمت . بیا که خوب آمدی.
اگر یک دریا گناهم کرده باشی حسین کسی را رد نمیکند. بیا. حسین به کسی نه نمیگوید .
خیلی آقاست . تازه امام حسین بنده ی خداست . این خداست انقدر مهربان است.
بیخود نیست که سید بحرالعلوم را دیدم چسبیده بود به ضریح امام حسین گریه میکرد میگفت : تو را به حق مادرت فاطمه از شمر نگذری ها؟ تو را به حق مادرت زهرا از شمر نگذری ها با گریه، گفتم یعنی چی ؟
مرجع تقلید چرا اینجوری می گوید ؟ شنیده بودید تاحالا بشنوید .
تو حرم گفتم آقا چی داری می گویی؟ ما مقلد شماییم .
مگر می شود امام حسین از شمر بگذرد؟ می گوید تا این را گفتم عمامه اش را زد زمین.
نشست رو زمین گفت تو هنوز حسین را نشناختی .
این قدر مهربان است می ترسم شمر هم بیاید عفوش را بگیرد.
نمی شناسی نمی دانی نمی دانی. ما بخشیدیمت.
حضرت ابوالفضل هم پشت سر ابی عبدالله است. گفت آقا میشود یک خواهش دیگر بکنم؟ حضرت فرمود بفرما حُر .
گفت خیمه زینب کجاست؟ اینها را میخواهم با خودت تطبیق بدهی. با خیمه ی زینب چکار داری؟
گفت آخه اولین کسی که اشک زینب را ریخت من بودم. می خواهم بروم بگویم ببخشید غلط کردم.
بی بی من را ببخش. حضرت فرمود دنبال عباسم برو. ابلفضل جلو . حُر پشت سر ابلفضل ع .
امد به خیمه ی بی بی رسید. حضرت فرمود خواهرم مهمان آوردم برایت . آمده عذر خواهی کند.
از شکاف خیمه با ابوالفضل صحبت می کردند حالا حر هم وایساده. حضرت فرمود که حسینم بخشیدش؟ گفت بله ، بله خواهر .
زینب صدای ناله اش بلند شد . مگر می شود کسی که حسین ببخشد زینب نبخشد؟ منم بخشیدم.
آقایان امام حسین نفرین کرده به حُر . نفرین کرده.
📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi8/100
🔹🔷《السَّلَامُ عَلَيكُمَا يَا قُرَّةَ عَينِ رَسُولِ اللَّه، أَيُّهَا القَتِيلَانِ بِأيدِى الأَشقِياءِ》🔷🔹
✅وقتی امام حسین(ع) مکه را به قصد کوفه ترک کرد، در بین راه؛
📋《وَ أَلْحَقَهُ عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ بِابْنَيْهِ عَوْنٍ وَ مُحَمَّدٍ》
♦️عبدالله شوهر حضرت زینب(س) دو فرزند خود به نام های عون و محمد را نزد امام حسین(ع) فرستاد.(۱)
این دو تن از بنی هاشم بودند و در روز عاشورا تا زمانی که اصحاب بود، نوبت نبرد، به بنی هاشم نرسید.
اما آخرين فرد از اصحاب که به شهادت رسید، شور و ولوله اى ميان جوانان بنی هاشم افتاد.
همه از جا حركت كردند و آماده جان فشانی برای امامشان شدند.
📋《اِجتَمَعُوا يُوَدِّعُ بَعضُهُم بَعضَاً》
♦️بنی هاشم جمع شدند و شروع كردند با يكديگر وداع كردن و خداحافظى كردن!(۲)
اولین كسى كه از امام حسین(ع) كسب اجازه كرد، حضرت علی اکبر(ع) بود.(۳)
بعد از شهادت حضرت علی اکبر(ع) سایر بنی هاشم، خدمت امام حسین(ع) رفته، و اذن میدان میگرفتن و عازم جنگ می شدند.
