هوا، هوای باریدن بود و لبنانیها زیر آفتاب هم آخوند پیاده برایشان غریب است. برای هماین با دشداشه و چفیه به طرف روضةالشهداء به راه زدم. دم در طرف شک داشت که راهم بدهد؛ دست به کمرم کشید. بعدتر رفقاء گفتند: در تاریکروشن، با ریش و دشداشه و پوتین یک آن فکر کردیم انتحاری استی...
عراقیها دشداشه با شلوارک میپوشند؛ حتا دیده شدن پاچه شلوار از زیر دشداشه را بد میدانند. لبنانیها شلوارک میپوشند بی دشداشه. عربیت لبنانی بی عصبیت و میراثی است که حتا دستچین هم میشود. هماین است که به راحتی فارسی میآموزند و راحتتر در نشستهای رسمی فرانسوی صحبت میکنند...
عموم دانشجوهایی که این سالها از لبنان برای تحصیل به ایران آمدهاند نگاه مثبتی به آن ندارند، و ضربهمغزی برمیگردند. زیست در چنبرهی آکادمی ایرانی و آدمهای آن این نگاه را به آنها داده است که [دست کم سویهیی از] جامعهی ایرانی دینستیز و اباحهگر و هرزهزی و مفتخر به آن است...
محمد میگفت: خانهی ما در بیروت اندکی با راستهی مشروبفروشها فاصله داشت اما تا جوانی خمر از نزدیک ندیده بودم؛ در ایران اما یک در میان در محیط زیست دانشگاهی در کلانشهر، خمر پیش چشم ما بود. محمد میگفت: برای حفظ دینم از ایران به لبنان برگشتم...
واگرایی عراق شیعه از ایران در پسآی داعش را کمابیش به چشم دیدهییم؛ اوجش: جنبش تشرین. این روزها به این فکر میکنم که کدام معنای ایجابی امی را با لبنان شیعه به اشتراک نهادهییم که در پسآی اسرائیل به هماین واگرایی نخوریم...
حجاب در لبنان تنها یک نمونه است که واسپاری هنجارها از شرع به عرف چه گونه ما را هنجآشوب میکند. از جنوب بیروت در برجالبراجنه تا شمال آن در جونیه هر محله و هر طائفه عرف پوشش خود را دارد؛ این یعنی در سر و ته یک شهر هیچ عرف پوشش وجود ندارد و انتظار هر پوشش در هر جا را باید داشت...
کف جنگ احزاب حجاب اکنون همه میدانیم مذهبی صورتی نه تنها با اقامهی سخت شریعت که با اقامهی نرم آن نیز میانهیی ندارد. مذهبی صورتی حتا اگر با احکام شریعت کنار بیاید با اقامهی آنها کنار نمیآید...
خلاف مذهبی خاکستری که در مرتبهی عمل میلنگد، مذهبی صورتی در مرتبهی ایمان میشنگد. این یعنی انتظار نهی از منکر سخت تا نرم و حتا انتظار انزجار زبانی و حتا انکار ذهنی یا قلبی او از منکر بیهوده است...
کار فرهنگی اسم رمز آخوندهای پروانهیی و پاسدارهای پراگماتیست و کارگزاران صورتی نظام برای عملیات تأخیری و اسقاط گام به گام شریعت محمدی است...
عموم لبنانیها و حتا خصوص حرکت حزبالله به راحتی از غریبهها خط نمیخوانند و راه نمیدهند. رهیافت سیدکمیل در رایزنی فرهنگی سفارت ایران در بیروت صائب بود: امتداد فعالیت دفتر عربی حفظ آثار رهبر در لبنان در چهارچوب رایزنی سفارت. تعبد حرکت حزبالله نسبت به حضرت رهبر مطلق است...
از آن بقالی در منطقهی شیعهنشین غبیری چیزی میخواستم و فاصلهمان با مزار حاج عماد و جهاد تنها چند قدم بود. برگشتم تا بروم و دختر نوجوانی در نیمشلوار پشت سرم بود. در ذهنم بود که چند نسل دیگر باید عماد و جهاد شهید بدهیم تا با نسخهی نرم مذهبیهای صورتی شیعه در لبنان محجبه شود...
صورتیهای چرک آن قدر رسانهزده و رسالهنخواندهاند که نمیدانند و شاید به روی خود نمیآورند که احتمال تأثیر، شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر است و نه شرط جواز آن...
