eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
3هزار دنبال‌کننده
33 عکس
30 ویدیو
32 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
✋شب دوازدهم امام سجاد علیه السلام https://eitaa.com/fatemi222/9754 اشعار شب دوازدهم https://eitaa.com/fatemi8/663 احکام پوشش https://eitaa.com/ahkam31/1281
⚫️ هفت مصیبتِ شام از زبان علیه السلام... از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: ‌ سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ ▪️در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: ▪️۱.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند. ▪️۲.سرهای شهداء را در میان هودج‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگه‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند، و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم سُتوران قرار می‌گرفت. ▪️۳.زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. ▪️۴.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!» ▪️۵.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند . امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید. ▪️۶.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت. ▪️۷.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم... ،الامام العارفین،زین العابدین.. 📕برگرفته از:‌‌ تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی 🏴🕯🖤🕯🏴 روضه شهر شام https://eitaa.com/fatemi8/664
◾️ حکایت جانسوز سوارشدن زينب کبری سلام‌اللّه‌علیها بر شتر بی جهاز... ⚡️وقتیکه زينب کبری عليهاالسلام نظر به قتلگاه می‌کند و می‌فرماید: کجایید ای مَحرَمانِ من؟! راوی گوید: ثُمَّ أمَرَ ابنُ سَعدٍ (لَعَنَهُ اللّهُ) بِأنْ تَحمِلَ النِّساءَ عَلىٰ الْأقتابِ بِلا وِطاءٍ و حِجابٍ ▪️سپس ابن سعد (لعنت الله علیه) دستور داد زنان را بر شتران بی جهاز سوار کنند، پس شترها را نزدیک زنان آوردند و گفتند:زود بیایید و سوار شوید و ابن سعد دستور حرکت داد. زینب کبری عليهاالسلام چون این حالت را مشاهده نمود، فریاد برآورد: سَوَّدَ اللّهُ وَجهَكَ يا ابنَ سَعدٍ! في الدُّنيا و الآخِرَةِ.تَأمُرُ هٰؤلاءِ الٍقومِ بِأنْ يُرَكِّبونا، و نَحنُ وَدائِعَ رَسولِ اللّهِ صَلّىٰ اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ ▪️خدا رویَت را در دنیا و آخرت سیاه کُنَد ای ابن سعد! تو به این مردان امر می‌کنی که ما را سوار کنند در حالی که ما امانت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستیم!؟ به آنها بگو: از ما دوری شوند تا ما خودمان سوار شویم. عمرسعد دستور داد تا لشکریان از شتران فاصله گرفتند. پس زینب کبری و أم کلثوم سلام الله علیهما جلو آمدند و هر یک از زنان و بچه ها را به اسم صدا زدند و در نهایت همه را سوار بر شتران کردند. همه زن ها و بچه ها سوار شدند تا اینکه جز زینب کبری سلام الله علیها کسی نماند. در این هنگام حضرت زینب علیهاالسلام نظری به سمت چپ و راست خود انداخت و کسی را جز امام سجاد علیه السلام ندید که از شدت بیماری نمی‌توانست سوار شود. پس نزدیک آن حضرت آمد و فرمود: ای برادرزاده! برخیز و با کمک من بر شتر سوار شو. 