این مرجفهای رسانهیی سکولار ایرانی دو سویه دارند: یکی مرجفهای اجارهیی و دیگری مرجفهای مجانی. مرجفهای اجارهیی در پهنایی از دل ایران تا عمق اسرائیل پول میگیرند تا جبههی مقاومت و گفتار و گفتمان آن را زیر ضرب ببرند...
ردوا الحجر من حیث جاء؛ آن جا را باید زد که پهپاد حملهکننده به جنوب بیروت از آن جا بلند شده بود و جنگندهی حملهکننده به جنوب دمشق. اگر نه دشمن را مطمئن میکنید که سنگی به طرف خانهی شیشهییش نمیآید، هر قدر هم که سنگپرانی کند...
حسین قجهیی از آن پاتک هولناک مرحلهی اول عملیات الیبیتالمقدس، پشت جادهی اهواز به خرمشهر بر نگشت. گفته بودند برگرد. نزدیک به این حرف را گفته بود: کاش یک تیر بیاید بخورد توی سر من تا ستادیهای عقبه بفهمند این جا چه خبر است. هفتهها است که این حرف در سر من میچرخد...
تابو بودن حملهی مستقیم امی به کیان موقت اسرائیل مبنائی جز تربیت مشائی رائج در آکادمیهای نظامی ملی ایران ندارد...
دانشگاه دفاع ملی اسمش رویش است؛ در منازعات امی محلی از اعراب ندارد...
سپاه پاسداران را حضرت روحالله از دل سنت مکتبی حوزههای شرعی بیرون آورد؛ سپاه را هر چه بر بدعت آکادمیهای نظامی و مدنی ریز و درشت بازنشانی کردهییم از جبههی نهضت دور نشسته است...
ابطالطلبهای هار ایرانی زمانی تمام میشوند که کیان موقت اسرائیل تمام شده باشد تا برسیم به شیطان بزرگ، امریکا؛ ستون پنجم صف تابع ستاد است...