متن روضه حر بن ریاحی
متن روضه حر بن ریاحی علیه الرحمه ـ استاد فاطمی نیا
آیه قرآن مى فرماید: و اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا. در قضیه حر بن یزید ریاحى، این را عنایت فرمودید که بدنش مى لرزید. یک نفر گفت: چرا بدنت مى لرزد؟
گفت: (أرانى بین الجنه و النار) تذکر است دیگر. نمى دانم چه کار کنم؟ بین بهشت و جهنم هستم ولى پشت سرش، (فإذا هم مبصرون) مى آید. شخص روشن مى شود.
گفت: یک دفعه دیدند که نه! دیگر لرزه نیست دارد مى رود. گوش کردند دیدند مى گوید: من دوستان تو را اذیت کردم مرا ببخش. من اشتباه کردم. این لرزیدن بدن را گاهى به دوستان مى گویم و احتمال مى دهم به این دلیل بود که خیلى نگران بود. مى گفت: اگر خدمت ابى عبدالله برسم و بگوید دیر آمدى، حالا دیگر دیر شده، تو دیگر بدرد نمى خورى چه کنم؟
این شعر سعدى را به خاطر بسپارید. خدایا به حق کریمه اهل بیت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام این شعرى را که براى اینها مى خوانم ما را مشمول مصرع دومش قرار بده.
به حق این خانم ما را مشمول مصرع اول قرار مده.
شعر را گوش بدهید چقدر زیباست مى گوید:
هر کو بدان کش به خویش براند
یعنى خدا او رابراند،به هر در دیگر بزند بدبخت است و آن را که بخواند به در کس نتواند آنرا که دستگیرى مى کندمى آورد.
تمام مى شودجایى ندارد(و اورادى کلها ورداو احدا).
آمد گفت که:
یا ابا عبدالله! من بد کردم. خلاصه اش این است. چند تا تعبیر دارد که باید در مقاتل بررسى شود کدام یک از آنها صحیح تر است. یکى این است گفت:
(هل ترینى من توبه)؛ این معلوم مى کند نگران بوده است. ممکن است به من بگویند برو! دیگر توبه به درد نمى خورد. (هل ترینى من توبه) آقا! من به نظر شما راه توبه دارم یا نه؟ ترجمه اش این است دیگر. شاید یک حرفهایى و قسمهایى هم آماده کرده بود که اگر آقا گفت بدرد نمى خورى، آقا را به مادرش قسم بدهد. ولى کرم ابى عبدالله عجیب است که نگذاشت کار به آنجا برسد.
یک عبارت هم این است که آمد و گفت: (قد کان منى الذى کان) آنچه که از من سر زد، سر زد. (و قد اتیتک مواسیا بنفسى). حالا آمدم جانم را قربانت کنم. عجب! شما آقایان اهل علم هستید. مى دانید که افعال قلوب، دو تا مفعول بر مى دارد. شما این جمله را چطور ترجمه مى کنید؟ (فهل ترى من توبه لما کان منى). دو تا مفعول برداشته. اگر کشته شوم. اگر کشته شوم این توبه حساب مى شود یا نمى شود؟ این قدر دل شکسته بود.
اما آقا یک لحظه حتى بین این حرفها فاصله نداد. فرمود: انزل. بیا! دیگر با هم رفیق و دوست شدیم. خدا چطور سریع الرضا است. این ها هم سریع الرضایند. از آقا اجازه گرفت و رفت و کشته شد. به آن درجات عالیه رسید. وقتى افتاده بود در حین آن گرفتارى دید دستى دارد او را از زمین بلند مى کند. شاید فکر نمى کرد که چه کسى باشد. چشمش را باز کرد و دید که ابى عبدالله دارد دستمال به سرش مى بندد. با زبان حال گفت: آقا من مى دانستم تو آقایى. بزرگوراى ولى فکر نمى کردم که دستمال هم به سر من ببندى.