🔻امام سجاد علیهالسلام فرمود: عمه جانم! شما سوار شويد و من و اين جماعت را به حال خود واگذارید. حضرت زينب کبری عليهاالسلام نتوانست از امام علیه السلام نافرمانی کند،لذا برگشت تا سوار بر محمل شود. فَاِلْتَفَتَتْ يَميناً و شِمالاً، فَلَم تَرَ إلّا أجساداً عَلىٰ الرِّمالِ و رُؤوساً عَلىٰ الْأسِنَّةِ بِأيدِي الرِّجالِ، فَصَرَخَتْ، و قَالَتْ: وا غُربَتاه! وا أخاه! وا حُسيناه! وا عَبّاساه! وا رِجالاه! وا ضَيعَتاه بَعدَكَ يا أباعبداللّه ▪️پس به سمت راست و چپ خود نظر کرد و کسی را ندید جز اجسادی که بر روی ریگ و رمل بیابان افتاده بودند و سرهایی که بر روی نیزه در دست سپاهيان عمر سعد بود. پس فریادی کشید و فرمود: آه از غريبي...آه ای برادر...آه ای حسین من...آه ای عباس من... آه ای مَحرمان من... چقدر بعد از تو ما خوار و ذليل شدیم ای اباعبدالله... فَلَمَّا نَظَرَ الْإمامُ زَينُ الْعابدينَ عَلَيْهِ السَّلامُ إلىٰ ذٰلِكَ لَم يَتَمالَكْ عَلىٰ نَفسِهِ دونَ أن قامَ و هو يَرتَعِشُ مِنَ الضَّعفِ، فأخَذَ بِعَصاةِ يَتَوَكَّاُ عَلَيْها، و أتَىٰ إلىٰ عَمَّتِهِ، و ثَنىٰ رُكبَتُه،فأخَذَ لِيَركَبُها فَاِرتَعَشَ مِنَ الضَّعفِ،و سَقَطَ عَلىٰ الْأرضِ ▪️چون امام زین العابدین علیه السلام این حالت زينب کبری عليهاالسلام رامشاهده کرد، نتوانست کاری کند جز اینکه به سختی از جای برخاست و عصایی را به دست گرفت و از ضعف به خود می‌لرزید. پس خود را با همان حالت به کنار محمل زينب کبری عليهاالسلام رساند و زانو گرفت و فرمود: عمه جان! بیا و سوار شو! پس زينب کبری عليهاالسلام آمد تا سوار شود اما امام‌ سجاد علیه السّلام از شدت ضعف لرزید و با صورت به زمین خورد. فَلَمَّا رَآهُ الشِّمرَ (لَعَنَهُ اللّهُ) أتىٰ إلَيْه، و بِيَدِهِ سَوطٌ، فَضَرَبَهُ ▪️چون شمر (لعنة الله علیه) این حالت را دید، در حالی که تازیانه در دست داشت، به امام سجاد علیه السلام نزدیک شد و امام را با تازیانه زد. زين العابدين عليه السلام فریاد می‌زد؛ وا جدّاه! وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه! وا حسيناه زينب کبری عليهاالسلام از مشاهده این صحنه گریه می‌کرد و به شمر می‌فرمود: وای بر تو ای شمر!به باقی مانده نبوت رحم کن . و دائمًا این را فرمود تا شمر از امام سجاد علیه السلام دست کشید. پس در این هنگام کنیز مُسنّی آمد نزد زینب کبری عليهاالسلام و او را سوار کرد. راوی گوید: من پرسیدم که آن پیرزن که بود؟ گفتند: آن پیرزن ،فضه، خادمه فاطمه زهرا علیهاالسلام بود. پس سپاه عمر سعد هر جور که بود امام سجاد علیه السّلام را بر یک شتر لاغری سوار کردند و پاهایش را هم از زیر شتر به هم بستند. 📚معالي السّبطين ج۲ ص۹۰ 📚وسيلة الدّارين ص۳۵۰ علیه‌السلام https://eitaa.com/fatemi8/664
📝 ... از من در این مسیر ببین پیکری نماند از تو برای زینب تو جز سری نماند از من حسین چادر مادر نمانده است از تو حسین پیرهن مادری نماند تا کوفه که سر تو روی نیزه بند بود اما دگر به شام تو را حنجری نماند آنقدر سر از نیزه به زمین افتاد. آن‌هم سری که از قفاء بریده بودند. نیزه به نیزه، دیگر آنقدر این زن و بچه تو ملاء عام تو کوچه و بازارها ‏چرخانده بودنشان دیگر حرفی نمی‌زدند. سر بریده باز هم این رسالت را خودش به عهده گرفت. سنگ که ‏بهش می زدند بعضی جاها می گفت: انا المَظلوم... این کوچه های شام شبیه مدینه شد جز جای دست ها به رخ دختری نماند بعضی ها نوشتند از کربلا ‏تا اینجا نه تا دختر از دنیا رفتند. ما فقط یک