آخوند عرفی بدخیمتر از آخوند درباری است. این دومی اسلام را سر سفرهی یک نفر بسمل میکند، آن اولی برای هر رسانهی که راه بدهد...
آن استاد ادبیات عرب در دانشکدهی حدیث، سر درس رفث میگفت و کسی جلودارش نبود؛ جایی نوشتم: بساط پورن را بس کنید. برایم کمیتهی انضباطی گرفتند؛ میاندارش هماین معمم اروپانشین که دیدم از بساط پورن اتاق عمل بیمارستانهای ایران حمایت کرده است؛ انحطاط و هبوط ایستار نیست، پویار است...
گرمایش خانهها در لبنان نه با گاز که با برق است؛ این سالها هر چه میگذرد برق بینظمتر و گرانتر شده و به نیروگاهسازی ایران هم راه ندادهاند. خانهها اما عایقسازی ویژهیی ندارند و هوا نمیگیرند. یک اتاق را گرم میکنیم و باقیش را سرد رها میکنیم؛ و یک در میان سرما خوردهییم...
در بیروت احساس در بندر بودن را ندارم؛ رطوبت دریا و سایهی باران اما غافلگیرم میکند. لباس که میشویم یک، دو، شاید سه روز آویزان میماند و خشک نمیشود. دفعهی پیش در نشست با سفیر جوراب نداشتم. اکنون دیگر همآن طور نمدار میپوشم تا در خانهی بیگرمایش با گرمای بدنم خشک شود...
این خانهی آخری در ضاحیهی بیروت آبگرمکن ندارد؛ من اما در سالهای جنگ سوریه در ریف جنوبی حلب به فناوری حمام سرد در زمستان شام دست یافتهام. سوخت نمیرسید و جمعه به جمعه، صبح زیر آب سرد حمام صحرائی اعداد عربی را به لهجهی شامی صرف میکردم و حواسم را پرت میکردم، و غسل میکردم...
احمد متوسلیان در لبنان این سالها، علی هاشمی آن سالهای ایران را به یاد میآورد. اشاره به او در جایی به چشم نمیآید و کمابیش کسی او را نمیشناسد و تاریخ او در حرکت حزبالله را نمیداند؛ و هماین است محمد ابراهیم همت و این دومی عجیبتر است اگر اصفهانیهای سپاه شام را دیده باشیم...
محمد شب به خانهشان در محلهی حارة حریک ضاحیهی بیروت دعوتم کرده است تا دلمهی لبنانی به من بدهد. پیش از شام نشستهییم و گپ میزنیم. لا به لای بحث صفحهی علی شعیب را باز میکنم، و باز امروز یک شهید تازه داریم: روحالله از محلهی حارة حریک ضاحیهی بیروت...
صحبت از ملت و نیابت در جنگ در جبههی مقاومت محصول بیدرکی از امت و حجت است...
جنگ نیابتی و نیروهای نیابتی تکیهی کلام آنهایی است بی ادراک امت و بیعت و حجت پی توسعهی اسلوب جنگهای ملی به جنگهای فراملی استند...
کار فرهنگی؟ کار ایجابی؟ کار درازمدت؟ تجربهی دو دهه بسندهی حرکت حزبالله به کار فرهنگی ایجابی درازمدت در لبنان به ما نشان میدهد که بسنده به کار نرم در اقامهی حجاب، بی کار سخت، پریدن با یک بال است...
این طور به نظر میرسد که جمهور مکی مقاومت در بیروت مدتها است اقامهی سخت حجاب شرعی را وانهادهاند. جنگ شریعت اما تمام نشده است؛ یک خاکریز عقبتر اگر کسی در ضاحیه علنی شرب خمر کند برخورد سخت در انتظار او است...
دشوارهی درشت حرکت حزبالله هماین صورتبندی و مفصلبندی بینهی سلبی ازالهی اسرائیل و بینهی ایجابی اقامهی شریعت در محیط متنازع لبنان است...
حضرت روحالله در جایی گفته بود که تفسیر خواندن یکی از سدهای فهم قرآن است. شاید بر هماین سیاق بتوان گفت که آن چه این روزها جامعهشناسی خوانده میشود یکی از سدهای فهم جامعه است؛ و حتا قدری پیشتر بتوان گفت: جامعهشناسی جهل مرکب است...
این روزها بسیاری پیام میدهند: میخواهیم با اسرائیل بجنگیم؛ چه گونه بیاییم؟ بهشان میگویم: جنگ نرم تا سخت با امت اسرائیل را از همآن محیط رایان و عیان ایران شروع کنید تا برسید به عراق و شام...
جنگ نرم تا سخت در هیچ زمان و مکان تمام نمیشود که برای شروع آن منتظر زمان و مکان دیگر باشیم...
جنوب لیطانی جایی است که میتوان انسان مقاومت را به چشم دید؛ آن جا که مرز خاکریز و خانه برداشته میشود، و جبهه و عقبه در هم آمیخته میشوند و جنگ و زیست اینهمآن میشوند...
حرکت حزبالله در این روزهای لبنان اگر نماد نهضت باشد، حرکت امل نماد سنت است. سویهی عسکری امل که به حرکت حزبالله پیوسته است به ما اندماج سنت-نهضت را نشان میدهد و سویهی سیاسی آن نشانگر سرنوشت سنت گسسته از نهضت است...
انتمای به طائفه در لبنان گزیرناپذیر است؛ و این بیدولتی لبنان در پردولتی ایران برای ما کمابیش دیریاب است. طائفهی شیعه اما یکتکه ملتزم و متشرع نیست. و هنر حرکت حزبالله آن است که با حفظ هویت مکتبی و شرعی خود چهارچوب فراگیر تمام طائفهی شیعه در لبنان باشد و پشتبان آنها باشد...
چپهای مسلمان کارشان با نهاد قدرت و ثروت که تمام شود به سراغ نهاد شریعت و فقاهت میآیند؛ که آمدهاند...
کار ایجابی برای نجات جوانها از این موسیقی آلوده کردن آنها با آن موسیقی نیست. آدمی که با نی و تار جذب ما شود با درام و گیتار از ما جدا خواهد شد...
سفیر ایران در لبنان ادای دیپلماتیک ندارد. پنجشنبهها در مسجد ایرانیهای بیروت میبینمش که به دعای کمیل میآید. این هفته نوجوانهای مسجد داشتند سفرهی یکبارمصرف آبگوشت بعد دعا را پهن میکردند و تایش باز نمیشد. سفیر خودش بلند شد و یک طرفش را گرفت و پهن کرد؛ برای همه عادی بود...