eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
3هزار دنبال‌کننده
31 عکس
29 ویدیو
31 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
شبی که عشق به دستش عنان راحله داشت ز راه دور یتیمی نظر به قافله داشت @hosenih دلش به همره آن کاروان سفر می‌کرد ز کاروان اسیران اگرچه فاصله داشت ز رنج و درد غم او هم اینقدر گویم به پای کوچک و مجروح خویش آبله داشت به جرم عشق چو مادر ز خصم سیلی خورد وگرنه کار کجا او به جنگ و غائله داشت چو دید فاطمه را سر نهاد بر پایش ز دست دشمن ظالم به مادرش گله داشت شبانه زینب مظلومه بهر گمشده‌اش دعا به درگه حق در نماز نافله داشت @hosenih زیارت حرمش رار ز حق طلب می کرد که از رقیه «وفائی» امید این صله داشت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فریاد گلوی خستگان است رقیه یک پنجره رو به آسمان است رقیه چون کوه، علمدار قیام گریه ست بانوی همیشه قهرمان است رقیه شاعر: @dobeity_robaey
هرگز نمیروم پی دلدار دیگری خار است در کنار تو هر یار دیگری چون مصطفی که بر سر زانو تو را نشاند بر زانویت مرا بنشان بار دیگری خاری کشیدم از کف پا و دوباره رفت در پای غرق آبله ام خار دیگری @hosenih از کوچه ها که میگذرم باز میرسم با اضطراب و گریه به بازار دیگری شلاق و ضرب سیلی و....از حال من مپرس آزار دیده ام پس از آزار دیگری تنها به زخم گوشه ی چشمم نظر نکن دارم کنار زخم سر آثار دیگری حاشا نمیشود اگر این چشمهای تار مانده به زیر معجرم اسرار دیگری از نیزه دیده ای چه گذشته است بر سرم بی فایده است نزد تو انکار دیگری بعد از کشیده ضربه ی بسیار میخورم تا میخورم دوباره به دیوار دیگری خوب است این که آمده ای کم نمیشود از گیسوی رقیه ی تو تار دیگری زخم سرم شمرده شد از زخمهای پا رو میکنم برای تو طومار دیگری زجر است مثل قنفذ و خولی مغیره است هر خار خشک نائب مسمار دیگری حالا که دیر آمده ای بیشتر بمان یعنی زمان به من بده مقدار دیگری همراه خود مرا ببر از این خرابه شهر امشب حواله ام نده دیدار دیگری @hosenih جز آیه ی صلابت و توحید و صبر نیست در چشم کوثر تو نوشتار دیگری یک شهر یک طرف من غمدیده یک طرف جز سیلی‌ام نبود طرفدار دیگری وقتی که مانده از تو دو زخم لب...ازلبم جز بوسه بر لبت نرسد کار دیگری شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به دخترت که غم و غصه بیکران دارد بگو که چند ستاره در آسمان دارد تمام دخترکان رفته اند و خوابیدند رقیه نیمه ی شب تازه میهمان دارد @hosenih بغل گرفتمت و از تو بوسه میخواهم ولی چرا لب تو طعم خیزران دارد تو تشنه کشته شدی من گرسنه ام امشب سرت برای چه اینقدر بوی نان دارد از آن شبی که زمین خوردم از روی ناقه همیشه دختر تو درد استخوان دارد بلایی بر سر شیرین زبانت آوردند برای حرف زدن لکنت زبان دارد @hosenih در ازدحام سر کوچه ها مشخص شد چقدر شام؛ زن و مرد بد دهان دارد ■ و دشمنان تو بابا به خویش می‌گفتند مگر که دختر کوچک چقدر جان دارد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صدای گریه شنیدی اگر صدای من است مرا بزن به مرامت قسم سزای من است دلت شکسته از این بنده ی نمک نشناس دلت شکسته، دلیلش فقط خطای من است @hosenih بدی من که به دردت نمی خورد اما تو خوبی ات همه جوره گره گشای من است فدای رحمت و مهمان نوازی ات که فقط عنایتت سبب این برو بیای من است هر آن که گفت بگو مونس و پناهت کیست؟ همیشه گفته ام آن مهربان خدای من است تمام حاجتم این ماه، دیدن نجف است نجف مزار علی، شاه و مقتدای من است دلیل اشکِ سر سفره، وقت افطارم لبان تشنه ی ارباب با وفای من است نجات چیست؟ رسیدن به کشتی ارباب حسین راه نجات است و ناخدای من است که گفته روزی من نیست دیدن حرمش به دست دختر او رزق کربلای من است @hosenih فدای اشک رقیه که با پدر می گفت: چه خوب شد که سرت سهم گریه های من است گرسنه مانده ام اما غذا نمی خواهم چرا که کنج خرابه، کتک غذای من است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از حرم رفتی و آتش زده شد بال وپرم بعد تو ریخته شد خاک یتیمی به سرم چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم در همین فاصله از زندگی مختصرم @hosenih چند روزی‌ است که از حال دلم بی خبری چند روزی است که از حال سرت بی خبرم شانه ی سنگ شده جایِ سر دختر تو جایِ آغوش تو ای کوه ترین مرد حرم مو ندارم به سر و سوخته گیسویی که می رسیده است زمانی قد آن تا کمرم کاش میشد که دوباره به مدینه برویم تا که انگشتر ی از شهر برایت بخرم کفتر جلد سر و دوش عمویم بودم حال با حرمله و شمر و سنان همسفرم سیلی و هلهله کم بود که با زخم زبان هر کسی زد نمک طعنه به زخم جگرم گر‌ چه گیسو و سرم سوخت ولی شکر خدا معجر سوخته ای هست ببندم به سرم کاش می شد که نخی از گل پیراهن تو باخودم محض تبرک به مدینه ببرم آبرو بود که از کاخ ستم می بردم باهمین اسلحه ی اشک و همین چشم ترم @hosenih دست و پا گیر‌ شدم مرحمتی کن بِبَرم که در این قافله با تاول پا دردسرم بین زهرا و رقیه چه شباهتهایی است! کشته سیلیِ بعد از غم داغ پدرم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در جلوه، نور حضرت زهرا رقیه است ریحانه ای از جنّت زهرا رقیه است لولاک گفته عالمی مخلوق زهراست در امتداد خلقت زهرا رقیه است @hosenih چون ممتحنه قبل خلقت بوده او هم مُحرم، میان خلوت زهرا رقیه است حتماً شنیدی زینت مولاست زینب انگشتر بی قیمت زهرا رقیه است کوثر سه آیه، عمر این گل هم سه سال است تفسیر از چه؟! برکت زهرا رقیه است تسبیح و مهر کربلا داریم اما تسبیح و مُهر و تربت زهرا رقیه است ما را نترسان از حساب و از قیامت وقتی وزیر دولت زهرا رقیه است با سر به روضه آمدم دستم بگیرد چون علّت این دعوت زهرا رقیه است آنکس که بین راه، سیلی و لگد خورد شد صورتش چون صورت زهرا رقیه است افتاد تا از ناقه مادر را صدا کرد معلوم شد هم صحبت زهرا رقیه است @hosenih از درد پهلو با پدر چیزی نگفته چون مطمئنم غیرت زهرا رقیه است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کنون که داغ تو بر سنگ‌ هم اثر بگذارد چه مرهمی ز غمت عمه بر جگر بگذارد برو بهشت که جبریل جای خشت خرابه برای زیر سرت بالشی ز پر بگذارد سه سال داری و صد زخم، باید عمه‌ات امشب برای غسل تنت وقت، بیشتر بگذارد کجاست فاطمه تا بازوی شکسته ببیند علی کجاست به دیوار غصه سر بگذارد منم حسین و تو عباس، پس رواست که عمه کنار پیکر تو دست بر کمر بگذارد تن کبود تو را بین قبر می‌نهم اما هلال قامت رنجیده‌ات اگر بگذارد کنار عمه بمان؛ من نمی‌گذارم از این پس در این خرابه کسی با تو سر به سر بگذارد @hosenih بمان عزیز دلم قول می‌دهم نگذارم دوباره چوب قدم بر لب پدر بگذارد **** خودم به پای خودم می‌روم دوباره به بازار کفن برات بگیرم سنان اگر بگذارد* شاعر: ‏ *میلاد حسنی © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ساکن روزهای بی نورم.. گم شده آیه های مستورم زرد بودم سیاه و سرخ شدم رنگ رنگم شبیه منشورم @hosenih صورتم را گرفته ام‌ با دست چون که روبنده نیست مجبورم جور شد دیدن تو اما حیف شرمسارم ز وضع ناجورم رد شلاق ها کنار هم است گاهی از دور مثل هاشورم سن‌ و سالی ندارم اما من بین زنها به پیر مشهورم بس که لاغر شدم مشخص نیست