دانه‌اش را برایت میخوانیم: آن هم طاقت ندارید بشنوید. میدان شهر پر شده از کینه های بدر در شهر شام سنگ زن دیگری نماند بخدا عین تاریخ است حتی ‏بچه ها سر بریده را با سنگ میزدند. از بس که سنگ خورد به پیشانی ات حسین دیگر نشان بوسه ی پیغمبری نماند انگشترت به دست سنان برق می زند دیگر مپرس از چه مرا معجری نماند سوغات مکه ای که خریدی ربوده شد اینجا به گوش دختر تو زیوری نماند ‏ از شهر شام بدم میاد، از ازدحام بدم میاد به عصمت سکینه از ‏بزم حرام بدم میاد بابا من از طناب بدم میاد، از اضطراب بدم میاد. یا صاحب الزمان از اونی که کنیز می‌خواست، پیشِ رباب بدم میاد حالا تو از موی سرم خوشت ‏میاد ؟ حالا تو از زیر چشام خوشت میاد؟ آی حسین الا لعنه الله علی القوم الظالمین ✍️حسین ابراهیمی https://eitaa.com/fatemi8
🏴کربلا خاک تو گلزار شهیدان می شود مقتل اجساد صد چاک عزیزان می شود 🏴قدر این اصحاب پاکم را بدان ای کربلا نور باران خاکت از اجساد آنان می شود 🏴این عزیزان را که بینی در قیام و در قعود بر فراز نیزه فردا رأس آنان می شود 🏴محفل گرم عزیزان مرا امشب ببین جای این محفل بپا شام غریبان می شود 🏴کربلا خاک تو را از خون خود رنگین کنم مقتلم دارالشفای دردمندان می شود 🏴در عزای من سیه پوشد همه کون و مکان زین غم و درد و مصیبت عرش لرزان می شود 🏴قطرۀ آبی نباشد بهر طفلان حزین ناله و فریادشان تا عرش یزدان می شود 🏴یادگار مجتبی قاسم ز جور اشقیا غرق اندر خون خود با چهر رخشان می شود 🏴پاره پاره غرق خون جسم علی اکبرم واژگون از صدر زین بر خاک غلطان می شود 🏴دست عباس رشیدم گردد از پیکر جدا تیر باران جسم آن سقای عطشان می شود 🏴کربلا از حالت عباس چون گویم سخن پاره آندم مشک او کز جور عدوان می شود 🏴عصر عاشورا زند دشمن چو آتش در خیام از شرارش عترت طاها هراسان می شود 🏴کودکان تشنه لب گریان به هر جانب روان زینبم دنبالشان هر سو پریشان می شود 🏴آه از آن ساعت که زینب بگذرد از قتلگاه خون روان از دیده اش در این بیابان می شود 🏴کس نباشد محرم سجاد من جز زینبم چون سر من بر سر نیزه نمایان می شود 🏴در اسارت خواهرم از کوفه تا شام بلا قافله سالار طفلان و اسیران می شود https://eitaa.com/fatemi8
🏴 مصیبتی که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آن بجای اشک، خون گریه می‌کنند. 🔘 شیخ جلیل حاج ملّا سلطان علی روضه‌خوان تبریزی که از جمله عبّاد و زهّاد بود، نقل کرد: ▫️ در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیّه اللّه ارواحنا فداه مشرّف شدم و خدمت ایشان عرض کردم: 🔹 مولای من، آنچه در زیارت ناحیه مقدّسه ذکر شده است که می‌فرمایید: 📜 فلاندبنّک صباحا و مساء و لا بکینّ علیک بدل الدّموع دما، صحیح است؟ ▫️ فرمودند: 🔸 بلی صحیح است. ▫️ عرض کردم: 🔹 آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه می‌کنید، کدام است؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر علیه السلام است؟ ▫️ فرمودند: 🔸 نه، اگر علی اکبر علیه السلام زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می‌کرد. ▫️ گفتم: 🔹 آیا مصیبت حضرت عبّاس علیه السلام است؟ ▫️ فرمود: 🔸 نه؛ بلکه اگر حضرت عبّاس علیه السّلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می‌کرد. ▫️ عرض کردم: 🔹 لابد مصیبت حضرت سید الشّهداء علیه السّلام است. ▫️ فرمود: 🔸 نه، حضرت سید الشّهداء علیه السّلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه می‌کرد. ▫️ عرض کردم: 🔹 پس این کدام مصیبت است که من نمی‌دانم؟ ▫️ فرمودند: 🔸 آن مصیبت، مصیبت اسیری حضرت زینب علیها السّلام است. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، صفحه ۲۸۳ 🏴🕯🖤🕯🏴
