ای که خیال رفتن ازاین خانه داری
بعد تو زینب می نماید خانه داری
نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست
بعد تو من می مانم و دل بی قراری
بعد تو من میمانم و یک شهر دشمن
اصلا تو جای من خودت طاقت می آری
از گریه های هر شبت خرده گرفتند
حتی درون خانه ات بی اختیاری
چشم تماشای تو را حتی ندارند
با اینکه تو با هیچکس کاری نداری
پهلوی مجروحت شده باعث که شبها
تا صبح بین بسترت لاله بکاری
دیگر خبر دارند حتی بچه هایت
با پلک های خسته ات شب زنده داری
پا می شوی با زحمت بسیار اما
دیدم که دستت را به پهلو میگذاری
شد کار من زانو بغل کردن ولی تو
کاری نداری جز همین لحظه شماری
بعد تو زینب می نماید خانه داری
ای آنکه میل رفتن از این خانه داری
https://eitaa.com/fatemi8/1714
بانو شکسته بال و پرت میکشد مرا
زخم نشسته بر جگرت میکشد مرا
وقتی میان بستر خود آه می کشی
سوز صدای مختصرت میکشد مرا
زهرا به من بگو الف قامتت چه شد؟
دال خمیده ی کمرت میکشد مرا
از بسترت که شکر خدا پاشدی ولی
خونابه های دور و برت میکشد مر ا
قدری قدم بزن که ببیند حسن تو را
این اشک و ناله ی پسرت میکشد مرا
زهرا ببین که طاقت حیدر سر آمده
پهلوی مانده بین درت میکشد مرا
حرف از جدایی و غم دوری نزن بمان
رفتن بدون همسفرت میکشد مرا
https://eitaa.com/fatemi8/1714
بیمار چندین روزۀ این خانه دارد - در پیش چشمان ترم جان می سپارد
هر شب کنار بستر او یک فرشته - می آید و زخم تنش را می شمارد
پهلو به پهلو می شود وقتی به بستر - امکان ندارد لالۀ سرخی نکارد
پرواز مجروح صدایش بی سبب نیست - یک فاصله در استخوانِ سینه دارد
می گیرد از دستم لباس زخمی اش را - پیراهنی کهنه به جایش می گذارد
خاکسر پروانه ها بر دامن او
شام غریبان را برایم می نگارد
شعر از علی اکبر لطیفیان
https://eitaa.com/fatemi8/1714
دوباره شب شد و سر درد دارد
بمیرم باز مادر درد دارد
پس از فصل پر از غم یک سخن گفت
عزیزم زخم بستر درد دارد
نباید دست زد بر عضوهایش
که آیه آیه کوثر درد دارد
شبی آهی کشید و زیر لب گفت
خدایا مرگ کمتر درد دارد
من از گودی چشمانش گرفتم
که زخم دیده ی تر درد دارد
حسن تب دارد و در خواب گوید
نزن سیلی ستمگر درد دارد
پریشان باش ای گیسو چو بختم
که دیگر دست مادر درد دارد
(محسن عرب خالقی)
https://eitaa.com/fatemi8/1714
مدینه در سکوتی مبهم و حُزنآور است، امشب
گمانم در وصیّت فاطمه با حیدر است، امشب
چنین میگفت با مولا، به صد اندوه و غم، زهرا
که یابن عمّ مرا با تو، وداع آخر است، امشب
دل شب شو مهیّا، غسل و کفن و دفن زهرا را
که جانم خسته زآن دو کافر بداختر است، امشب
الا ای جان و جانانم! تو و جان یتیمانم
که بر طفلان بیمادر، دلم در آذر است، امشب
به یکسو مجتبی در اشک و در یکسو حسین او
نوای زینبینش، بانگ مادر مادر است، امشب
ز داغ بانوی محشر، تو ای "خادم"! مگو دیگر
که در جنّت پریشان زین عزا، پیغمبر است امشب
https://eitaa.com/fatemi8/1714
گل، بر من و جوانی من گریه میکند
بلبل به خسته جانی من گریه میکند
از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه میکند
از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه میکند
گلهای من هنوز شکوفا نگشتهاند
شبنم به باغبانی من گریه میکند