السلام علیک یا ابا عبدالله و على اصحابک و ذریتک و محبیک
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
#شب_هفتم_محرم #روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام متن روضه 1 🔸کیست اصغر، اکبر ذبح عظیم 🔸خود به تنهای
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت:
روضه حر
https://eitaa.com/fatemi8/505
توبه حر
https://eitaa.com/fatemi8/504
اشعار حر
کفشهای رم پر از چین کرده بودم آمدم
https://eitaa.com/fatemi8/507
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
https://eitaa.com/fatemi8/511
مقتل حر
https://eitaa.com/fatemi8/1397
مقتل حر
https://eitaa.com/fatemi8/1398
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت لب های علی اصغر اگر وا بشود درد دل هر خسته مداوا بشود افسوس که در کرب و بلا
#جناب_حر_بن_یزید_ریاحی_ع
کفشهایم را پُر از شن کرده بودم آمدم
خاک بر فرق و محاسن کرده بودم آمدم
پیش رویِ مرکبم پایِ پیاده آمدم
غرقِ ذکرِ مادرِ این خانواده... آمدم
بی ادب بودم ولی بی ادعایم کردهای
من امیرِ لشگری بودم گدایم کردهای
من گرفتم راهِ تو یا تو گرفتی راهِ من
راهزن من بودم اما تو گرفتی راهِ من
سنگها آوردهام تا بشکنی آئینهام
حقِ من این بود دستِ رَد زنی بر سینهام
من گنهکارم به رویِ من بیاور لااقل
بد گرفتارم به رویِ من بیاور لااقل
تا که دیدی شعله دارد خِرمنم گفتی بیا
دست خود را بستهام بر گردنم گفتی بیا
راهِ تو بستم به روی خود نیاوردی چرا
بشکند دستم به روی خود نیاوردی چرا
دستِ من وا کردی و گفتی پَرَت بالا بگیر
سَربِزیرم دیدی و گفتی سَرَت بالا بگیر
مژده دادی مادرِ عالم مرا بخشیده است
باورش سخت است زینب هم مرا بخشیده است
لطفِ زهرا بود اگر مَرهونِ آن چادر شدم
صبح حُر بن یزید و حال تنها حُر شدم
شاعر: #حسن_لطفی
#جناب_حر_بن_یزید_ریاحی_ع
#اصحاب_امام_حسین_ع
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بیسپاه گرفتی
چگونه آب نگردم؟ که دست یخزدهام را
دویدی و نرسیده به خیمهگاه گرفتی!
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
شنیدهام که تو نوحی! نه، مهربانتر از اویی
که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
نشاندهای به لبانت، چنان تبسم گرمی
که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی
چه کردهام، که سرم را گرفتهای تو به دامن؟
چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟
به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی
که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
✍ #قاسم_صرافان
شب پنجم محرم:
اطفال حضرت زینب کبری سلام الله علیها
https://eitaa.com/fatemi8/517
زهیر
https://eitaa.com/fatemi8/518
فرزندان حضرت زینب
https://eitaa.com/fatemi8/519
با ماجرای رنج و غربت آشنای من
https://eitaa.com/fatemi8/520
حبیب
https://eitaa.com/fatemi8/522
دید زینب چون
https://eitaa.com/fatemi8/1429
عبدالله بن حسن
https://eitaa.com/fatemi8/1427
شب پنجم
https://eitaa.com/fatemi8/1422
گر چه تنهاست
https://eitaa.com/fatemi8/1423
روح والای عبادت
https://eitaa.com/fatemi8/1426
چون یادت
https://eitaa.com/fatemi8/1425
پروانه شد
https://eitaa.com/fatemi8/1424
4_5922617523018137914.mp3
1.18M
#شب_پنجم_محرم
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
مناجات 1
🔸سوختم ز آتش هجران تو ای یار بیا
اقای من ...یابن الحسن ...
🔸سوختم ز آتش هجران تو ای یار بیا
🔸تا نکشته است مرا طعنه اغیار بیا
امام زمان اقای خوبم ...
دشمناتون به ما طعنه میزنن...
میگن اگه شما امام زمان دارید چرا اقاتون نمیاد...
چرا امام زمانتون نمیاد...
چرا اقاتون جوابتون رو نمیده...
یابن الحسن...