علامه مجلسی نقل می کند که :
محمّد بن عبدالله بن جعفر، بعد از اذن از امام(ع) پا به میدان گذاشت و چنین رجز خواند :
📋《نَشْکُو اِلَی اللَّهِ مِنَ الْعُدْوانِ
قِتالَ قَوْمٍ فی الرَّدی عُمْیانِ
قَدْ تَرَکُوا مَعالِمَ الْقُرآنِ
وَ مُحْکَمَ التَّنْزیلِ وَ التِّبْیانِ》
♦️به خداوند شکایت میکنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاستهاند.
نشانههای قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکارکننده کفر و طغیان است را ترک کردند.
محمد نبردی نمایان کرد، تا اینکه؛ عامر بن نَهشَل تمیمى، به محمّد حمله بُرد و او را کُشت.(۴)
در زیارت الشهداء نام او آمده و قاتلش لعن شده است.
📋《السَّلَامُ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الشَّاهِدِ مَکانَ أَبِیهِ وَ التَّالِی لِأَخِیهِ وَ وَاقِیهِ بِبَدَنِهِ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَهُ عَامِرَ بْنَ نَهْشَلٍ التَّمِیمِیّ》
♦️سلام بر محمد بن عبدالله بن جعفر، شهیدی به جای پدرش و همانندی برای برادر شهیدش، كه با پیكر خویش از او نگهداری میكرد، خداوند قاتل او عامر بن نهشل تمیمی را لعنت كند.(۵)
پس از محمّد برادرش عَون به میدان آمد، در حالى که او نیز چنین رجز مى خواند :
📋《اِن تُنْکِرُونی فَاَنَا بنُ جَعْفَرٍ
شَهیدُ صِدْقٍ فِی الْجَنانِ اَزْهَر
یَطیرُ فیها بِجَناحٍ اَخْضَرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی الْمَعْشَرِ》
♦️اگر مرا نمى شناسید، من فرزند جعفرم!
شهید راستى، شکُفته در باغ بهشت، پرواز کننده در آن جا با دو بال سبز! و این، براى شرافت در میان مردم، بس است!
عون دلاورانه جنگید، تا اینکه توسط عبدالله بن قُطْبه کشته شد.(۶)
در زیارت ناحیه درباره عون چنین آمده است :
📋《السَّلَامُ عَلَی عَوْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الطَّیارِ فِی الْجِنَانِ حَلِیفِ الْإِیمَانِ وَ مُنَازِلِ الْأَقْرَانِ النَّاصِحِ لِلرَّحْمَنِ التَّالِی لِلْمَثَانِی وَ الْقُرْآنِ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَهُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ قُطْبَةَ النَّبْهَانِی》
♦️سلام بر عون بن عبدالله بن جعفر طیار، در بهشتهای پرنعمت، هم پیمان ایمان و متعهد به آن، پیكارگر با هماوردان، نصیحت كننده به خاطر رحمان، و تلاوت كنندۀ سورۀ حمد و قرآن، خدا قاتل او عبدالله بن قطبه نبهانی را لعنت كند.(۷)
خوارزمی نقل می کند که؛
که از فرزندان عبدالله؛ عون، محمد در طفّ به شهادت رسیدند و سرهایشان به شام فرستاده شد و یزید آنها را با سرهاى ديگر بالاى درِ قصر آويخت و بدنهای مطهرشان در کربلا به خاک سپرده شد.(۸)
نقله وقتی امام حسین(ع) فرزندان زینب(س) را به خیمه آورد، زینب(س) از خیمه بیرون نیامد، ولی در مورد شهادت علی اکبر(ع) آمده است که؛
زینب کبری(س) شتابان، از خیمه بیرون دوید و ندا داد :
📋《یا اُخَیّاه! وَابنَ اُخَیّاه!》
♦️ای برادرم و فرزند برادرم!