شبحم،آدمم و یا حورم‌.. با تمسخر نگاه میکردند خسته از دختران مغرورم در بساطم که نیست نقل و نبات نوش جان کن ز گریه ی شورم @hosenih میشود روی سینه ام باشی؟! کمکم کن نمیرسد زورم گفتی از حرف آن سفیر بگو ولی از من مخواه معذورم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دستت کجاست تا که بگیری به بر مرا یا لطف کن بگیر به بر یا بِبَر مرا آن سنگدل که خواست سرت را جدا کند ای کاش کشته بود ز تو زودتر مرا @hosenih آن طایرم که واشدن پر ندیده ام صیّاد دون شکست همه بال و پر مرا مرهون عمه هستم اگر زنده ام هنوز هر جا رهاند بعد تو از هر خطر مرا هر جا که خواست خصم زند تازیانه ام می گشت عمه با همه نیرو سپر مرا  با آب چشم خون ز رخت پاک می کنم یاری اگر کند ز وفا چشم تر مرا @hosenih من مفتخر به عالم و شرمنده از توام کاین‌گونه با سرت زدی از لطف سر مرا هر طفل جا به دامن لطف پدر کند "افکنده ای چو اشک چرا از نظر مرا" شاعر: استاد © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آیینه دار زینب و زهرا رقیه کوچکترین انسیة الحورا رقیه پشت سرش بی شک دعای پنج تن بود آدم اگر می گفت اول یا رقیه @hosenih خورشید در منظومه‌ی عشق حسینی صد سال نوری راه دارد تا رقیه جا داشت روی شانه‌ی کعبه اباالفضل جا داشت روی شانه‌ی سقا رقیه آرام تر از هر زمانی بود اصغر می خواند تا بالا سرش لالا رقیه پا بر مغیلان می نهد اما محال است روی سر موری گذارد پا رقیه این طفل بی آزار را آزار دادند زجر بدی را دید در دنیا رقیه زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه طفلان همه بر ناقه اند اِلّا رقیه مقتل که می خواندم شبی با خویش گفتم پیدا نمی شد کاش در صحرا رقیه وقتی که پیدا شد خمیده راه می رفت شد پیرتر از زینب کبری رقیه حتی در اوج ضعف هم چیزی نمیخواست جز دست گرم و بوسه‌ی بابا رقیه دیدار حاصل شد ولی دستی نیامد تنها سر آمد دیدنش اما رقیه... حیرت زده پرسید عمه این سر کیست؟ یاللعجب نشناخت بابا را رقیه! @hosenih خود را مرتب کرد تا در چشم بابا باشد همان دردانه‌ی زیبا رقیه از بوسه اش جان میگرفت، اینبار اما جان داد با بوسیدن لب ها رقیه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پناه قلب سوزانم حسین جانم، حسین جانم دلیل چشم گریانم حسین جانم، حسین جانم به یاد خشکی لب های تو هر لحظه می سوزم به یاد تو پریشانم حسین جانم، حسین جانم @hosenih قرار قلب زار من، تویی دار و ندار من تویی آرامش جانم حسین جانم، حسین جانم تمام افتخار من همین باشد که با لطفت برایت دیده گریانم حسین جانم، حسین جانم تویی عشقم، تویی جانم، تو هستی دین و ایمانم بوَد نام تو درمانم، حسین جانم، حسین جانم به روی شانه ام سنگین شده بار گناهانم سراپا عیب و نقصانم، حسین جانم، حسین جانم در این تاریکی و ظلمت سرای بی کسی و غم تو هستی ماه تابانم حسین جانم، حسین جانم شکوه عشق پاک تو گرفته کل دنیا را الا سلطان خوبانم حسین جانم، حسین جانم فراق کربلا آخر مرا از پا می اندازد ز هجرانت پریشانم حسین جانم، حسین جانم مرا دعوت کن آقا جان شب جمعه حرم باشم ضریح توست درمانم حسین جانم، حسین جانم @hosenih به یاد روضه های تو لب مشک است اشک من شبیه ابر بارانم حسین جانم، حسین جانم سر تو روی نیزه آیه ی کهف و رقیم می خواند الا قاری قرآنم حسین جانم، حسین جانم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شب جمعه به دل هوا دارم در سرم شور کربلا دارم شب جمعه دوباره پر بزنم در خیالم به دوست سر بزنم @hosenih گوشه ی قتلگاه می آیم با دم آه آه می آیم مادرش آمده است می دانم روضه ی "یابُنَیَّ" می