سلام ما به تو ای سومین امام حسین 🔸که در حضور تو مهدی کند سلام حسین امروز امام زمانم سلام میده... اما... به بدن های بی سر... روی خاک... سلام ما به اون بدن های که بی غسل و کفن... سه روز روی زمین کربلا بود... 🔸سلام بر تو و آن قطره هاى خون سرت 🔸كه ريخت روى زمين در مسير شام حسين 🔸سلام بر تو و بر مهدی ات که روز ظهور 🔸ز دشمنان تو بستاند انتقام حسین ان شاء الله امام زمان میاد... انتقام خون به نا حق ریخته ی حسین رو میگیره... 🔸ز دشمنان تو بستاند انتقام حسین یا بن الحسن... 🔸بعد از سه روز پيكر سرخش كفن نداشت سه روز بدن عزیز زهرا... بی غسل و بی کفن... روی زمین گرم کربلا... 🔸بعد از سه روز پيكر سرخش كفن نداشت 🔸يوسف ترين شهيد خدا پيرُهن نداشت 🔸از بسكه پيكرش شده پامال اسبها 🔸يك جاي بي جراحت و سالم، بدن نداشت چه کردند با بدن پاک عزیز زهرا... مثل یه همچین روزی... وقتی بنی اسد اومدند کربلا... نگاه کردن دیدند این نانجیبها بدن های خودشون رو دفن کردند... اما بدن عزیز زهرا حسین... روی زمین کربلا... میخواستند بدن ها رو دفن کنند... اما بدنها رو نمیشناختند... آخه سر در بدن ندارند... متحیر ایستادند... یک دفعه دیدند یه آقایی سوار بر اسب وارد شد... 🔸بنی اسد بیاید 🔸کفن با خود بیارید 🔸مگر خبر ندارید 🔸حسین کفن ندارد بنی اسد من این بدن ها رو خوب میشناسم... این بدن بی سر... بدن بابای غریبم حسینه... این بدن قطعه قطعه برادرم علی اکبره... این بدن قاسمه... اون بدنی که کنار شط فرات... دستهاش رو جدا کردند... بدن عمو جانم عباسه... بنی اسد... برید یه قطعه بوریا بیارید... 🔸مگر به کربلا کفن، بغیر بوریا نبود 🔸مگر حسین فاطمه، عزیز مصطفی نبود امام سجاد دستهای مبارک رو زیر بدن مطهر امام حسین قرار دادند و فرمودند: بسم الله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله بدن ابی عبدالله رو غریبانه داخل قبر گذاشتند... سخت ترین لحظه برای فرزند لحظه ای هست که میخواد داخل قبر با پدر وداع کنه... بنی اسد دارن نگاه میکنند... دیدند امام سجاد رفت داخل قبر... میخواد با پدر وداع کنه... ای واااااای ای واااااااای... دیدن امام سجاد این لب ها رو گذاشته روی رگ های بریده ی حسین... هی صدا میزنه وای غریب حسین... وای مظلوم حسین... وقتی از قبر بیرون اومدند... با دستان مبارک نوشتند... هذا قَبْرُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَليِّ بْنِ ابيطالِب، الّذي قَتَلوُهُ عَطْشاناً 🔸كاش در لحظه ی دفن پدرم میمردم 🔸آن كه بوسيد چو عمه، رگ حلقوم، منم الا لعنت الله علی القوم الظالمین