در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری، بر این جوانی من گریه میکند
گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه میکند
این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه
بر چهرهی خزانی من گریه میکند
فردا مدینه نشنود آوای گریهام
بر مرگ ناگهانی من گریه میکند
https://eitaa.com/fatemi8/1714
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
با تو برای من غم عالم نماندنیست
با من بمان که با من و تو غم نماندنیست
این غم کجا برم که برایم میان شهر
یک یار مانده است که آن هم نماندنیست
گفتم طبیب آمد و تا دید وضعِ در
برگشت و رفت و گفت مریضم نماندنیست
پهلو و سینه، صورت و بازو، عزیز من،
با این همه جراحت مبهم نماندنیست
مرهم گذاشت زینب و دادت بلند شد
با گریه گفت این تن درهم نماندنیست
مثل خیال گشتهای و گفت بسترت
بیهوده است افاقهی مرهم... نماندنیست
تا فرصت است بوسه بگیر از حسین که،
بر روی نیزه ماه محرم نماندنیست
بوسه بگیر از بدنش که همین بدن
زیر هزار ضربهی محکم نماندنیست
✍ #حسن_لطفی
*ميسوزم از غمی كه ميان هزار خصم
يک يار مانده بهر تو ، آن هم نماندیاست
(استاد حاج علی انسانی)
✔️اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi8/100
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
اُمید خاک و خورشید تا ابر و باد، زهراست
حاجاتِ هیچْ ما و، لطفِ زیادْ زهراست
تنها نه دست ما را پُر کرده است امروز
چشم امید ما در روزِ معاد زهراست
ما همچو برگ ریزان، چون ابرها گریزان
آورد آنکه ما را در اتحاد، زهراست
ارث از مکارمِ او برده است هر امامی
آری کریمْ زهرا، آری جوادْ زهراست
آنکس که وقت فتنه، بازیِ خصم روکرد
آنکس که فرصتی بر دشمن نداد، زهراست
وقت مصافْ مولا میرفت با دل قرص
میدید آنکه پشتش میایستاد زهراست
ای شهرِ سرد و سنگی! بی مهری و دو رنگی
آنکه تو را درآورد از انجماد، زهراست
::
ما را یتیم کرده آن کس که زد به رویش
یک عمرْ گریه زهرا، یک عمر دادْ زهراست
هیزم به روی هیزم تا دید گفت مقداد
اینکه به پشت در هست ای قومِ عاد! زهراست
"گردیده بود قنفذ همدست با مغیره"
آنکه میان این دو، در خون فتاد زهراست
✍ #حسن_لطفی
✔️اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi8/100
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س
تو در بیت ولایت بعد مادر مادری زینب
تو از طفلی امیرالمؤمنین را یاوری زینب
به دست کوچک خود پاک کن اشک از رخ بابا
عزیزم هرچه باشد تو علی را دختری زینب
مبادا تشنه بر بالش گذارد سر، حسین من
تو از امشب بر او هم مادری، هم خواهری زینب
ببخش این روزها گر در بغل نگرفتمت مادر
تو بهتر از همه واقف ز حال مادری زینب
من ار تنها شدم بودی تو تنها یاورم اما
تو بعد از مادرت از مادرت تنهاتری زینب
مدینه سنگر فریاد من گردید و میبینم
تو در دروازهی کوفه مرا همسنگری زینب
حسینم روز عاشورا شود تنها و میدانم
تو تنها در دل دشمن بر او یک لشکری زینب
اگر من خطبه خواندم چون رسولالله میبینم
تو در روز خطابه ذوالفقار حیدری زینب
مرا دخت نبوتپرور ار گفتند در عالم
تو در کرب و بلا دخت ولایتپروری زینب
اگر با سوز نظمش راه پیدا کرده در دلها
تو "میثم" را به هنگام سرودن رهبری زینب
✍ #غلامرضا_سازگار
✔️اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi8/100