خوانم دو سه خط روضه، هر که هر جا رفت دل من پا به پای زهرا رفت (تا كه او بيشتر نفس ميزد بيشتر ميزدند زينب را) (تيغشان مانده بود در گودال با سپر ميزدند زينب را) شب جمعه است روضه خوان زهراست مجلسی گوشه ی حرم بر پاست یکی از گودی زمین می خواند یک نفر روضه اینچنین می خواند (لب گودال خواهر افتاده ته گودال مادر افتاده) (آن طرف تر برادری تنها بین یک مشت خنجر افتاده) (عزت آب و آبروی حرم زیر یک چکمه بی سر افتاده) @hosenih شب جمعه است مبتلا شده ایم باز مهمان کربلا شده ایم رو به سمت حرم بایست به او السلام علی الحسین بگو شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به نام آنکه دلم را زده به نام حسین که جلد کس نشوم تا که هست بام حسین @hosenih خوش است اینکه شب جمعه جان دهم از شوق بدون دغدغه در پاسخ سلام حسین غلام همت آنم که زیر چرخ کبود به لطف بند تعلق شده غلام حسین چقدر حال جهان مرا عوض کرده شده است گریه به کام من و به نام حسین برای گریه نبود و به لطف توبه نبود خدا گذشت از آدم به احترام حسین @hosenih به این امید که یک جمعه عاقبت بدمد به برق تیغ دعا صبح انتقام حسین شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بر شانه های زخمی خود کوه غم دارم من در محرم بیشتر میل حرم دارم @hosenih عشق به شش گوشه مرا از زندگی انداخت از دوری اش یک کربلا در سینه غم دارم این اشک را از لقمه های سفره ی بابا این مهر را از شیر پاک مادرم دارم گفتند کل الخیر فی باب الحسین آری من هرچه که دارم از این باب الکرم دارم با خلوت بارانی خود هر شب جمعه در سر هوای شعرهای محتشم دارم دلتنگی ام چندین برابر شد در این شب ها مهدی زهرا را میان روضه کم دارم @hosenih درد فراق کربلا بی خانمان ام کرد شبهای جمعه رهسپار جمکرانم کرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ذوالجناح آمده پا تا به سرش خونین است اشک می ریزد و چشمان ترش خونین است ذوالجناح آمده سر را به زمین می کوبد همه ی دشت میان نظرش خونین است ذوالجناح آمده از شاه خبر آورده به نظر می رسد اما خبرش خونین است ذوالجناحا پدرم کو؟ تو چرا تنهایی؟ چه خبر بوده؟ چرا پس سپرش خونین است؟ (ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته ای؟) نکند شاه تو افتاده، سرش خونین است با نگاهی که پدر لحظه آخر می کرد عمه ام گفت که دیگر سفرش خونین است شاعر : حسین ایزدی
... 🔸نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت 🔸نه سیٌدالشٌهداء بر جدال طاقت داشت   🔸هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید 🔸عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید   🔸بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد 🔸اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد به قصد فرج... بگو یاحسین... - ورود به کانال روضه - سروش 👈 sapp.ir/roze14 - ایتا 👈 eitaa.com/roze14 - تلگرام 👈 t.me/roze1
قرآن چرا به روی زمین اوفتاده است شمر لعین به صفحه او پا نهاده است دیدم به چشم فاطمی خود عمو حسین زهرا کنار مقتل تو ایستاده است بعد از علی اصغر تو نوبت من است این جرعه ها آخر و دردی باده است دستم شکست ناله زدم فاطمه مدد عباس مرتضی به من این یاد داده است زهرا اگر که سینه شکسته به راه عشق عبداللهت به راه تو سینه گشاده است بر روی دامن تو عمو دست و پا زدم این سرنوشت عاشقی عشق زاده است باید تو را به خیمه زینب برم عمو بنگر که لرزه بر تن عمه فتاده است ای دشمن سواره به نامردی آمدی از روی اسب نیزه مزن او پیاد ه است بوی حسن گرفته تمامی قتلگاه گویا دگر زمان گذشتن ز جاده است