📋《وَجَاءَت حَتَّی أکَبَّت عَلَیهِ》
♦️آن گاه، آمد و خود را بر روی پیکر علی اکبر(ع) انداخت.
امام حسین(ع) در این هنگام، خواهر را بلند کرد و به خیمه اش باز گردانْد و به جوانان خاندان خود، فرمان داد و فرمود :
📋《اِحمِلوا أخَاکُم》
♦️برادرتان را بردارید!(۹)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
دوست دارم این دو گل را نذر چشمانت کنم
بیش از این چیزی ندارم تا که احسانت کنم
این دو کودک جای خود، من نیز قابل نیستم
خاک پایت گردم و جان را به قربانت کنم
من خجالت می کشم از خیمه ها آیم برون
نیستم راضی که یک لحظه پریشانت کنم
👤تاج
📚منابع :
۱)الإرشاد شیخ مفید،ج۲، ص۶۸
۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵،ص۳۲
۳)وقعه الطّف غَروّی، ص۲۴۱
۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۳۴
۵_۷)اقبال الاعمال ابن طاووس،ص۵۷۷
۶)المناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۶
۸)مقتل الحسین(ع) خوارزمی،ص۵۴
۹)الارشاد شیخ مفید، ج۲،ص۱۰۷
https://eitaa.com/fatemi8/100
این شیر بچه های من از نسلِ حیدرند
همزاد پاكی و كرم از خونِ جعفرند
در اوج خویش اگر چه به طیار می رسند
ای رُكنِ عشق من به شما سجده می برند
رخصت دهید لشكرِ طاغوت و جبت را
با ذكر یا علی مدد از پا در آورند
در عشق رفته اند به دائی ماهشان
آئینه های رزم علمدارِ لشكرند
سوگند خورده اند كه قربانیت شوند
من مطمئنم آبرویم را نمی برند
شمشیر بسته، مستِ كفن، تشنه ی وصال
بر جان خویش درد و بلای تو می خَرند
سهمی مرا ز داغِ جگر گوشه ها دهید
این دو امیدِ آبروی من به محشرند
تا زیر كعبِ نیزه نیفتاده ام ز پا
بگذار تا به پای تو از خویش بگذرند
دغ می كنند معجر من جا به جا شود
حساس و غیرتی به سرانجام مادرند
اسباب خجلت است كریمانه كن قبول
این دو ذبیح تحفه ی ناچیزِ خواهرند
در ازدحامِ نیزه و شمشیرها اگر
دیدی كه قطعه قطعه و در خون شناورند
دلخوش نكن به یاوری خواهرانه ام
پاها مرا ز خیمه برونم نمی برند
شرمِ حضورِ خواهرِ خود را قبول كن
قربانیانِ اصغرِ خود را قبول كن
(علیرضا شریف)
📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi8/100
دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند
دو خوشه ی نرسیده دو جام باده شدند
مقام زینب کبری ببین که این دو پسر
فقط به خاطر مادر امامزاده شدند
تمام آبروی باغبان همین دو گلند
که در حفاظت از باغ استفاده شدند
به داست دایی اگر چه سوار اسب شدند
به دست نیزه و شمشیرها پیاده شدند
کنار اکبر و قاسم میان دارالحرب
دو طفل باعث تکمیل خانواده شدند
پیام غربت زینب شدند آن روزی
که سربریده نه چون نامه سرگشاده شدند
اگر چه سوم شعبان نشد محرم شد
به وقتش این دو به ارباب هدیه داده شدند
حلال زاده به دائیش می رود آخر
غریب وار اسیر حرام زاده شدند
(سعید پاشازاده)
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت:
مقتل فرزندان زینب
https://eitaa.com/fatemi8/1402
این شیر بچههای من از نسل حیدرن
https://eitaa.com/fatemi8/1403
تو تا نهال دوتا سرو ایستاده شدند
https://eitaa.com/fatemi8/1404
طفلان زینب
https://eitaa.com/fatemi222/4143
دید زینب چون به دشت کربلا
https://eitaa.com/fatemi8/519
