الحرب طيف يتغير لونه و يصبح أكثر سخونة و برودة، لكنه لا يصبح عديم اللون و لا ينتهي أبدًا، کی ننتظر أن يبدأ من جديد أو نقلق من إعادة طلاءه...
کشاخودرو؛ کشاخودرو برابرنهاد پارسی آن چیزی است که به آن تراکتور میگوییم. کشنده بودن و خودکششی بودن و خودروی کشاورزی بودن در این ترجمان وجود دارد...
دوچرخ وسیلهیی است که روی دوچرخ حرکت میکند و ما عادت دارییم به آن موتورسیکلت بگوییم. دوچرخه نسخهی کوچکتر و پاروی دوچرخ است...
این که وسط جنگ در جنوب لبنان، هنوز در ایران از سید حسن نصرالله میخواهیم که وارد جنگ با اسرائیل شود، یا در ایران وسط جنگ خونین با اسرائیل هنوز شک داریم که وارد جنگ شدهییم یا اگر بشویم چه میشود، معناش آن است که هنوز در بارهی مفهوم جنگ و نظریهی مقاومت باید تأمل و تأله کنیم...
در هرم حکومت اسلامی هیچ کارگزاری از احتجاج شرعی بر کنار نیست، حتا شما سردار بزرگوار...
ارتش عبری اسرائیل در محیط عیان موشک میزند و امت ایرانی او در محیط رایان برایش گفتمان میسازند...
این که در جنگ پی دکمهی شروعیم، این که یا نمیجنگیم یا منتظر جنگ اتمی استیم، این که پی جنگ بیهزینهییم، این که از ترس جنگ از جنگ میگریزیم، اینها روی هم یعنی در فلسفهی جنگ میلنگیم...
اسرائیل یک امت است؛ خارجی و داخلی ندارد، عبری و فارسی ندارد؛ یک سویهاش در محیط عیان به ما موشک میزند و سویهی دیگرش در محیط رایان در حال متلک پراندن ما است...
این که ما دویست سال است جنگی سخت را شروع نکردهییم افتخار ندارد؛ این یعنی دویست سال است که به جهاد پدآفندی بسنده کردهییم و توان آفند برای امت را نداشتهییم...
در شام وقتی میخواستیم در بارهی حاج رمضان صحبت کنیم گوشیهامان را بیرون اتاق مینهادیم؛ در گعدههامان نامش را لب میزدیم. در ارتباطها در محیط رایان با این اشراف دشمن صهیونی چه میشد کرد؟ حاجی، حاج فلسطین، اسمشونبر؛ و این آخریها: آقای ضون...
حتا شنیده بودم سفیر عذرش را خواسته است؛ از ابتدای طوفانالاقصی کار رسانهی سفارت را رها کرده بود و در جنوب لبنان خیمه زده بود. عصر دیدم از جلوی کنسولگری گزارش میدهد. مشیت خدا را ما نمیدانیم؛ رزق شهادت گاه در همآن امنترین نقطهی دمشق سوریه است و نه ناامنترین خط جنوب لبنان...