مذهبیهای صورتی هزار سال با تقریر عرفی بیان ولی نبی و ولی وصی زیر و رو کشیدهاند و این سالها با تقریر عرفی بیان ولی فقیه...
به گفتهی سیدحسن حرکت حزبالله سد هزار نفر رزمنده در تنظیم خود دارد. آمار شیعیان لبنان اما ده برابر این است که بسی از آن جمهور مقاومت را ساختهاند، بی آن که ارتباطی سازمانی با نهاد قدرت در حرکت حزبالله داشته باشند و چیزی جز هویت از آن دشت کنند...
مراتب انتساب به حرکت حزبالله لبنان از مقاتل شروع میشود تا برسیم به تعبئه، تا برسیم به مؤید؛ دومیها بسیجیهایند و سومیها هواداران، اگر چه سنی یا مسیحی یا ناملتزم شیعی. دستهی چهارمی که در این سفر با آنها همسفره شدم محایدهایند، و از هر سه دستهی پیشین غریبتر...
مطلق رزمندههای حرکت حزبالله ملتزمند، اگر چه ممکن است در خانوادهی نسبی یا سببی خود ناملتزم نیز داشته باشند؛ بسیجیهای حرکت نیز کمابیش همایننند. حلقهی سوم اما مؤیدین حرکتند که پیوستاری از ملتزم تا ناملتزم را در خود دارد و نگاه حرکت، حرکت دادن آنها در مراتب التزام است...
رزمندههای حرکت حزبالله مقلد حضرت رهبرند، اگر چه در رزمندههای حرکت امل، که این روزها بازوی میدانی حرکت حزباللهاند مقلدین غیر ایشان نیز به چشم میآیند، و پرشمارتر از همه مقلدین سید سیستانی. مقلدین سید شیرازی در لبنان بسیار اندکند و صنمی با مقاومت و نهاد نهضت ندارند...
هنگامی که از حرکت حزبالله صحبت میکنیم همواره باید بدانیم که در بارهی تنظیم حزبالله صحبت میکنیم یا جمهور حزبالله؛ همآن تفاوت جماعت حزبالله از جریان حزبالله؛ اولی یکانی منسجم است که ده برابر خود یکای هوادار در لبنان دارد که این دومی بیرون از آن سازماندهی سخت است...
خلاف ایران اسلامی، نگاه مسلمانهای لبنان به ناملتزمها پویار و برداری است و نه ایستاری. سادهاش این میشود شخص آنها را میپذیرند تا وضع آنها رشد کند و حتا ملتزم شوند، که میشوند. در ایران اما کمابیش وضع و شخص ناملتزمها، در هم، حلواحلوا میشود که نامش را جذب بیشینه نهادهییم...
درست مانند ایران در لبنان هم مادر ناملتزم و دختر ناملتزم فراوان دیده میشود. آن چه برای لبنانی هماین قدر عادی است مادر ناملتزم و دختر ملتزم است. این دومی خروجی همآن تفاوت در نگاه ایستاری/مشائی ما و نگاه پویاری/صدرایی آنها به ناملتزمها است؛ وحدت برای آنها مقدمهی دعوت است...
سال دوهزار و سال دوهزاروشش نقطهی اوج بروز فرزندان ملتزم از والدین ناملتزم در لبنان بوده است؛ چیزی شبیه سال پنجاهوهفت ما. صحنهی جهاد سخت تا نرم اما همواره پیشران این التزام یافتن بوده است؛ آخریش هماین شهید چند روز پیش که حتا پدر و مادر ناملتزمش به تشییع جنازهاش نیامدند...
از ایران تا لبنان برای آنها که امت را دونات میپسندند حلقهی حاکمیت برنامه است و حلقههای میانی فوق برنامه. این همآن مسیر سرراستی است که طی سالها کارمندهای جمهوری|جناح پشت و مشت رزمندههای جماعت-جریان را خالی کردهاند و بالا به پایین و عاقل اندر سفیه به آنها نگاه کردهاند...
در حاشیههای حرکت حزبالله دلخوری از تنظیم آن کمابیش به گوش میرسد و به چشم میآید؛ شبیه دلخوریهای ما از سازمان سپاه پاسداران. آن چه این دلخوریها، گاه به حق یا حتا ناحق، را میپوشاند اما گل روی سیدحسن و سیدالقائد است، و نه فلان حاج و بهمان ابو...