#حضرت_زینب_س_مدح
شیعه دارد آبرو، زیرا دلش با زینب است
آبرودار حقیقی در دو دنیا زینب است
راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست
افتخار و اعتبار مکتب ما، زینب است
با وقار و با صلابت کن صدایت را بلند
چون که رمز اقتدار ما دم یا زینب است
چشم او غیر حسین ابن علی چیزی ندید
روشنی "ما رأیت الاّ جمیلا” زینب است
هالهای از نور دورش را همیشه میگرفت
آری آن مستورهی دور از تماشا زینب است
آنکه از حجب و حیا و پاکی و شرم و عفاف
چشم همسایه ندیده سایهاش را زینب است
خم به ابرویش نیاوردهاست درطوفان غم
آنکه صبر از دست او افتاد از پا زینباست
آنکه با آن خطبهی غرّای خود یکباره کرد
مردمان کوفه را گریان و رسوا، زینب است
حجت خلق خدا را با وجودش حفظ کرد
آنکه با احیاگریاش کرده غوغا، زینب است
✍️ #محمدحسن_بیات_لو
https://eitaa.com/fatemi8/100
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب
نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب
نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی
ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب
فغان و آه از آن دم! که خصم دون به لب شط
بُرید سر ز قفای حسین مقابل زینب
فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر
قرار و صبر و تحمّل، برون شد از دل زینب
میان لشگر اعدا به راه شام نبودی
به غیر معجر نیلی، به چهره، حایل زینب
به گِرد ناقهی او، کوفیان به عشرت و امّا
سر حسین به سنان، پیش روی محمل زینب
نه آب بود و نه نانی، نه شمعی و نه چراغی
چو گشت کنج خرابه مقام و منزل زینب
چگونه شرح غمش را رقم کند، ید «جودی»؟
که جز خدا نه کس آگه، ز درد و مشکل زینب
✍️ #جودی_خراسانی
https://eitaa.com/fatemi8/100
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
بردهست بنده سوی مولا هر زمان دست
شد واسطه بین زمین و آسمان، دست
جز از درِ این آستان خیری ندیده
وا کرده هر کس رو به دست این و آن، دست
در سجده و بر خاک افتادن، زبان، سر
وقت قنوت و ربنا گفتن زبان، دست
در پهنهی تاریخ اگر کنکاش باشد
دارد برای ما هزاران داستان، دست
خیبر برای خود دژ مستحکمی بود
تا آن زمان که زد به در، یک پهلوان، دست
اسلام را پیروز میدان کرد حیدر
حق زد برای قدرت این بازوان، دست
جانها به قربان مرام آن که از لطف
در اوج قدرت میگرفت از ناتوان، دست
با دست پر برگشته مسکینی که حتی
یکبار برده بر در این آستان، دست
با قصد بیعت سوی او آمد که آن روز
انداخت بر دستان مولا ریسمان، دست
یک روز در جنگ اُحد آقای عالم
تهدید را از جانب مولاش رانده است
::
یک روز حیدر در دفاعِ از پیمبر
امروز عبدالله پای کار مانده است
تا گفت پیرِ کلِ عالَم یَنصُرونی
در بیعتش بالا گرفت این نوجوان، دست
راه گلو را داشت طی میکرد خنجر
سد کرد راه حملهاش را ناگهان، دست
مانند ابراهیم شد در آزمونش
چون سربلند آمد برون از امتحان، دست
آمد به مهمانیِ آغوشِ عمویش
هدیه چه آورده برای میزبان؟ دست
زینب دو دستی بر سرش میزد در آنجا
میرفت وقتی سمت چوب خیزران، دست
::
هر قدْر کمتر در غم او زد به سینه
روز قیامت بیشتر بیند زیان، دست
✍️ #عباس_جواهری_رفیع
https://eitaa.com/fatemi8/100