شعر در وصف شهدای کربلا در دل شب، آنکه نجوای مناجاتش قرن‌هاست دل‌های مرده را زنده می‌کند، زیر لب زمزمه می‌کرد: «صبری کنید این کشته ها را می شناسم جاماندگان نینوا را می شناسم من زادهء زهرا علی بن الحسینم هم زخمها را هم شفا را می شناسم» بر تربت خونین نینوا گام می‌نهاد و از خاک، تلفیقی از عطر یاس و سیب استشمام می‌شد و زمزمه می‌کرد: «گرچه شناسایی کمی سخت است اما من دو یتیم مجتبی را می شناسم این پیکر مُثله که مانده روی خاک و رفته سرش بر نیزه ها را می شناسم از عمه جانم مانده اینجا یادگاری طفلان اویند این دو تا را می شناسم از علقمه بوی عمو جانم می آید ای قوم بوی آشنا را می شناسم» بابای خاک را صدا می‌زد و می‌گفت: ابوتراب، آیا سهم نور دیدهٔ تو از خاک، همین بود؟! و مادر آب را صدا می‌زد و می‌گفت: کوثر نبی، آیا سهم زینت دوش نبی، عطش بود؟! «من تک تک این تکه تکه ، جسم های از هم جدا ، از سر جدا را می شناسم یک پیرهن حتی نماند از یوسف اما من یوسف کرببلا را می شناسم دفنش بدون بوریا امکان ندارد من پیکر خون خدا را می شناسم بر جسم بابای غریبم یک نشانی است بر سینۀ او جای پا را می شناسم
متن روضه مناسب دفن شهدا حضرت زینب سلام الله علیها می فرمایند: دیدم حال امام سجاد متغیر شده، سئوال كردم، چی شده عزیز دلم،چرا بدنت داره می لرزه،صدا زد عمه،اینها ظاهراً مارو مسلمون نمی دونند،چرا؟ آخه بدنای خودشونو دارن دفن می كنن،انگار بدن بابام رو زمینه داغ كربلاست.همه بگید: یا حسین... اما یا امام سجاد كاش به همین بسنده كرده بودند،اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ اسب هاشون رو نعل تازه زدند بر بدن ابی عبدالله، بازم ناله بزن بگو یا حسین... آی داغ دیده ها بدن بابای شما یا مادر شمارو غسل دادند، كفن كردند، با احترام دفن كردند اما بمیرم آن زمانی كه امام سجاد برای تدفین بابا اومد صدا زد كفن بیارید، گفتند:آقا جان تمام شده فرمودند: كمی بوریا.... یا حسین * مگر به کربلا کفن ،به غیر بوریا نبود مگر حسین تشنه لب ،عزیز مصطفی نبود مگر کسی که کشته شد،تنش برهنه می کنند مگر که پاره پیرهن،به پیکرش روا نبود سرش به نوک نیزه ها،تنش به خاک کربلا کفن برای او به جز،شکسته نیزه ها نبود *بابا رسم ِ توی ما مسلمونها طرف راست صورت میت رو روی خاك می گذاریم، اما امام سجاد چه كند؟ می خواست صورت به صورت باباش بذاره،ای حسین.......... بنی اسد نگاه كنه ببینه امام سجاد از قبر بالا نمیاد،نگاه كردند دیدن این لبهاش رو روی رگ های بریده گذاشته،حسین...... زیر بغل هاش رو گرفتن،خودش با دست خودش خاك رو بدن باباش ریخت،آب رو خاك ریخت،خاك قبر رو گل كرد،دیدن نشسته داره گریه می كنه،با انگشت سبابه چی داره می نویسه،دیدن نوشت: هذا قبر الحسین بن علی ،بگم و ناله بزنی، الذی قتلوه عطشانا،حسین... شما ها داغ دیدید اما باباتون رو.... زخم دار ندیدید،باباتون رو.... مجروح ندیدید،خدارو شكر یه زخم به صورت و بدن باباتون.... ندیدید،اما قربون اون دختر ِ سه ساله ای برم كه سر ِ بریده ی بابا رو بغل كرد،ای حسین....*
تن ها به روی خاک مانده، سر نمانده چیزی به غیر از خاک و خاکستر نمانده جسم جوانان بنی هاشم به خاک است لشکر نمانده، ساقی لشکر نمانده با احتساب آتش خیمه یقینا چیزی برای دفن از اکبر نمانده با احتساب نعل های تازه حتماً چیزی هم از قنداقه ی اصغر نمانده زیباترین پروانه در گودال مانده پروانه ای که در تن او پر نمانده مادر کنار پیکرش روضه گرفته نایی برای گریه اش دیگر نمانده تقصیر قلب سنگ نیزه دارها شد حالا کنار او اگر خواهر نمانده آقا رسید و دید از نزدیک انگار انگشت آقا نیست، انگشتر نمانده! گفتند با گریه که آقا جز حصیری چیزی برای دفن این بی سر نمانده پیچید پیکر را میان بوریا و فرمود آقا: چیزی از پیکر نمانده با احتساب ضربه های آخر شمر حتما دگر چیزی از این حنجر نمانده وحید محمدی ۹۹/۶/۱۲