حسن نشسته است و دقیق در بارهی رزمایشی که در ایران داشته است توضیح میدهد؛ جذابترین بخش آن دورهی آموزش اما سه روزی بوده است که در مشهد و در زیارت امام هشتم بودهاند. همآن قدر که آمدن ما از ایران به لبنان آسان نیست، آمدن آنها از لبنان به ایران و به زیارت قم و مشهد هم آسان نیست...
از بام تا شام، از هفتادودو ملت جریانهای شیعی عراق به وحدت نسبی که حزبالله از جریان شیعه در لبنان ساخته است رسیدهام. کمش آن است که توان تشیع صرف دعواهای بیهودهی درون بیت شیعی نمیشود؛ سادهاش این میشود که وقتی میگوییم: سید، یک مصداق متعین دارد و نه شستاد مصداق متنازع...
موج دوم ایرانیها در طریبیل در حال بازگشت است. حرکت کتائب حزبالله عراق هم در حال کم کردن نیروهاش در مرز اردن است. هر دو گروه به بغداد بر میگردند؛ ایرانیها برای آن که با عراقیها پای سفارت امریکا بروند و دستهی دیگر برای آن که دیگرانی دولت عراق را کلهپا نکنند...
در سکرات خواب صدای نرم زوزهیی در گوشم است؛ ذهنم میگوید: پهپادهای اسرائیلی است که بالای شهر میچرخند. دیشب حسن هماین را میگفت. صدا اما نمیرود و کش مییابد و در سوریه این که میشد پشت سرش انتحاری به خاکریز میزد. از خواب میپرم. صدای پنکهیی است که گوشهی اتاق کار میکند...
زیر قبهی سیدالشهداء علی رجبی را دیدم که نماز میخواند. روزها بود که در ارتباط بودیم و با گروه خبرنگاری تا طریبیل آمده بود، اما نتوانسته بودیم هم را ببینیم. میخواستم بگویم که با هم به لبنان برویم. ایستادم به زیارت خواندن. سر که بلند کردم نمازش را خوانده بود و رفته بود...
در ستاد حرکت طوفان بلاحدود دو خط پی گرفته میشود: حمید در بغداد مانده و پی اردوکشی سنگین ایرانیهای شیعی و عراقیهای سنی است تا مرز را بکشند و انتفاضهی اردن را کلید بزند. من اما پی تثبیت شریانهای بیادهام که در الانبار تا طریبیل باز کردهییم و توسعهی آن تا رأسالناقورة....
به عادت روزهای پیادهروی از خانه به عتبه، پس از نماز صبح نشستهام و مسیر روز را مرور میکنم. امروز روی نقشه رسیدهام پای بلندیهای جولان و کنج مرز سوریه و اردن و فلسطین اشغالی، پشت رود یرموک...
امتداد حرکت طوفان بلاحدود از غرب عراق به جنوب شام و تکرار تجربهی طریبیل چه گونه است؟ حضور نرم در مرز سوریه و اردن در درعا و حضور سخت پای ارتفاعات اشغالی جولان؛ خیمه زدن سوریها و دیگر نیروهای امت آن جا و دعوت برای دست دادن اردنیها، عشائر و فلسطینیتبارها، از آن سو به آنها...
همآن وقت دو دسته بودیم که برخی قطع صدور نفت عراق به اردن به دست حاضران در طریبیل را اشتباه میدانستند و دیگرانی که با فرض اردن به عنوان عقبهی اسرائیل، از آن دفاع میکردند. پس از فرمان حضرت رهبر به قطع نفت اسرائیل به گمانم تکلیف کار در محور طریبیل و حتا باکو به جیحان روشن است...
میخواهیم با اسرائیل بجنگیم؟ و پامان به عراق و سوریه و لبنان نمیرسد. دوسوم نفت اسرائیل و ارتش آن را دولت طاغوت باکو تأمین میکند. برویم پشت رود ارس خیمه بزنیم که صدور نفت امت به دشمن خونی امت متوقف شود، و اگر نشد دستهای آذری امت خط لولهی باکو به جیحان را قطع کنند...
ایدهی جاده در برابر لوله برای قطع صدور نفت امت به اسرائیل بسی سرراست است. حرف جریان حزبالله در ایران با جلوداری جوانهای آذری با دولت طاغوت آذربایجان هماین است: لولهی نفت باکو به جیحان را اگر قطع نکنی، جادهی ترابری نخجوان به باکو را قطع خواهیم کرد...