حاجسیدمجید_بنیفاطمه_سلام_الله_علی_زینب_و_ما_اَدراک_ما_زینب.mp3
16.97M
#واحد
📝 سلام الله علی زينب و ما اَدراک ما زينب
🎤 حاجسیدمجید #بنیفاطمه
▪️ویژه#چهارم_محرم #امام_حسین
↩️روضه جون غلام سیاه امام حسین علیه السلام؛
اصحاب امام حسین(ع) زمانی که به سمت میدان می رفتند یک شعار و آرمی داشتند. یک چیزی می گفتند و به میدان می رفتند. امام حسین(ع) یک غلام سیاهی داشت. این غلام یک رجز زیبایی خوانده است. معلوم است که از آن عاشقها بوده است. هر کس به میدان می رفت، می گفت: پدرم فلانی است، مادرم فلانی است، اهل فلان قبیله ام، شجاعم، رشیدم و. .. اما این غلام وقتی به سمت میدان می رفت صدا زد:
أمیری حسینُ و نِعمَ الأمیر - سُرورٌ فواد البَشر النَّذیر
آی مردم! هر کس می خواهد مرا بشناسد بداند آقایم حسین(ع) است. من نوکر امام حسینم.
امام حسین(ع) در میان غلامها یک غلامی هم دارد که پیر است. مریض احوال و قد کمانی است. اسمش جون است.
جون غلام ابوذر بود. بعد از مرگ ابوذر آمد در خانه آقا امیر المومنین(ع) و در خدمت علی (ع) تا علی (ع) را کشتند. بعد آمد در خانه امام حسن (ع) و بعد از امام حسن(ع) با حسین(ع) همه جا بود. کربلا هم آمد. عصر عاشورا شد. تمام اصحاب و جوانها کشته شدند.
این پیرمرد نزد امام حسین(ع) آمد. صدا زد: حسین! اجازه بده من هم بروم. امام حسین فرمود: اجازه نمی دهم. گفت: حسین جان! می دانم لایق نیستم. چقدر مودب است! چقدر فهمیده است! گفت: حسین جان! می دانم ارزش ندارم اما حسین!
بیا به من آبرو بده. بیا به من هم اجازه بده قاطی خوب شوم، من هم آبرومند شوم. این خون کثیفم را قاطی خونهای پاک شهدا کنم. هر کاری کرد آقا اجازه اش نداد. فرمود: جون! من می خواهم تو چند روز دیگر بروی آقا و نوکر خودت باشی. این محاسنت را در خانه ما سفید کردی.
جون سرش را بلند کرد و عرض کرد: آقا! وقتی غذای لذیذ هست من نوکر خودت باشم حالا که شمشیر است دست از تو بردارم؟ حسین! من از آن نوکرها ی بی وفا نیستم. حسین! حسین! حسین! حسین! آقا به او اجازه داد. روانه میدان شد، و بعد از پیکارش به شهادت رسید.
قبل از شهادتش چشمش را باز کرد دید حسین(ع) بالای سرش است و دارد او را دعا می کند: خدایا! او را خوش بو کن! و او را با ابرار محشور فرما.
هر کس روی زمین می افتاد حسین(ع) سرش را به دامن می گرفت. اما یک ساعتی هم زینب امد، دید حسین(ع) صورتش را روی خاکها گذاشته، از تشنگی طلب آب می کند.
«صلی الله علیکم یا أهل بیت النبوة! بحق الحسین یا الله»
https://eitaa.com/fatemi8/100
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
دیر آمدم، دیدم سرت دست سنان بود
گودال منبر بود و زخمت روضهخوان بود
افتاده بودی زیر نعل تازهی اسب
با این که زیر پای تو هفت آسمان بود
این نامرتب بودنت تقصیر شمر است
تاراج جسم تو ولی فکر سنان بود
انگشترت هرچند دست یک نفر رفت
پیراهنت اما به دست این و آن بود
نزدیک مغرب شمر جسمت را رها کرد
از خون وضو میساخت، هنگام اذان بود
با قامت خم رفتم از گودال بیرون
یادش بخیر آن روز که زینب جوان بود
حتی تنور از داغ تو آتش گرفته
خولی سرت را برد، فکر آب و نان بود
مقتول، زیر آفتاب کربلا ماند
قاتل ولی تا شام، زیر سایبان بود...