🔸تا نکشته است مرا طعنه ی اغیار بیا
تا از طعنه های دشمناتون نمردم بیا اقا جانم
🔸یوسف فاطمه عالم همه مشتاق تو اند
آقا ببین صدای مظلومان عالم بلنده...
از سرتا سر جهان هرکس به یک نامی شمارو صدا میزنن ...
ای منجی عالم کجایی...
🔸یوسف فاطمه عالم همه مشتاق تو اند
🔸رخ بر افروز دمی بر سر بازار بیا
داریم به عاشورا نزدیک میشیم
این شبها باید بهتر امام زمانت رو صدا بزنی....
یابن الحسن...
- ◾️سایر موضوعات محرمی
https://eitaa.com/fatemi222/6261
#شب_پنجم_محرم
#روضه_اطفال_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
متن روضه 1
🔸دید زینب چون به دشت کربلا
🔸گشته بی یاور حسینش از جفا
تا خانم زینب کبری سلام الله علیها دید برادر تنها مونده...
صدای غربتش بلنده...
حسینش دیگه یاری نداره...
بچه هاش رو اماده کرد...
🔸کرد بهر یاری آن ممتحن
🔸هر دوطفل خویش را در بر کفن
صدا زد... عزیزانم...
ببینید آقاتون حسین غریب و تنها شده...
دیگه یاری نداره...
عزیزانم... من شما رو برا مثل یه همچین روزی تربیت کردم...
برید جانتون رو فدای آقاتون کنید...
قربان معرفتت بی بی جانم.. زینب...
🔸بوسه زد از مهربانی رویشان
🔸زد گلاب و شانه بر گیسویشان
خدا میدونه خیلی سخته برای یه مادر...
میدونی بالاترین لذت دنیا چیه...
بالاترین لذت دنیا اینه که خدا بهت فرزندی بده...
مقابل چشمات قد بکشه...
بزرگ بشه...
جوون بشه...
جلوت راه بره...
به قد و بالاش نگاه کنی...
اگه جوون داری بهتر میفهمی چی ميگم...
اما خدا نکنه کسی داغ جوونش رو ببینه...
الهی جوون مرده تو مجلسمون نباشه...
خدایا خیلی سخته برای زینب...
صدا زد... عزیزان من...
برید از آقاتون ابی عبدالله اذن میدان بگیرید...
بچه ها اومدن کنار ابی عبدالله...
آقا جان اذن میدان بده...
هر کاری میکنن ابی عبدالله قبول نمیکنه...
اصرار کردن...
آقا... ما طاقت نداریم زنده باشیم عطش بچه ها رو ببینیم...
طاقت نداریم اسارت اهل حرم رو ببینیم...
طاقت نداریم تازیانه خوردن مادرمون رو ببینیم...
ما طاقت نداریم صدای غربت شما رو بشنویم...
آقا بزار جانمون رو فدات کنیم حسین
🔸مکن نا مهربانی ای برادر
حالا حرف دل زینب...
🔸مکن نا مهربانی ای برادر
🔸مسوزان این چنین تو قلب خواهر
خودم و بچه هام فدای تو حسین...
🔸پسرهای مرا از خود مرنجان
🔸غلام اکبرند و عبد اصغر
انقدر اصرار کردن بلاخره...
هر طوری بود اقا اجازه داد...
گلهای زینب رفتن میدان...
جنگ نمایانی کردند...
خیلی از این نانجیب ها رو به درک واصل کردند...
اما... امان از اون لحظه ای که صداشون به ناله بلند شد...
یا حسین...
آقا به دادمون برس...
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند...
کنار بدن پاره پاره گلهای زینب...
اومد بچه ها رو در آغوش گرفت...
لحظات آخره...
وقتی آقا زاده ها نگاه کردند...
دیدند ابی عبدالله اومده بالاسرشون...
آماده ای بگم یا نه...
اما ساعتی بعد...
گودی قتلگاه...
وقتی ابی عبدالله چشم ها رو باز کرد... ببینه...
والشمر جالس علی صدره...
شمر رو سینه اش نشسته...😭
از سویدای دلت صدا بزن یا حسین
🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد
🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
-◾️سایر موضوعات محرمی
https://eitaa.com/fatemi222/6261