✍️ سروده گروه #العتبه
https://eitaa.com/fatemi8/100
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
شب پنجم که می رسد از راه
روضه را غرق آه باید خواند
از یتیم حسن که میگوییم
روضهی قتلگاه باید خواند
روز آخر نیامده است اما
روضه رفته است داخل گودال
مثل مرغی که بال او کنده است
حسنیزاده میزند پر و بال
لحظهی آخر است و این میدان
گرچه مرد نبرد میخواهد
حسنی زاده! پیش عمه بمان
بعد از این، خیمه مرد میخواهد
حیف از آن دست، حیف از آن بازو
دست خود را به تیغ نسپاری
پیش زینب بمان که بعد عمو
علم و مشک را تو برداری
پیش زینب بمان که میترسم
روضهی پشت در شود تکرار
مادرم بازوی کبودی داشت
دست خود را به تیغها نسپار
شیر اگر بچه، باز هم شیر است
آن شغال زبون نفهمیده
اینکه دست تو را ز تن انداخت
دست عباس دیده ترسیده
✍️ #محسن_ناصحی
https://eitaa.com/fatemi8/100
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
گرچه تنهاست عمو جان و سراپا خشمم
عمه جان، هرچه بگویی تو به روی چشمم
به شهیدان حرم، دلهره دارم نرسم
دست من را تو گرفتی که به یارم نرسم؟!
ای که عزت همهاش در نظر رحمت توست
آن چه خیر است برایم به خدا حکمت توست
خودت ای عمهی سادات بگو تا چه کنم؟!
بغض پنهان شده در بین گلو را چه کنم؟!
عمویم روی تراب است، به خود میپیچد
جگرش تشنهی آب است، به خود میپیچد
بنشینم ز تنش پیرهنش را بدرند؟!
رمقِ آخر مانده به تنش را ببرند؟!
گرگها دور تن محتضرش ریختهاند
چند تایی ته گودال، سرش ریختهاند
آه... عمامهی جدش ز سرش افتاده
شمر با خنجر کندش شده است آماده
به پرستوی زمینگیر و اسیر اذن بده
دست خود را کمی آرام بگیر، اذن بده
من نمردم که کسی سنگ به سویش بزند
نانجیبی برسد، دست به مویش بزند
منم عبدالله و مجنون اباعبدالله
قتلگه پر شده از خون اباعبدالله
حرمله، شمر، سنان، خولی و اخنس، همه را
دور سازم، برهانم پسر فاطمه را
دست خود را جلوی تیغ سپر میسازم
سر خود را به فدای سر او میبازم
عمه جان، تاب ندارم که بمانم دیگر
می زنم مثل ابالفضل به قلب لشگر
جد من، شیر اُحد، حیدر خیبر شکن است
ذکر طوفانی من ذکر أنا ابن الحسن است
رفتم و در دل گودال دلیری کردم
بین روبه صفتان یک تنه شیری کردم
تا که خنجر نخورد بر بدن ثارالله
قطع شد دست من و ناله زدم وا اُماه
ایستادم به روی پنجه، روی پاهایم
حرمله دوخت تنم را به تن مولایم
نام بابا حسنم بین گلو... جان دادم
چه یتیمانه روی پای عمو جان دادم
آه عمه بنگر، روضه چه مبسوط شده
خون من با پسر فاطمه مخلوط شده
✍️ #محمدجواد_شیرازی
https://eitaa.com/fatemi8/100